۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

عقل

حجيت عقل در قرآن و مخالفت وهابيت با آن


حجيت عقل در استنباط از  آموزه های دينی
از نگاه اسلام عقل به عنوان يکی از منابع استنباط احکام دين معرفی گرديده و در واقع همان رسالتی را که انبياء در هدايتگری انسان دارند ، عقل نيز اين هدايتگری را پشتيبانی می کند بلکه می توان گفت : قسمت مهمّی از رسالت انبياء در جهت بيداری تفکر و عقلانيت بشر را در بر می گيرد .
البته ممکن است در نگاه غير شيعه اين شفافيت به چشم نخورد و به ميزانی که بايد به عقل در استنباط دين بها داده شود ، وجود ندارد . اما بر اساس روايات اهل بيت (ع) که امام کاظم (ع) می فرمايد : « از سوی خدا دو حجت بر مردم وجود دارد ، حجت باطنی و حجت ظاهری ، که حجت باطنی عقل و حجت ظاهری انبياء و رسولانند » . ([1]) حجت بودن عقل در کنار نقل يا همان نبوت و امامت ، امری است مسلم .
اما در ميان اهل سنت برخوردهای متفاوتی با عقل گرايی صورت گرفت که گاهی به سوی افراط ( معتزله ) و گاهی به سوی تفريط ( اهل حديث و اشاعره ) رفتند و امروز نيز عموم آنان که بر مکتب اشعری اند ، توانمندی عقل را باور نداشته ، و حجيت عقل در اثبات وجود خدا ثابت ، ولی در صفات و اسماء و ديگر آموزه های دينی مورد انکار قرار می گيرد ، در صورتی که در قرآن کریم قریب سیصد آیه در مورد عقل و اهمیت آن وارد شده است.
آنچه که در شناخت خداوندو صفات او و نبوت و ویژه گیهای آن ، به عنوان مهمترین ابزار در اختیار  بشر است، عقل انسانی است .
از طریق عقل است که انسان می تواند وجود خداوند متعال را اثبات ، و صفات او را می فهمد ، بدون عقل راهی برای شناخت او وجود ندارد چرا که تا وجود خدا و صفات او ونبوت را اثبات نکرده ایم امکان استفاده از آیات و روایات وجود ندارد ، هر چند که در آیات و روایات نیز به صفات خداوند اشاره گردیده است .
همچنین با عقل است که، خیلی از صفات سالبه را بیان می کنیم ، که به عنوان مثال می گوییم ، خداوند جسم ندارد و فضا اشغال نمی کند ، دیده نمی شود و..
در کنار این آیات محکم و متشابه نیز وجود دارد که با کمک عقل و روایات باید بیان گردند  و الا نمی شود به همان معنای سطحی اکتفا کرد و به عمق معنا و مقصود واقعی توجه نکرد .
به عنوان مثال از آیاتی نظیر،«وجوه یومئذ ناظره الی ربها ناظره»[2]، یا « جاء ربک و الملک صفا صفا»[3]و .....بدون عقل و کمک گرفتن از روایات چگونه می توان مقصود واقعی فهمید؟
آیا می توان گفت : این آیات همان معنای ظاهری را دارند و خدا می آید و می رود وخدا را نیز مانند دیگران موجود جسمانی فرض کنیم ؟ این با کدام صفات مخصوص خدا سازگار است ؟ خداوندی که خود در قرآن فرمود :«لیس کمثله شیء» و خداوندی که خود فرمود :« لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»؟

سطحی نگری وهابیت در مورد آیات محکم و متشابه


اما در اين ميان ، گروه افراطی مخالف عقل ، وهابيتند ، آنان با ظاهربينی و ادعای تبعيت از مکتب سلف و اهل حديث از آيات الهی برداشت ناصحيح دارند و با اخذ به ظواهر آيات از تدبّر و تعقل در مورد آنان بی بهره اند .
تمامی قضاوت وهابيت در مورد غير خودش از سنی و شيعه و ... بر اساس همين کوته نگری و عدم تکيه بر تعقل و انديشه است . آنان نه تنها بر شأن نزول آيات توجه ندارند ، حتی در تفسير و تطبيق آيات نيز ، دچار ظاهربينی و تفسير و بيان سطحی اند .
اگر يک نگاه به عمده آياتی که وهابيت در محکوميت فرقه های ديگر بکار می برند ، بياندازيد خواهيد ديد که آنان حتی به خود زحمت دقت در شان نزول را نداده اند ، تا چه رسد به اين که آيا بر عملکرد ديگر مسلمين دلالت دارد يا خير ؟ بلکه رواياتی را هم که در کتب شان نزول آيات اهل سنت وارد شده معتبر نمی دانند .
البانی وهابی در فتاوای خود می گوید: مسأله رؤیت خداوند فقط در سنت نیست تا مورد تشکیک قرار گیرد بلکه در قرآن کریم هم آمده است .
او کسانی را که  اینگونه مطالب را تأویل می برند ،منهدم کننده سنت صحیح می داند.[4]
چنانچه قبل از او نیز ابن تیمیه می گفت: ما خدا را جز با توصیفی که خود در قرآن کریم بیان کرده ، توصیف نمی کنیم ».[5]
لذا می توان اينگونه گفت که : وهابيت در استفاده از آيات قرآن دچار چندين برداشت اشتباه گردیده اند که عبارتند از :
1. عدم دقت در شأن نزول آيات و مصاديق آنها در عصر نزول و تفاوت آنان با مسلمين .
2. عدم فهم دقيق در استفاده از آيات قرآن و ارتباط آيات با يکديگر . در صورتی که قرآن « يفسر بعضه بعضا » برخی آيات قرآن برخی ديگر را تفسير می کنند ، متشابهات قرآن را محکمات بيان می کنند مانند : « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » ([6]) که با نفی هر گونه شبيهی برای خداوند ، او را از صفات انسانی و جسمانی و ... مبرا می کند .
2. تفسير به رأی آيات و تحميل خواسته های خود بر قرآن و استفاده ی ابزاری از آن برای رسيدن به خواسته های خويش ، بدون توجه به تفاسير مسلمين و سيره و روش صحابه در استفاده از آيات و روايات . به عنوان مثال : صحابی گرانقدر مانند ابو ايوب و ديگران از اين آيه قرآن که می فرمايد : « وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا » ([7]) يعنی اگر آنان ( مسلمان ) هنگامی که مرتکب گناهی شدند بيايند نزد پيامبر (ص) و استغفار کنند و پيامبر (ص) هم برای آنان طلب مغفرت کند ، خدا را قطعاً توبه پذير و مهربان خواهند يافت . آنان ( وهابيت ) اين آيه را مخصوص زمان حيات پيامبر (ص) می دانند ولی همين صحابه بعد از مرگ پيامبر (ص) هم نزد قبر پيامبر (ص) آمده و اين آيه را تلاوت می کنند و اين در صورتی است که عمل صحابه از سوی اهل سنت حجت است ، لذا بايد پرسيد : موضع شما وهابيت در مورد صحابه چيست ؟ آيا با موضع اهل سنت متفاوت است يا خير ؟ و ... .
دليل عقلی با اتوجه به جاودانی بودن قرآن چه می گويد : آيا می شود گفت برخی آيات آن برای مقطعی خاص است . در صورتی که قرآن برنامه جاودانی برای بشريت است ، تا روز قيامت ، و تک تک آيات آن پيام دارد ، آيا می توان با هر آيه ای که به مزاق کسی خوش نيامد ، آن را توجيه و تاريخ مصرف آن را پايان يافته اعلام نمايد؟
2ـ فهم و تعقل در قرآن
با ملاحظه آيات قرآن کريم می توان فهميد که انديشه و تعقل و فهم و معرفت عميق از جايگاه رفيع و ارزشمندی برخوردار است و انسان های اهل انديشه و تعقل را مورد تمجيد قرار داده ، و حکمت الهی در عالم در بُعد تکوينی و تشريع را ، فقط انسان های اهل فکر تشخيص می دهند .
قرآن کريم حتی راه تعقل را در انديشه کردن در عالم آفرينش می داند ، يعنی با انديشه کردن است که فهم و معرفت عميق به دست می آيد ، و آنانکه انديشه می کنند ، نسبت به فرامين الهی پايبندتر زيرا که به حکمت و اسرار آن عالم ترند .
لذا در قرآن کريم فرمود : « إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ » ([8]) عالمان و دانايانند که خدا را درست می شناسند و پرهيزگارترين اند .
اهل تعقل در مبدأ و معاد خويش و جهان می انديشند . در رفت و آمد شب و روز ، زنده کردن و ميراندن ، حوادث و اتفاقات عالم ، سرنوشت گذشتگان ، همه ی اين ها جز متعلقات انديشه انسان های اهل تعقل اند .
از سوی ديگر خطرات تعقل نکردن و انديشه ننمودن را بازگو می کند که تمام کسانی که نماز را مسخره می کردند ، به راه رسم آباء و اجداد خويش قدم می نهادند ، تقليد کورکورانه داشتند ، بر خدا و پيامبران دروغ می بستند و مانند حيوانات زندگی می کردند و ... جز کسانی اند که اهل فهم و انديشه نيستند ، آنان را بدترين جنبدگان روی زمين معرفی می کند ، آنان کسانی اند که می دانند آفريدگار عالم کيست ، ولی به اين معرفت خود توجه نمی کنند ، و از کنار خيلی از مسائل با بی تفاوتی عبور می کنند . اينان از نظر قرآن کريم مردگانی هستند ، که قابليت شنوايی سخن حق را ندارند ، ([9]) و در واقع انسان های دل مرده اند .
حاصل :
با نگاهی گذرا به برخی از آيات قرآن کريم گفته شد ، که چگونه قرآن عظمت و اهميت عقل را گوشزد می کند ، و معيار تشخيص مسائل را عقل می داند ، و کسانی را که از اين پيامبر درونی و موهبت الهی استفاده نمی کنند ، به بدترين جنبدگان و انسان های دل مرده تعبير می کند ، ولی با کمال تأسف اين جايگاه عقل در نزد وهابيت بسيار کم رنگ و در برخی موارد می توان گفت ، هيچگونه جايگاهی ندارد ، آنان در مقابل مخالفين خود با استفاده نابجا از آيات و بدون توجه به شأن نزول و تفسير و تاويل آن استفاده می کنند و می توان گفت دست به تفسير به رأی می زنند ، به عنوان مثال ، آيه ذکر شده که به پيامبر (ص) می فرمايد : « ( ای رسول ما ) إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى » ([10]) تو نمی توانی مردگان را شنوا سازی . آنان با اخذ به ظاهر اين آيه ، می گويند در مورد انسان هايی است که از دنيا رفته اند ، و آنانکه مرده اند ديگر قدرت شنوايی ندارند و سخن گفتن با آنان فايده ندارد ، بر اين اساس به زيارت آنان رفتن و به آنان متوسل شدن ، و شفاعت طلبيدن فايده ای ندارد و هر کس اين کار را کند اهل بدعت و مشرک است . غافل از اينکه پيامبر (ص) در جنگ بدر بر سر کشته های مشرکين آمده و با آنان سخن گفته ، و پاسخ کسانی را هم که می گفتند مردگان نمی توانند بشنوند داده است و اين جريان در کتب اهل سنت مذکور است . ([11])
بدون ضابطه دست به تحريف و تفسير آيات قرآن زدن ، عواقب مثبتی برای خود آنان هم ندارد ، به عنوان مثال اگر اين آيه قرآن کريم که می فرمايد : « آنانکه در دنيا نابينايند ، در آخرت هم نابينايند بلکه نابيناتر از دنيايند » ([12]) چگونه معنا می کنند ، و تکليف انسان های نابينايی که دست خودشان هم نبوده و نابينا شده اند ، چيست ؛ در صورتی که اين بينايی بصری ظاهری نيست ، بلکه بصيرت باطنی و ديدن آيات و نشانه های الهی است که برهی با چشم باز نگاه می کنند ، ولی چشم دل آنان همراه نيست .
لذا در مورد وهابيت می توان اينگونه قضاوت کرد که آنان دچار رکود انديشه اند و رکود انديشه دارای عواملی است که يکی از آن ها تعصب است که موجب غلط قضاوت نمودن می شود ، چرا که تعصب مانع درست انديشيدن است ، و چون دارای يک پيش فرض کفر و شرک در مورد غير خود می باشند ، لذا به خود اجازه فکر کردن هم نمی دهند .
عامل دوم شخصيت گرايی آنان است ، که چون ابن تيميه اينگونه گفته يا محمد بن عبدالوهاب به صورت گفته است ، اين تنها تکيه گاه آنان است ، و شخصيت گرايی ، جای فکر کردن و انديشيدن را از انسان می گيرد .
عامل سوم که می توان همراه عامل اول نيز آورد ، نگاه منفی آنان نسبت به ديگر عقائد است ، که حتی بيشتر اوقات اصلاً خود مطالعه ای از افکار ديگران ندارند ، بلکه بر شنيده ها اکتفا ، کرده و قضاوت می کنند ، مانند جريان « خان الامين » ([13]) گفتن شيعه که هيچ سندی ندارد ، يا وارد کردن نام خمينی (ره) در اذان که کاملاً از روی جهل و بی خبری و عدم اطلاع از افکار و آراء ديگران بيان می شود .



[1] . « لله علی الناس حجتين ،حجه باطنیه و حجه ظاهريا و اما الحجه الباطنیه العقل و اما الحجه الظاهریه الانبیاء والرسل.اصول کافی ج1ص16.
[2] - قیامه/ 22 .
[3] - فجر/ 23 .
             [4] - فتاوای البانی ، ص 143.
             [5] - منهاج السنه ، ج2 ص4 .
 [6] . شوری / 11 .
[7] . نساء / 64 .
[8] . فاطر / 28 .
[9] . برگرفته از آياتی است که به تعقل و انديشه در قرآن کريم پرداخته اند که برخی از آن ها عبارتند از : بقره / 164 ، 171 ـ مائده / 58 ـ انفال / 22 ـ عنکبوت / 35 ، 63 ـ يونس /  42 ـ روم / 24 و 28 ـ يس / 68 ـ فرقان / 44 ـ حج / 46 ـ نمل / 12 ، 67 و ... .
[10] . نمل / 80 .
[11] . سيره ی ابن هشام ، ج 1 ، ص 634 ـ ذيل حوادث جنگ بدر .
[12] . « وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً » اسراء / 72 .
[13] . معتقدند شيعه سه بار بعد از نماز می گويد : جبرئيل خيانت کرد ، چون می خواست وحی را به علی (ع) ببرد و اشتباهاً به پيامبر (ص) برد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر