۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

مدینه

واقعه ی حرّه و پرده ای دیگر از جنایات یزید
بعد از ماجرای عاشورا و بازگشت اهل بیت به مدینه و خبر رفتار خارج از مسلمانی یزید و اوضاع آشفته سیاسی در سال 63 چند تن از مردم مدینه به نمایندگی از سایر اهالی مدینه به شام می روند تا با یزید دیداری داشته باشند. «عبد الله بن حنظله انصارى (معروف به «غسيل الملائكة»)، «عبد الله بن ابى عمرو بن حفص بن مغيره مخزومى» و «منذر بن زبير» ،از جمله این افراد بودند. يزيد به آنها بسيار احترام كرده و به هر كدام هدايا و خلعتهاى گرانبها اهدا می کند .اما این افراد بعد از مراجعت به مدینه گزارشات عجیبی از نحوه سلوک یزید به مردم ارائه می دهند:
    «ما از نزد شخصى مى‏آئيم كه دين ندارد، شرابخوار است و هميشه سرگرم ساز و آواز است، خنياگران و زنان خوش  آواز در مجلس او دلربائى مى‏كنند، يزيد سگ بازى مى‏كند و با مشتى دزد و خرابكار به شب‏نشينى مى‏پردازد. ما شما را گواه مى‏گيريم كه از اين تاريخ او را از خلافت بركنار نموديم.»
در این هنگام عبد الله بن حنظله به پا می خیزد و خطاب به جمعیت اینگونه می گوید:
   «من از نزد شخصى آمده‏ام كه اگر هيچ كس با من يارى و همكارى نكند، به كمك همين چند پسرم به جنگ او خواهم رفت، او به من پولها و هداياى زيادى بخشيد و بسيار احترام كرد ولى من عطاياى او را فقط به اين منظور پذيرفتم كه در راه جنگ خود او خرج كنم»(تاريخ ابن عساكر و كامل ابن اثير 4:45 (الغدير ج 10 ص 255))
بعد از این جریان، اهل مدينه يزيد را از خلافت بركنار نموده با «عبد الله بن حنظله» بيعت كرده وى را به خلافت برمی گزينند. «منذر بن زبير» نيز که در بازگشت از شام به عراق رفته بود وقتی وارد مدينه می شود مردم را اینگونه مورد خطاب قرار می دهد:
   « يزيد صد هزار دينار به من بخشيد، ولى اين كار او مانع از آن نيست كه وضع او را به شما اطلاع بدهم و حقيقت را آنچنانكه ديده‏ام بگويم. به خدا سوگند يزيد شراب مى‏خورد، او چنان مست مى‏كند كه متوجه گذشت زمان نمى‏شود! و نمازش فوت مى‏گردد» (كامل ابن اثير 4:45، و تاريخ ابن كثير 8:216 (الغدير ج 10 ص 255))
مردم در پی این اظهارات و مجموعه رفتارهای غیر انسانی یزید در ماجرای کربلا عثمان بن محمد که فرماندار منصوب یزید بود را به همراه عواملش از شهر اخراج می کنند.در پی این ماجرا یزید سپاهی را بالغ بر 5 هزار نفر به سمت مدینه روانه می کند این در حالیست که سپاه مدینه در حدود هزار نفر بود. فرماندهی این سپاه با مسلم بن عقبه بود، وی پیرمردی مریض احوال بود که زمان پیامبر(ص) را نیز درک کرده بود. آنگونه که در تاریخ کامل ابن اثیر آمده است يـزيـد پیش از روانه کردن لشگر شام بـه مـسلم بن عقبه گوشزد می کند که:
    «اگر از بين رفتى ، حصين بن نمير جـانـشين تو خواهد بود و به او تاكيد می کند كه چون به مدينه رسيدى ، سه بار مردم را دعوت بـه تـسـليـم كـن . اگـر تـسـليـم نـشـدنـد، سـه روز آنـان را قـتـل عـام كـن و نـامـوس و امـوال آنـان بـر تـو و لشـكـريـانـت حلال است . او ضمنا سفارش می کند نسبت به على بن الحسين (ع) مدارا كن و به او آسيبى نرسان و اين را به همه سربازانت ابلاغ كن»( الكامل فى التاريخ ، ابن اثير، ج 4، ص 113)
مردم مدینه خندقی که در زمان پیامبر(ص) حفر شده بود، احیا می کنند و سنگر می گیرند. مسلم بن عقبه سه روز به مردم مدینه مهلت می دهد. اما آنها تسلیم نمی شوند. گفته می شود عبدالملک بن مروان به مسلم بن عقبه پیشنهاد می کند از ناحیۀ حرّه (زمینی سنگلاخ بود که در غرب مدینه قرار داشت.) به اهل مدینه حمله کنند.( ابن خلدون،تاریخ ابن خلدون،ج5 ص 486) به همین سبب نیز این واقعه به واقعه حرّه مشهور می شود.(حرّه در لغت به سرزمین سنگلاخ و ناهموارى گفته مى‏شود که داراى سنگ هاى سیاه بوده و عبور از آن‏ها به دشوارى صورت مى‏گیرد.)
در پی دستور یزید و عدم تمکین مردم مدینه سپاه شام به فجیع ترین شکل ممکن مردم شهر را قتل عام کرده و به نوامیس مردم تجاوز می کنند، مسعودى در اين باره مى‏نويسد:
   « مردم به شكل فجيعى در اين حادثه قتل عام گرديدند و تعداد كثيرى از بنى هاشم و قريش و ساير مردم مظلومانه به دست عمال يزيد كشته شدند و از كثرت خون ريزى حمام خون به راه انداختند.»(.5 مروج الذهب ج 3 ص 79 و همچنين ابن كثير در البدايه و النهايه ج 8 ص 216)
   «آنان با اسب و سلاح و كفش، وارد حرم پيامبر شدند و مسجد پيامبر را آلوده كردند و بيش از هزار نفر از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قتل عام شدند، بطورى كه از «بدريون» كسى زنده نماند»
گفته می شود 900 دختر باكره، توسط سربازان يزيد هتك حرمت شدند که بعدها فرزندانی که بواسطه این تجاوز به دنیا آمدند را «فرزندان حرّه» نامیدند .سیوطی و ابن کثیر اما آمار دختران هتک حرمت شده را هزار نفر اعلام می کنند:
   «در سال 63 هجرى اهل مدینه بر یزید خروج کرده و او را از خلافت خلع نمودند. یزید لشکر انبوهى را به سوى آنان فرستاد و دستور داد آن‏ها را به قتل رسانده و پس از آن به طرف مکه حرکت کرده و ابن زبیر را به قتل برسانند. لشکر آمدند. و واقعه حرّه در مدینه طیّبه اتفاق افتاد. و نمى‏دانى که واقعه حرّه چه بود؟ حسن یک بار نقل کرد که به خدا سوگند! هیچ کس در آن واقعه نجات نیافت. در آن واقعه، جماعت بسیارى از صحابه و از دیگران به قتل رسیدند و مدینه غارت شد و از هزار دختر باکره ازاله بکارت شد...»
   «لشـكـر مـسـلم بـن عـقـبـه به زنان مدينه تجاوز كردند كه از اين واقعه ، هزار زن از لشكريان يـزيـد حـامـله شـدنـد. اشـراف و اعـيـانى كه كشته شده بودند، هفتصد تن و سايرين ده هزار تن بـودنـد »(البداية و النهاية ، ابن كثير، ج 8، ص 224.)
در ادامه توصیف این فاجعه آنچنانکه در تاريخ فخرى آمده است پس از واقعه حرّه ، مردم مدينه ، هنگامى كه دختر خود را شوهر مى دادند، بكارت او را تضمين نمى كردند!( تاريخ فخرى ، ابن طقطقى ، ص 159؛البداية و النهاية ، ابن كثير، ج 8، ص 224  -217.)
مسعودی در مروج الذهب ادعا می کند سپاه شام بیش از 4 هزار نفر را در مدینه قتل عام کردند. شدت کشتار به حدّى بود که از آن پس مسلم بن عقبه را به خاطر زیاده‏روى در کشتن مردم «مُسرف بن عقبه» نامیدند.ابن قتیبه اینگونه نقل مى‏کند:
  «در روز حرّه از اصحاب پیامبر (ص) هشتاد مرد کشته شد. و بعد از آن روز،صحابى بدرى باقى نماند. و از قریش و انصار هفتصد نفر به قتل رسیدند. و از سایر مردم از موالى و عرب و تابعین ده هزار نفر به قتل رسیدند»
سبط بن جوزى از مداینى در کتاب «حرّه» از زهرى نقل می کند که می گوید:
   «در روز حرّه از بزرگان قریش و انصار و مهاجران و سرشناسان و از موالى هفتصد نفر به قتل رسیدند. و کسانى که از بردگان و مردان و زنان به قتل رسیدند ده هزار نفر بود. چنان خونریزى شد که خون‏ها به قبر پیامبر (ص) رسید و روضه و مسجد پیامبر (ص) پر از خون‏شد.»
و اینگونه بود که یزید بن معاویه پس از ننگ کشتن فرزند پیامبر(ص) و جمعی از اصحاب و خاندان و به اسارت بردن اهل بیت او، دو سال بعد در مدینه نیز هزاران نفر از مردم این شهر را به خاک و خون کشیده و بسیاری از دختران بواسطه دستور وی مورد هتک حرمت قرار می گیرند و سپاهیان وی در مسجد پیامبر(ص) اسب می تازند! تا همچنان پرونده کوتاه خلافت وی مملو از جنایات و هتاکی هایی گردد که نمونه آن کمتر در تاریخ دیده شده است!
- یزید در سه سال حکومتش سه فاجعه به بار آورد اولین فاجعه واقعه عاشورا بود. دومی واقعه کشتار مردم مدینه بود و سومی آتش زدن خانه کعبه!
- انشالله در مورد وهب جوانی مسیحی که گفته می شه به دست اباعبدلله مسلمان شد و در واقعه عاشورا به شهادت رسید هم خواهم نوشت. و هم چنین در مورد ماجرای امیه و هاشم و ابنائشان.
- انتصاب سعید مرتضوی به ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز رو به عموم دلسوزان انقلاب تسلیت میگم!
- بیشتر سعی کردم بر اساس مستندات نقل داستان کنم و از خودم چیزکی ننویسم و تاکید بر هرچه کوتاه تر بودن مطلب بود پس بر ما خرده مگیرید! ضمن اینکه دوست دارم نقبی به حواشی بزنم که کمتر در مورد اونا در منابر و محافل نقل سخن میشه!
و چه خوش می گفت راس الجالوت که:" بخدا قسم میان من و داود پیامبر هفتاد پدر فاصله است، اما وقتی یهودی ها مرا می بینند به من احترام می کنند، ولی میان فرزند پیامبر شما و پیامبرتان یک پدر بیشتر فاصله نبود و شما فرزندش را به شهادت رساندید." (اف بر تو ای دنیا!)
                                                   اما مِن ذابٍّ یَذُبُّ عن حرَمِ رسول الله؟!
اضافات:
ظاهرا توصیف بعضی از صحنه ها موجب کدورت خاطر بعضی از دوستان شده که من از این بابت عذرخواهم اما مجبور بودم عمق دنائت و جنایتکاری قاتل سیدالشهدا رو با استناد به شواهد تاریخی تصویر کنم و البته خوندن این چیزا برای خودم هم سخت و سنگین بود! اما چاره ای نبود چون  هیچ وقت در تمام عالم چیزی تلخ تر از واقعیت نیست! و مگر همین ها نبودند که پیکر حسین(ع) را عریان کردند و بر او تاختند؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر