۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

حسین سرور همه گلها

حرکت اصلاحي امام حسين(عليه السلام)امام حسين عليه السلام و امر به معروف ميداني
فرا رسيدن محرم، يادآور حادثه غمبار کربلا و رنج و محنت خاندان رسالت است؛ حادثه‌اي که جنبه‌هاي گوناگون دارد. يکي از جنبه‌هاي آن حادثه، حرکت اصلاحي امام حسين(عليه السلام) در آن موقعيت زماني و مکاني است. حرکت امام حسين(عليه السلام) پرسش‌هايي را در ذهن انسان به وجود مي‌آورد: چرا امام حسين(عليه السلام) از مکه خارج شد؟ چرا کوفه را به عنوان مقصد خود انتخاب کرد؟ چرا بيعت نکرد؟ چرا به سوي يمن نرفت؟

براي يافتن پاسخ اين پرسش‌ها، بايد شرايط و موقعيت زماني و مکاني و سياسي آن زمان را در نظر گرفت. چه وضعيتي بر مکه و جهان اسلام حاکم بود که امام از آنجا خارج شد؟ کوفه چه موقعيتي داشت که امام آنجا را به عنوان مقصد انتخاب کرد؟
براي درک هدف امام، بايد نگاهي گذرا به گذشته به ويژه به تاريخ پس از وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) کنيم. پيامبر در آخرين حج خويش، جانشين خود را معرفي کرد، اما بعد از وفات ايشان،25 سال جانشين ايشان از وصايت عملي دور ماند و ديگران به عنوان خليفه، حکومت کردند. مردم با ديدن اعمال و رفتار خلفاي سه‌گانه در اين مدت، به امام علي(عليه السلام) روي آوردند. امام از پذيرش درخواست مردم، امتناع مي‌کردند و مي‌فرمودند: «اگر من وزير و مشاور شما باشم، براي شما بهتر از آن است که امارت و فرمانروايي را به عهده بگيرم».
«اين سخن حضرت علي(عليه السلام) از آن رو بود که از مردم و انديشه‌هاي دروني و حالات رواني آنها از نظر دنيازدگي و جاه‌طلبي و چشم اندوختن عده‌اي به خلافت کاملاً آگاهي داشت».
هدف امام علي(عليه السلام) از پذيرش خلافت، زنده کردن حق مظلومان و ستمديدگان بود و عده‌اي که در سر، انديشه رسيدن به قدرت و مقام را مي‌پروراندند، وقتي پايداري امام از نظر دين‌داري و صلابت در راه حق را مشاهده کردند، مخالفت‌هايشان شروع و پيمان شکني‌هايشان آغاز شد که در اثر اين کارشکني‌ها هدف‌هاي اصلاحي امام علي(عليه السلام) محقق نگشت.
با حاکميت ظالمانه معاويه، پيروان واقعي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) زير فشار ستم و اختناق، روزگار سپري مي‌کردند و معاويه با هدف ريشه‌کن نمودن نام پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و علي(عليه السلام)، وارد عرصه حکومت شد. وي حکومت اسلامي را به حکومتي پادشاهي و موروثي تبديل و امام دوم را به خاطر شرايط سخت آن زمان، مجبور به پذيرش يک صلح تحميلي کرد.

امام باقر(عليه السلام) درباره موقعيت آن زمان مي‌فرمايد:

«چه ظلم‌ها که از سوي قريش و پشتيباني آنها از همديگر به ما نرسيد و چه ستم‌ها و آسيب‌ها که بر شيعيان و افرادي که در ميان مردم محبوب ما بودند، وارد نيامد. قريش در جهت کوبيدن ما در صدد همياري با يکديگر برآمدند و براي ربودن حق از دست ما، تجمع کردند تا سرانجام خلافت را از معدن خود به يک سو نهادند و از دست علي(عليه السلام) گرفتند... . تا آنجا که سرانجام حق ما به خود ما بازگشت و علي(عليه السلام) عملاً منصب خلافت را به دست گرفت. اما پس از آن عهدشکني کردند و درصدد جنگ با ما برآمدند و نبردهايي را به راه اندختند و صاحب خلافت همواره در برابر گردنه‌هاي سخت و ناهمواري قرار داشت تا به شهادت رسيد. بعد با امام حسن(عليه السلام) بيعت کردند، سپس انواع نيرنگ‌ها و فريب‌کاري‌ها را به کار گرفتند و او را ناگزير به تسليم ساختند و اهل عراق بر آن حضرت يورش آوردند و پهلويش را با خنجر دريدند و سپاهش را از هم پاشيدند و خلخال‌ها را از پاهاي کنيزانش ربودند و ناگزير پيمان متارکه جنگ را با معاويه منعقد ساخت».
معاويه پس از عقد پيمان صلح با امام حسن(عليه السلام) خود را پيروز اين ميدان مي‌دانست و به خاطر اين پيروزي يک حرکت ارتجاعي را آغاز کرد. وي فکر مي‌کرد با اذيت و آزار پيروان واقعي پيامبر و امام ديگر هيچ حرکتي از طرف آنها رخ نخواهد داد. وي بر اين اساس، حکومت خود را به سلطنت تبديل کرد و با حفظ پوسته ظاهري اسلام، عملاً قدم در راهي گذاشت که مي‌خواست نام و راه پيامبر را از بين ببرد. به يک نمونه تاريخي درباره رجعت‌طلبي(بازگشت به آداب جاهلي) معاويه توجه فرماييد.
«پسر مغيره بن شعبه مي‌گويد: به همراه پدرم به شام، پيش معاويه رفته‌بودم پدرم هر وقت از دربار مي‌آمد، براي من از هوش و درايت معاويه داستان‌ها مي‌گفت ... . شبي به خانه آمد، اندوهگين بود، هيچ نخورد و دم نزد ... . پرسيدم امشب چرا غمگيني؟ گفت: پسرم از پيش بدطينت‌ترين آدم‌ها برگشته‌ام. گفتم: چرا، مگر چه شده است؟ گفت: با معاويه گفتگوي خصوصي داشتم. به او گفتم: اي اميرالمؤمنين! اگر ره دادگري پوييده و سايه احسان بگستراني، به عظمت خواهي رسيد.
معاويه گفت: نه، هرگز! ابوبکر و عمر و عثمان، به سلطنت رسيدند و بعد از مرگ آوازه‌شان فرو مرد، اما نام آن هاشمي (رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم)) را هر روز پنج بار با بانگ رسا مي‌برند. «اشهد أن محمداً رسول الله». آخر اي بي‌مادر! با وجود اين، چگونه نام ما جاويد تواند بود؟ راهي جز اين نيست که نام او را به گور نهيم و دفن کنيم».
از نقل اين دو موضوع تاريخي مي‌توان به وضعيت حاکم بر مکه و مدينه پي‌برد. در حقيقت امام حسين(عليه السلام) مي‌ديد که بني اميه با رجعت طلبي خود، قصد از بين بردن نام و ايين پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را دارد. نقل اين موضوع تاريخي، پاسخ به اين پرسش‌ها است که چرا امام حسين از مکه خارج شد و به کوفه آمد؟ امام حسين در مکه و مدينه ميداني براي انجام رسالت خود نيافت و انتخاب کوفه به خاطر دعوت نامه‌هاي مردم بود.

براي اينکه بتوان نتيجه صحيحي از حرکت امام حسين(عليه السلام) به دست آورد، بايد فعاليت‌هاي تبليغي و ارشادي ايشان را در زمان حکومت معاويه بررسي و مراحل حرکت و قيام ايشان را شناسايي کرد.

قدم اول: آگاه سازي بزرگان و صحابه
امام حسين(عليه السلام) در يکي از مراسم حج، در زمان حاکميت معاويه، در جمع بزرگان صحابه، سخناني ايراد و با استناد به سخنان پدر بزرگوارشان حضرت علي(عليه السلام) هدف و نقش خود را در آن شرايط بيان نمود. حضرت در آن جمع با آگاه سازي بزرگان صحابه از رجعت‌طلبي بني‌اميه، سخن به ميان آورد و خود را مصلح و حرکتش را اصلاح‌گري معرفي کرد و سخنان پدر بزرگوارش امام علي(عليه السلام) را شاهد برهدف و رفتار خود قرار داد و اين چنين فرمود:

«اَللّهم إنکَ تَعْلَمُ انَّه لَم يکُنْ ما کانَ مِنّا مُنافَسةً في سلطانِ وَ لا التِماسَ شَيء مِنْ فُضُولِ الحطامِ و لکِنْ لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِنْ دينِکَ و نُظهِرَ إلاصلاحَ في بِلادِکَ، فَيأمَنُ المَظلومونَ مِنْ عِبادِکَ وَ تُقامُ المُعَطَّلَةُ مِن حدودِکَ.؛ خدايا! تو مي‌داني که آنچه از طرف ما صورت گرفته، رقابت در کسب قدرت يا افزون طلبي در ثروت نبوده، بلکه براي بازگرداندن نشانه و سنت‌هاي دين تو است و (و براي آن است که) اصلاح را در کشور تو آشکار سازيم تا بندگان ستم ديده‌ات، امان و آرامش يابند و مقررات تعطيل شده‌ات بر پا شود».
امام حسين(عليه السلام) در اين فراز از سخنان خود، هدف از حرکت و رفتار خود را مشخص مي‌سازد و نتيجه حرکت خود را، بازگشتن نشانه‌هاي دين خدا و برپايي مقررات تعطيل شده، اعلام مي‌دارد. حضرت وقتي از بزرگان و صحابه مکه، اثري که بيانگر همراهي با ايشان باشد، نديد مرحله دوم فعاليت ارشادي خود را آغاز کرد. مرحله دوم حرکت ابا عبدالله7 خروج از مکه و روي آوردن به سوي کوفه بود. وقتي امام مي‌خواست از مکه خارج شود، وصيت‌نامه‌اي نوشت و آن را به برادر خود محمد بن حنفيه داد. حضرت در اين وصيت‌نامه مي‌فرمايد:

«إِنّي لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ في أُمَّةِ جَدّي، أُُريدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهي عَنِ المنکَرِ وَ اَسيرُ بِسيرَةِ جَدّي و أبي ؛ من براي جاه‌طلبي و کام‌جويي و آشوبگري و ستمگري قيام نکردم، بلکه براي اصلاح در کار امت جدم قيام کردم مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر و به شيوه جد و پدرم حرکت کنم».
امام حسين(عليه السلام) در اين فراز، هدف حرکت خود به ويژه خروج از مکه را بيان مي‌فرمايد و به نوعي به سؤالات مطرح شده، پاسخ مي‌دهد و خود را پيرو پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و علي(عليه السلام) معرفي و اعلام مي‌کند که همه ما يک هدف و مسير را دنبال مي‌کنيم.



امام کاظم(عليه السلام) در همين زمينه به يکي از يارانش مي‌فرمايد:

«إني لَأَ قُولُ لک قولاً، قد کانَت آبائي تَقُولُه، إنَّ لِلحقِّ أهلاً و لِلباطِلِ أهلاً، أهلُ الحَقِّ يجارَوُنَ إلَي اللهِ في إِصلاحِ الاُمَّةِ بِنا و أن يبْعَثَنا اللهُ رَحمَةً لِلضُعَفاءِ وَ العامَةِ؛ من سخني را با تو مي‌گويم که همه پدران و اجدادم7 آن را فرمودند و آن سخن اين است که حق طرفداراني دارد و باطل هم، طرفداراني طرفداران حق به درگاه خدا راز و نياز مي‌کنند تا به وسيله ما (امامان) در بين امت، اصلاح صورت پذيرد و اينکه خداوند ما را به عنوان رحمتي براي ناتوان‌ها و توده‌هاي مردم برانگيزد».

با دقت در اين عبارت‌ها، مي‌توان به اين حقيقت رسيد که امام در قدم اولِ فعاليت تبليغي که همراه با آگاه سازي بزرگان است، به نوعي مصلحان و شرايط اصلاح را يادآوري مي‌کند. اين شرايط که با امر به معروف و نهي از منکر به دست مي‌ايد، عبارت‌اند از:
الف) اصلاحگري (امر به معروف) يک هدف مقدس و براي اجراي سخن دين خداست.
ب) ستم‌ديدگان و ضعفا در اين اصلاحگري امان مي‌يابند.
ج) هدف اصلاحگري، قدرت طلبي و فزون خواهي نيست.
د) اصلاحگري بايد در مسير حرکت پيامبران باشد.

امام حسين(عليه السلام) هدف خود و حرکت و قيام خويش را همان هدف پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ، بلکه تمام پيامبران، مانند شعيب معرفي مي‌کند که قرآن آن را چنين بيان مي‌دارد:

) قَالَ يَا قَوْمِ أرَأَيْتُمْ إِن کُنتُ عَلي َبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أرِيدُ أنْ أخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أنْهَاکُمْ عَنْهُ، إِنْ أرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ، مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ، عَلَيْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَيْهِ أنِيبُ.(

شهيد مطهري اصلاحگري را اين چنين معرفي مي‌کند:
«اصلاح‌طلبي يک روحيه اسلامي است، هر مسلماني به حکم اينکه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرف‌دار اصلاح طلبي است؛ زيرا اصلاح طلبي، هم به عنوان يک شأن پيامبر در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منکر است که از ارکان تعليمات اجتماعي اسلام است. البته هر امر به معروف و نهي از منکري لزوماً مصداق اصلاح اجتماعي نيست، ولي هر اصلاح اجتماعي، مصداق امر به معروف و نهي از منکر هست. پس هر مسلمان آشنا به وظيفه از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهي از منکر مي‌داند، نسبت به اصلاح اجتماعي حساسيت خاصي دارد».
بنابراين اصلاحگري حرکتي است که از ذات و جوهره وجودي اسلام سرچشمه مي‌گيرد. اسلام از آغاز ظهورش، به دنبال تغيير افکار و روحيات انسان‌ها و ايجاد تغيير در نظام‌هاي فاسد اجتماعي حاکم بر آن بوده و پيروان خود را به حق و عدالت و صواب و صلاح فرا مي‌خواند.

2. قدم دوم: اصلاح فردي و تهذيب نفس
پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) اولين مصلح بشري متصل به وحي، در دين اسلام و آغازگر اصلاح در جامعه اسلامي و مسلمانان و پايه‌گذار سنت‌هاي صحيح ديني است. به دنبال آن، امامان بزرگوار شيعه به ويژه امام حسين(عليه السلام) با حرکت خاص خود، در زماني که مسير اسلام و اجتماع مسلمانان به انحراف گراييده بود، زمينه اصلاح اجتماعي بزرگ را فراهم مي‌سازند و ياران و طرف‌داران حق را به تهذيب نفس و تقواي الهي دعوت مي‌کنند. امام حسين(عليه السلام) نيز به اين نکته واقف است که اصلاح فردي، بدون توجه به اصلاح اجتماعي، سودي ندارد و اصلاح اجتماعي بدون اصلاح فردي، عملي عقيم و ابتر است.

استاد متفکر محمدرضا حکيمي در اين باره چنين مي‌نويسد:
«درد آشنايي، روشن‌بيني، آرمان‌خواهي و اصلاح‌طلبي، انسانِ را آزاد و با شهامت بار مي‌آورد، انسان درد آشناي روشن بين آرمان خواه اصلاح طلب، نخست مي‌کوشد تا خود را اسير هيچ قيد و بندي نکند و در دام عنواني، مقامي، وظيفه‌اي، درآمدي و ... نيفتد. اين چنين کس، سپس آنچه را که ديد و دانست و درک کرد، مي‌گويد، هم درست مي‌فهمد و هم با شهامت ابراز مي‌دارد».امام حسين(عليه السلام) به عنوان يک مصلح، چندين سال موضوع امر به معروف و نهي از منکر و اصلاح فردي و اجتماعي را براي حفظ سنت‌هاي اصيل اسلامي به عنوان يک اصل اساسي يادآوري مي‌کند و عبرت گرفتن از دانشمندان آگاهي که به علم خود، عمل نمي‌کردند به عنوان يک اصل اساسي در حاکميت طاغوت يادآوري مي‌کند و مردم را از چنين رفتاري باز مي‌دارد و مي‌فرمايد:

« اِعتَبِروا ايهَا الناسُ بِما وَعَظ اللهُ بِه أوليائَهُ مِن سوءِ ثَنائهِ عَلَي الأحبارِ إذ يقولُ ) لَو لا ينهاهمُ الرَّبانيونَ و الاحبارُ عَن قولِهِم الإثمَ( و قال ) لَعَنَ اللهُ الَذينَ کَفَروا مِن بَني اِسرائيلَ ...( و إنَما عابَ اللهُ ذلِکَ عَلَيهِم، لأنّهم کانوا يرَون مِنَ الظَلَمةِ الَّذين بَينَ أظهرِهِم المنکَرَ و الفَسادَ، فَلا ينهَونَهُمْ عَنْ ذلِکَ رَغبَةً فيما کانوا ينالوُنَ مِنهم وَ رَهْبَةً مِما يحَذَرونَ؛
اي مردم! عبرت بگيريد از آنچه خداوند اولياي خود را نصيحت کرده است که از سرزنش عالمان يهود درس بگيريد؛ چرا که خداوند مي‌فرمايد: «پيشوايان يهود اگر آنها (حاکمان) را از گفتار گناه آلودشان باز مي‌داشتند» و مي‌فرمايد: «نفرين خداوند بر کساني از بني اسرائيل باد که کفر ورزيدند». خداوند اين موضوع (عدم انجام امر به معروف و نهي از منکر) را بر دانشمندان يهود عيب به حساب مي‌آورد، براي اينکه آنها ستمگران را مي‌بينند. کساني که منکر و فساد در برابر آنها انجام مي‌شود و آنها را از آن کار باز نمي‌دارند، به دليل علاقه به چيزي است که اين دانشمندان مي‌خواهند به دست آورند و يا به خاطر ترس از آنها از آن دوري مي‌کنند».
امام حسين(عليه السلام) در اين فراز از سخن خويش که در جمع بزرگان صحابه در مکه ايراد فرمود، به برخي ديگر از ويژگي‌هاي مصلحان اشاره مي‌فرمايد و حق‌طلبي و حق‌گويي را يکي ديگر از آن ويژگي‌ها به حساب مي‌آورد و با استناد به ايات قرآني، دانشمندان يهود را به خاطر بيان نکردن حق، سزاوار لعن و نفرين مي‌داند.

3. مسئوليت، تعهد آور است
امام حسين(عليه السلام) در سخنراني معروف خود (خطبه امر به معروف و نهي از منکر) موقعيت عبرت‌آموز دانشمندان يهود را به بزرگان صحابه؛ اين چنين يادآوري مي‌کند که: اي آگاهان جامعه مسلمان بدانيد چه بلايي بر سر شما و جامعه‌تان مي‌ايد! اسلام از مسير خود خارج شده است؛ اما شما سکوت کرده‌ايد! آگاهي شما برايتان مسئوليت به بار مي‌آورد. به مسئوليت خود عمل کنيد! من هم به وظيفه خود عمل مي‌کنم و به شما هشدار مي‌دهم که مبادا همانند دانشمندان يهود شويد و سزاوار نفرين خدا گرديد!

امام در خطبه معروف خود مي‌فرمايد:

«و قَد تَرَونَ عهود اللهِ مَنقوضَةً، فَلا تَفزَعونَ، و أنتم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائکم تَفزَعونَ وَ ذِمَةُ رَسولِ اللهِ مَحقورَةٌ وَ العُمي و البکمُ و الزَمني في المَدائِنِ وَ البِلادِ مهمَلَةٌ و لا تُرحَمونَ و لا في مَنزِلَتِکم تعْمَلونَ وَ لا مِن عَمَلٍ فيها تُعينونَ وَ بالاِدّهانِ و المصانَعَةِ عِندَ الظَلَمَةِ تأمَنونَ، کل ذلِکَ أمَرَکمُ الله بِه مِنَ النَهي و التَناهي و أنتم غافِلونَ و أنتم أعظَمُ الناسِ مُصيبةً لِما غَلَبْتم عَلَيه مِنْ مَنازِلِ العلماءِ لو کنتم تَسْعَونَ ذلِک بِانَّ مَجارِي الأمورِ و الاحکامِ عَلي ايدي العلَماء بِاللهِ، الأمَناءِ عَلي حَلالِه و حَرامِه، فَأنتمْ المَسلوبوُنَ تِلکَ المنزِلَة و ما سَلَبْتم ذلِکَ اِلاّ بِتَفَرُقِّکم عَنِ الحَق و اختِلافِکم في السُّنَةِ بَعد البَينَةِ الواضِحةِ ؛ شما مي‌بينيد که حقوق و پيمان‌هاي خداوند شکسته مي‌شود و فرياد نمي‌زنيد در حالي که براي بعضي از حقوق از دست رفته اجداد و پدرانتان فرياد بر مي‌آوريد. حقوق رسول خدا پايمال شده و به يغما رفته است و کوران، کران و بينوايان در کشور رها شده و مورد توجه و رحمت قرار نمي‌گيرند. شما در مسئوليت خويش، در حد توانايي خود کار نمي‌کنيد و به کسي هم که وظيفه خود را انجام مي‌دهد، اعتنا نداريد و به مسامحه و سازش با ستم‌گران و همکاري با آنان خود را آسوده مي‌سازيد. اين بدين جهت است که خداوند شما را به جلوگيري از منکرات فرمان داده است و شما از آن غافليد؛ براي اينکه نتوانستيد مقام دانشمندان را حفظ کنيد و اين مقام و موقعيت از شما گرفته شد. شما مردمي هستيد که بيشترين گرفتاري را دارند. اي کاش براي حفظ موقعيت خود کوشش مي‌کرديد؛ زيرا زمام امور بايد در دست کساني باشد که عالم به احکام خدا و حلال و حرام او هستند. شما اين مقام را داشتيد؛ اما به خاطر جدا شدن از حق و پراکندگي از سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آن را از دست شما گرفتند، با اينکه دليل روشن داشتيد».
امام حسين(عليه السلام) در اين فراز از خطبه مشهور خود، موقعيت صحابه را بيان مي‌کند و علل از دست دادن مقام و موقعيت آنها را مشخص مي‌سازد و مي‌فرمايد:

1. در برابر نقص پيمان‌هاي خدا و پيامبر سکوت مي‌کنيد.
2. افراد ضعيف جامعه فراموش شده‌اند و براي آنها کاري انجام نمي‌دهيد.
3. با چاپلوسي و تملق با ستمگران کنار مي‌اييد.
4. اهل تفرقه و اختلاف هستيد.
5. عالم و آگاه به امور و احکام خدا نيستيد.

امام(عليه السلام) در اين مرحله، خطر بي‌تفاوتي و سازش با ستمگران را گوشزد مي‌کند و صحابه را از موقعيتي که در آن قرار گرفته‌اند، آگاه مي‌سازد و درباره حوادث اينده هشدار مي‌دهد که به دليل انجام ندادن وظيفه، بعضي از مسئوليت‌ها را از دست داده‌ايد. بدانيد که در اينده بايد برخي نابساماني‌ها را تحمل کنيد.
امام در اين خطبه، در حقيقت مي‌خواهد افراد تأثيرگذار در فکر و فرهنگ جامعه يا خواص را آگاه سازد و آنها را آماده ورود به ميدان فعاليت ارشادي کند تا بقيه، مردم را آگاه کنند. امام به اين نکته واقف است که اگر امر به معروف و نهي از منکر ترک شود، گرفتاري فراواني براي مردم به وجود مي‌ايد و اين روايت نبوي مصداق مي‌يابد که:
«لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ وَ لَتَنهنَّ المنکَرَ او ليسَلِّطَنَّ اللهُ عَلَيکم شِرارَکُمْ فَيدعو خِيارُکُمْ فَلا يستَجابُ لهم».
شهيد مطهري درباره اين روايت، نکته‌اي را از غزالي نقل مي‌کند که: «معني اين جمله (فَيدعو خِيارُکُمْ، فَلا يستَجابُ) اين نيست که خدا را مي‌خوانند و خدا دعايشان را نمي‌پذيرد، (بلکه) معناي آن اين است که وقتي امر به معروف و نهي از منکر را ترک کنند، آن قدر پست مي‌شوند، آن قدر رعبشان، مهابتشان، کرامتشان از بين مي‌رود که وقتي به درگاه همان ستمگران مي‌روند، هر چه ندا مي‌کنند، به آنها اعتنا نمي‌شود».
تحمل عذاب و رنج و بي‌اعتنايي براي انسان از همه چيز سخت‌تر و دردناک‌تر است. بنابراين عدم پذيرش خواسته انسان از طرف حاکمان ستمگر براي کساني که امر به معروف و نهي از منکر نکرده‌اند، عذاب سختي است.
روايت نقل شده از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در حقيقت، تفسير اين ايه قرآن کريم است که :

) قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أن يَبْعَثَ عَلَيْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ أوْ مِن تَحْتِ أرْجُلِکُمْ أوْ يَلْبِسَکُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَکُم بَأسَ بَعْضٍ، انظُرْ کَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ( .

4. رويارويي
امام حسين(عليه السلام) در مرحله بعد به معاويه نامه‌اي مي‌نويسد و او را مورد انتقاد قرار مي‌دهد و در آن نامه به معاويه مي‌گويد:
«به خدا قسم، من از اينکه الآن با تو نبرد نمي‌کنم، مي‌ترسم در بارگاه الهي مقصر باشم».
امام حسين(عليه السلام) در بين راه، وقتي از مکه خارج شد، در وصيت‌نامه خود، هدف حرکت و قيام خود را بيان مي‌کند و وقتي که در بين راه، خبر شهادت حضرت مسلم را مي‌شنود، خطبه‌اي مي‌خواند و مي‌فرمايد:

«إِنَّ هذه الدنيا قَدْ تغيرت و تنکّرت و ادبر معروفها فلم يبق منها الاّ صُبابة کصُبابةِ الاناء و خسيس عيش کالمرعي الوبيل. ألا تَرَونَ إنَّ الحَقَ لا يعْمَلُ بِه وَ إنَّ الباطِلَ لا يتَناهي عَنهُ لِيرغَبْ المؤمِنُ في لِقاءِ الله مُحِقّاً؛ براستي اين دنيا دگرگون شده و زشت گرديده است و نيکي آن پشت کرده و جز قطراتي بسان قطرات باقي‌مانده در ظرف از آن نمانده است و محيط زندگي پست و همانند چراگاهي وبا خيز شده است. ايا نمي‌بينيد که به حق عمل نمي‌شود و از باطل نهي نمي‌گردد؟ انسان مؤمن بايد شايسته ديدار خداوند باشد».
در مرحله بعد، امام وقتي که در محاصره لشکر کوفيان قرار مي‌گيرد، در جمع لشگريان کوفه، سخنراني مي‌‌کند و مي‌فرمايد:

«ايها الناس! مَنْ رَاي سلطاناً جائراً مستَحِلاًّ لِحُرُمِ الله، ناکثاً لِعَهدِالله، مُسْتأثراً لِفَيءِ الله، فَلَم يغَير عَلَيهِ بِقولٍ وَ لا فِعْلٍ، کانَ حقّاً عَلَي الله أنْ يدخِلَه مُدخَلَه، ألاَ وَ إنَّ هولاءِ القَومِ قَدْ حَلّوا حَرامَ الله و حَرَّموا چحَلالَهُ وَ اَستَأثَروا فَيءَ اللهِ».

5. وظيفه پيروان امام
با بررسي اجمالي، فعاليت‌هاي ارشادي امام را از لابه‌لاي گفتار و رفتارش استخراج کرديم. حال، ما پيروان اين امام چگونه بايد عمل کنيم؟
اگر بخواهيم براي امروز خودمان وظيفه‌اي بشناسيم، بايد بدانيم در کدام گروه جامعه قرار مي‌گيريم: گروه خواص يا عوام؟ اگر در گروه خواص قرار مي‌گيريم، بايد زمينه‌هاي زير را براي خود فراهم سازيم:
الف) موقعيت زماني و مکاني جامعه خود را شناسايي کنيم.
ب) زمينه رشد، آگاهي و يادآوري مسئوليت‌هاي خود را نصب العين قرار ‌دهيم.
ج) زمينه آگاهي بخشي عوام را فراهم سازيم.
عواملي نيز که ما را در انجام وظيفه خطير خود ياري مي‌دهد، عبارت‌اند از:
1.عبرت گرفتن از حوادث گذشته، به ويژه حوادث عاشورا.
2. عبرت گرفتن از رفتار عالمان و آگاهاني که علم خود عمل نمي‌کردند.
3. عدم سازش با حاکمان ستمگر
4. فراموش نکردن ضعفاي جامعه.

--------------------------------------------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها
 . تاريخ شيعه، محمد حسين مظفر، ترجمه محمد باقر حجتي، ص54.
. همان.
. همان؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج3، ص15.
. انقلاب تکاملي اسلام، جلال الدين فارسي، ص550.
. تحف العقول ، ابن شعبه حراني، بخش امام حسين7؛ نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه2.
. سخنان امام حسين7، مهدي سهيلي و محمد صادق نجمي.
. الحياة، محمدرضا حکيمي، ج2، ص24.
. هود / 88.
. انديشه‌هاي اصلاحي نهضت‌هاي اسلامي، محمد جواد صاحبي؛ نهضت‌هاي صد ساله اخير، مرتضي مطهري.
. انديشه‌هاي اصلاحي نهضت‌هاي اسلامي، محمد جواد صاحبي، به نقل از مجله حوزه، ش3.
. سخنان امام حسين7، مهدي سهيلي و محمدصادق نجمي، ص50.
. همان.
. فروع کافي، ج4، ص544.
. حماسه حسيني، ج2، ص45.
. انعام / 65.
. حماسه حسيني، مرتضي مطهري، ج2، ص122.
. تحف العقول، ابن شعبه حراني، ص245.
. همان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر