۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

گل عارف

عرفان
عرفان یعنی معرفت دالله ، معرفت و شناختی که از راه دل و تهذیب نفس به توحید الهی یعنی جزء خدا هیچ ندیدن منتهی شود(مجموعه آثار شهید مطهری ج23ص67) و هدف عارف نیز طی طریق و رسیدن به مرحله جزء خدا هیچ ندیدن است (همان ص27)
منشأ عرفان و سیر الی الله قرآن ، نهج البلاغه ، ادعیه و کتاب های حدیثی اسلامی است ، عرفان جامع و مبتنی بر اعتدال و عقلانیت بر محور شریعت و نه عرفان خلوت و جامعه گریزی بلکه عرفانی با رنگ های جهاد ، اجتهاد ، عدالت و مبارزه و معنویت و درد خدا و خلق (همان ج2ص17) در بخش نظر به هستی شناسی و در عمل به سیر و سلوک (همان ص19) و تغییر می پردازد .
نام صوفی در نیمه اول قرن دوم هجری در میان جامعه اسلامی پدیدار شد و نخستین کسی که به این ام خوانده شد ابوهاشم صوفی کوفی است که استاد سفیان ثوری بوده است . او کسی است که برای نخستین با در رمله فلسطین صومعه ای (خانقاه ) برای عبادت گروهی از عباد و زهاد مسلمان ساخت (همان ج23ص18) که به دلیل زهد و رویگردای از دنیا و پشمینه پوشی آنان را «صوفیه» نامیده اند . اما اینکه از چه هنگام این گروه خود را عارف خوانده اند اطلاع دقیقی وجود ندارد  .
از قر اول تا نهم و از قرن دهم تا به امروز دو دوره تقسیم بندی عرفاست که در دوره اول عرفا دارای پایه های بلند علمی و عملی در دین بوده اند اما از قرن دهم تا به امروز شکل و شاکله عرفا به صورت دیگری نمود پیدا می کند که به متصوفه شهرت می یابند به گونه ای که برجستگی های علمی و فرهنگی پیشینیان را دارند و غرق در آداب و ظواهر و احیاناً بدعت هایی شده اند و گروهی که از لحاظ علمی در سطحی بالا قرار دارند در هیچ یک از سلسله های صوفیه داخل نبوده و اهل سیر و سلوک هستند .
در عرفان قلب منبع معرفت است و روشن است که منظور از قلب ، حقیقتی فرای این عضو است چنانچه خداوند در این آیات اشاره دارند:

إِنَّ فِی ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ (ق 37)
در این تذکری است برای آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد در حالی که حاضر باشد!
انسان موجودی چند بعدی و مجموعه ای از اندیشه ها ، آموزه ها ، امید ها و عشق هاست اینها هریک در حکم نهرها و رودهایی هستند که در یک مرکز جمع می شوند و آنچه قرآن دل می امد همان مرکز تجمع دریایی ژرف و عمیق است و در معرفت شاسی اسلامی و قرآنی ابزارهای شناخت و مجاهده نفس نه تنها با قلب در تضاد نیستند بلکه در طول هم و مکمل هم هستند ولی در نسبت عقل و دل ، عرفا به برتری معرفت های حاصل از قلب و عرفان معتقدند (همان ج6) بر همین اساس قلب را دارای خصوصیاتی می دانند که با آیات ذیل تبیین می شود :
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس9)
که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده؛

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَیكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئَاتِكُمْ وَیغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (انفال 29)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله‌ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمی‌دهد؛ (روشن‌بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت؛) و گناهانتان را می‌پوشاند؛ و شما را می‌زمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است!
وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (69عنکبوت)
و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
و عواملی چون :
كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا یكْسِبُونَ  (14مطففین)
چنین نیست که آنها می‌پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ   (5صف)
(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «ای قوم من! چرا مرا آزار می‌دهید با اینکه می‌دانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟!» هنگامی که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ و خدا فاسقان را هدایت نمی‌کند!
موجب زنگار و روی گردانی از حق و مانع معرفت قلبی و عنصری مهم و جزء لاینک نظام معرفتی عرفان است ( آشنایی با قرآن ج 1 ص 69-72)
عرفان اسلامی بر اصول و بنیادهایی چون اصل توحید و انسان کامل استوار است و توحید از نظر عارف کمال نظری و عملی و قلّه انسانیت و آخرین مقصد سیر و یلوک است که این توحید با توحید مردم عوام و حتر با توحید فیلسوف متفاوت است و خن از هیچ بودن غیر خدا و جزء خدا دیدن است و راه را تنها دل ، مجاهده ، سیر وسوک ، تصفیه و تزکیه نفس می داند (م.آ.ج23ص27)
انسان کامل صفات و خصوصیاتی دارد که و را مظهر تام و تمام اسمای الهیه کرده است و تنها مصداق آن انبیایی بزرگوار و پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهما سلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستند که دارای مراتب وجودی و کمالی اند همچنین عران اب اسلامی شیعی بر اصل استوار ولایت پایه گذاری شده و بدون آن معنا و مبنایی ندارد ، البته ولایت نزد عرفا به مراتب و اقسام عام و خاص و اخص تقسیم بندی شده است .(همان ج3ص293-307)
زبان عرفان ، زبان اشارت است نه زبان عبارت و زبان عشق و مهر ورزی است و بکار گیری اصطلاحات لطیف و ظریف و سخن عشق نه آن است که آید به زبان ؛ لذا با زبان ویژه ای سخن از آن می گویند تا گوهر شاسان اهل ولایت جواز عبور به حرم و حریم معرفت سلوکی و شهودی را داشته باشند (همان ج23ص362-367)
همچنین مفاهیم عرف عام برای تفهیم مقاصد علمی هر علمی کافی یست بنابراین باید الفاظی خاص  قراردادی وضع شود تا معا را برساند .
یش عرفای به طور نا محسوسی در کلمات عارفان کم و بیش از صدر اسلام پیدا می شود ولی آنکس که عرفان را بصورت یک علم و مکب مدون درآورده و آرا در مقابل فلاسفه عرضه کرد محی الدین عربی بود (همان ص327-328)
گفته شد که زبان عرفا زبان سرّ ، راز و اصطلاحات ویژه ای است اما نباید به بهانه راز آلود بودن انحراف های نابجا و بدعت های آیینی و صوفیاه را توجیه کرد چانچه از عکس آن نیز باید دوری جُست و فریب دکادارا و منحرین را با شناخت زبان صورتی و سیرتی عرفان و اصطلاح شناسی نخورد .
عشق در عرفان نقش جوهری و محوری دارد و همه چیز را بر محور عشق و محبت تفسیر می کند چرا که تنها عشق است که می تواند در مقابل عقل بایستد و در ذات حق تجلی کند
در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد                              عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ )
وقتی بر همه ماهیات و اعیان ثابته که ظهور کرد قابلیت پذیرش تام و تمام این ظهور را غیر انسان نداشت

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا  (72احزاب)
ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!
عرفا و خودشناسی درهم تنیده شده اند و معرفت نفس شاه کلید و طریق تام و تمام عرفان و سلوک عرفانی است که فرایند حرکت تکاملی انسان در خلقت و فطرت و عبودیت در برابر خداست ، همانا از خود آگاهی آغاز و از باب اینکه نزدیکی خدا و انسان در حد یگانگی است به خدا آگاهی می انجامد و سپس به خود یابی و خدایابی به فرام می سد (مجموعه آثار شهید مطهری ج2ص207) و فراموشی در این راه فراموشی خود و خداست و ه تعبیر قرآن کریم :
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ  (حشر 19)
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
انسان هر چه بیشتر کانونهای معرفت ، محبت و عبودیت یا عقل و دل را از اسارت شهوت برهاد و سرنوشت تکاملی خویش را در پرتو دین و عرفان دینی اسلامی رقم بزند از اسارت محیط درونی و بیرونی و زندان خود ، جامعه و جهان رها شده و به سوی من فطری و خود علوی یا خدای محبوب و معبودش اوج می گیرد ( آشایی با قرآن ج11ص21-24)
و این میسر یست مگر آنکه به آنچه باید ایمان داشت با عملی باید رسید (م.آج23ص33) که تابع شریعت و شریعت محور باشد و آنچه امروزه عرفان بدون شریعت را دیده می شود منافی ا عرفان شیعی اسلامی است و سقوط تکلیف و شریعت در عرفان ناب اسلامی معنا و مبایی ندارد .
نردبان قرب ، اوج پرواز روح و پرورش استعداد های روحی و یروهای ملکوتی ، عبادت و یاد حق و غیر او را از یاد بردن است و خروج از دنیای مادی و وصل به دنیای دیگری که پر از جوشش و جنبش و ارادت قلبی و لذت ها خاص است که در پرتو آن حاصل می شود و نه در ستایش غیر او که روح عبادت را خُشک و جوشش و شوق ، انرژی را می زداید و راه را برای احیاء ارزش های دینی و درک آفرینی و تولید درد دینی از بین می برد
یکی از اصول کلیدی در عرفان ریاضت است به معنا ورود نفس به تحمل مشقات دنی و روحی و مخالفت با هوای نفس و تعدیل قوای تحریکی ( شهوانیه،غضبیه،سبیه) برای یل به مقامات معنوی که از آن د اصطلاح اسلامی - قرآنی به جهاد ، مجاهده ، تهذیب و تزکیه نفس تعبیر می شود که غیر از ریاضت های افراطی و دور از شأن انسان مسلمان است که تحت عنوان عمل و تعبد به شریعت و التزام به اوامر و نواهی در پرتو ایمان و عمل صالح مطرح گشته و نه نفس کُشی و مبارزه خود با خود بلکه تعدیل قوای فسانی و نه تعطیلی آن و نه افراط در برخی و فراموشی برخی دیگر چنانچه چهره عرفان اسلامی از آیینه ی این آیات قابل رویت است :
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا  (فتح 29)
محمد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ   (112توبه )
توبه‌کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده‌آوران، آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهای)الهی، (مؤمنان حقیقی‌اند)؛ و بشارت ده به (اینچنین) مؤمنان!
آنچه زهد اسلامی نامیده می شدغیر از اعراض و بی میلی ه دنیاست و زاهد کسی است که توجهش از مادیات دنیا برای درک مراتب بالاتر عبور کرده متوجه دنیای دیگری شود نه اینکه متوقف در دنیا و گریزان از آن باشد که اسلام زهد را توأم با تعادل را دارای سرانجام می داند و بی رغبتی را در ناحیه اندیشه و آرمان صحیح می داند نه در ناحیه طبیعت (مجموعه آثار شهید مطهری ج16ص511)
سه پایه اصلی زهد اسلامی
بهره گیری از جهان و تمتعات طبیعی در کنار یک سلسله ارزش های معنوی و آمیختن مادیت و معنویت درهم ، سروشت فرد از سعادت جامعه جدا نیست و مئولیت های فردی در کنار مسئولیت های اجتماعی تحول آفرین هستند ، روح در عین اصالت و استقلال در تعارض با جسم نیست و جنبه های روحای و جسمانی توأمان با هم است (همان ص516) .
عرفان پویا ، کار آمد و نقش آفرین رفانی است که با اصالت رابطه انسان با خدا به تنظیم تمام روابط انسان می پردازد زیرا انسان مظهر تمام نمای صفات و جمیع اسماء الهی است و از درون او دروازه ای است به روی هستی و همه جهان ، از این رو او را جام جم خواند. (همان ج23ص419-420)
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّكَاةِ یخَافُونَ یوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ   (37نور )
مردانی که نه تجارت و نه معامله‌ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی‌کند؛ آنها از روزی می‌ترسند که در آن، دلها و چشمها زیر و رو می‌شود.
فرجام سلوک و عرفان عملی توحید و ولایت است و عارف و سالک الهی با یک چشم به خدا و با چشم دیگر به خلق خدا نظر دارد و با درد دینی و درون گرایی و برون گرایی اُنس گرفته تا به تعهد فردی و اجتماعی که عنصر تربیت و عدالت اجتماعی است عمل کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر