۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

عشق

اگر عشق نبـــــــــــــــــــــــــــــــود
اینـــــــــــــــــــجا نبــــــــــــــــــودم

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

عصمت

این بخشی که قرار داده ایم حدود 150 شبه وهابیت وجود دارد که سعی می شود
هر سه روز یکبار شبه بعدی را قرار دهیم با مطالعه دقیق این قسمتها ان شا الله بعد از یکسال از نظر شبهات دیگر کم نخواهید آورد
شبه اول
اينكه انبياء اقرار به گناه كرده اند و از خداوند همواره طلب مغفرت مى نمودند، آيا ضررى به نبوت و عصمت آنها نمى زند؟ و آيا براى آنها نقص نمى آورد؟
قبل از وارد شدن به اصل جواب، به بيان چند مقدمه مى پردازيم:
1. «عصمت» برگرفته از كلمه «عصم» به معناى نگهداشتن و مانع شدن است([1]) و در اصطلاح «نيروى درونى است كه شخص را از گناه و حتى از خطا و اشتباه منع مى كند»([2]) و طبق تعريف ديگر «عصمت لطفى است از طرف خداوند، كه شخص را از انجام فعل قبيح باز مى دارد([3])، به اين معنا كه انسان در اثر ايمان و شناخت و يقين كامل، داراى روحى مى شود كه با كمال آزادى و آگاهى هرگز نه تنها گناه نمى كند بلكه انديشه و فكر گناه هم در ذهن او خطور نمى كند([4]).
2. در اصل عصمت انبياء، بين مسلمين هيچ اختلافى نيست، ولى در مراتب آن اختلاف وجود دارد. شيعيان قائلند كه انبياء از انجام هر گناهى چه عمداً و چه سهواً و چه نسياناً معصوم هستند، ولى اكثر اهل سنت معتقدند كه انبياء از گناه صغيره اى كه سهوا انجام شود معصوم نيستند و ممكن است كه شخص نبى گناه صغيره سهوى انجام دهد و همچنين عصمت را فقط در زمان نبوت قبول دارند([5]) نه قبل از آن.
3. منظور از عصمت پرهيز از كارهايى است كه از نظر شرعى حرام است نه امورى كه به آن ها مجازاً عصيان و گناه گفته مى شود.
ـ با توجه به مطالبى كه اشاره شد، در جواب از علت استغفار انبياء و ائمه و اين كه آيا اين عمل آن ها نشان دهنده نقص و نداشتن عصمت نيست بايد بگوييم كه:
اولا: گاهى اوقات به ترك مستحب يا انجام فعل مكروه، گناه و عصيان گفته مى شود و به همين خاطر انبياء و امامان معصوم به خاطر بزرگى مقام و شأن و جلالى كه داشته اند ترك بعضى از مستحبات و انجام بعضى از مكروهات را شايسته مقام خود نمى ديدند ولذا به آن گناه و عصيان مى گفتند و از آن استغفار مى كردند([6]).
مقام خاص انبياء و اولياء چنين مى طلبد كه آنان كارى كه شايسته مقام ربوبيت نيست مرتكب نشوند و آن كار را زشت و قبيح بشمارند و اين به خاطر شناخت عميق آنان از خداوند و مقام ربوبى اوست. پس اگر انبياء به گناهى اعتراف مى كنند و طلب استغفار مى كنند معنايش اين نيست كه گناه به معناى فقهى و شرعى مرتكب شده اند، بلكه به اين معناست كه كار آنان شايسته مقام ربوبى خداوند نبوده است و به تعبير ديگر ترك اولى كرده اند چنان كه بعضى از مفسرين در مورد كار حضرت آدم(ع) كه موجب خروج او از بهشت شد، گفته اند كار او از قبيل ترك اولى بوده است.([7])
البته بايد توجه داشت([8]) كه كارهايى كه انبياء و معصومين ـ عليهم السلام ـ براى خود گناه مى دانند، باعث آتش جهنم و عذاب هاى آخرت نيست و استغفار از اين كارها هم به خاطر رهايى از آتش جهنم نيست، زيرا اصلا كارى كه موجب آتش جهنم شود از آن ها سر نمى زند، بلكه اين كارها فقط باعث مى شود كه از عنايات و توجهات خاص اللهى و مقاماتى كه ما اصلا عقلمان قدرت فهم آن ها را ندارد، محروم شوند... و استغفارشان به خاطر بازگشت به مقامات اوليه اى است كه قبل از انجام اين كارها داشته اند و يا اصلا براى رسيدن به مقامات والاترى است كه در اثر انجام اين كارها از رسيدن به آنها محروم شده اند([9]).
ثانياً: انبياء تمام كمالات و علوم و فضايل خود را از ناحيه خداوند مى دانند و اگر اين فضل و لطف از جانب خداوند نبود چه بسا آنان دچار معصيت و عصيان مى شدند، و در واقع آنان با استغفار و گريه و زارى به درگاه خداوند، به عجز خود در مقابل خداوند و فضل و انعام خداوند اقرار مى كنند، پس اگر انبياء مى گويند «اَذنبت: گناه كردم» معنايش اين است كه اگر توفيق و فضل و لطف خداوند نبود مرتكب گناه مى شدم([10]).
ثالثاً: انبياء در هر لحظه و زمان، در حال ترقى و تكامل و صعود به كمالات و پيمودن مدارج رشد و معرفت خدا بوده اند، و وقتى به گذشته خود مى نگريستند خود را در مرتبه پايين ترى از معرفت حق مى ديدند و در مقابل خداوند، خود را مقصر مى دانستند و از آن حالت گذشته خود استغفار نمودند([11]).
رابعاً: انبياء چون به خداوند متعال و مقام ربوبى او معرفت و شناخت زيادى داشته اند، عبادات و طاعات خود را، لايق مقام او نمى دانستند، از اين جهت، آن را نوعى قصور مى شمردند و از آن استغفار مى كردند([12]).
والسلام
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. احمد بن فارس، معجم مقايس اللغة، مكتبة الاعلام الاسلامى، ذيل كلمه عصم، ج 4، ص 331.
 [2]. محمدتقى مصباح يزدى، راهنماشناسى، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص 121.
 [3]. بحار، دار احياء التراث العربى، ج 17، ص 94.
 [4]. محسن قرائتى، درسهايى از قرآن، انتشارات اسلامى، ص 268.
 [5]. بحارالانوار، ج 11، ص 90، شرح مواقف، جرجانى، شريف رضى، ج 8، ص 267.
[6]. بحارالانوار، همان، ج 25، ص 210.
[7]. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، دارالكتب الاسلاميه، ج 6، ص 123 و شرح المواقف، جرجانى، شريف رضى، ج 8 ص 267 ـ 268 و شرح المقاصد، تفتازانى، شريف رضى، ج 5، ص 50.
 [8].
 [9]. راهنماى شناسى، همان، ص 169.
 [10]. بحارالانوار، همان.
 [11]. بحارالانوار، همان.
 [12]. بحارالانوار، همان.

سید خراسانی

سید خراسانی کیست
سيد خراساني
جابر از امام باقر (ع)روايت مي كند: ((يخرج شاب من بني هاشم بكفه اليمني و باتي من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح يقاتل اصحاب السفياني فيهز مهم)) الملاحم و الفتن ص52 باب97
جواني از بني هاشم (سيد) از خراسان با پرچم هاي سياه قيام مي كندكه در كف دست راست او خالي(علامتي)است و پيشاپيش او مردي بنام شعيب بن صالح است كه با لشكريان سفياني مي جنگد و آنها را شكست ميدهد. پرچمهاي سياهي از مشرق به اهتراز در مي آيند كه با مردي از اولاد ابو سفيان مي جنگد و زمينه فرمانبرداري از مهدي (عج) را فراهم مي آورد. پرچمهاي سياهي كه از خراسان در مي آيد در كوفه فرود مي آيد. هنگامي كه مهدي(ع)ظهور كند اين پرچم ها براي بيعت به حضور آن حضرت گسيل مي شود. بحار الانوارج 52 ص 267....
خروج سفياني،يماني و خراساني در روز واحد از ماه رجب يكسال خواهد بود. الحاوي للفتاوي ج 2 ص 126
پرچم هاي سياهي از خراسان به اهتراز در مي آيد كه چيزي نمي تواند از پيشروي آنها جلوگيري به عمل آورد تا در بيت المقدس فرود آيد و استقرار يابد ملاحم و الفت ص 43 - روزگار رهاتي ص 1036
ظاهر شدن سيد خراساني . شعيب بن صالح در ايران: روايان بيانگر آن است كه اين دو از ياران مهدي (عج)خواهند بود و مقارن ظهور آن حضرت ازايران ظهور خواهند كرد.و در نهضت ظهورش شركت مي كنند.
بطور خلاصه نقش آن دو چناچه از منابع اهل سنت و بر خي از روايات شيعي اين است كه در آن زمان ايرانيان درگير جنگي نابرابر با دشمنان خويشند و در اثر طولاني شدن آن جنگ سيد خراساني را به عنوان سر پر ستي امورشان انتخاب مي كنند.گر چه وي به اين امر چندان رغبتي نشان نمي دهد اما با اصرار زياد آنرا مي پزيرد.
زماني كه رهبري ايرانيان را مي پزيرد با ايجاد وحدت كلمه در صفوف نيرو هاي مسلح،سردار رشيد خود شعيب بن صالح را به فرماندهي نيروهاي مسلح خود تعيين ميكند. بدين ترتيب خراساني و شعيب جنگ را در مرزهاي ايران،تركيه ،عراق هدايت و ارداه مينمايد و نيروهاي مستقر خود شام را به پيش رانده و در همان زمان ،آماده پيشروي بزرگ بسوي فلسطين و قدس عزيز مي شود. و......

הטקסט המלא של נאום מנהיג המהפכה האסלאמית בפתיחת הועידה הבינלאומית לתמיכה בעם הפלסטיני

הטקסט המלא של נאום מנהיג המהפכה האסלאמית בפתיחת הועידה הבינלאומית לתמיכה בעם הפלסטיני 
متن کامل سخنرانی رهبر انقلاب
در  کنفرانس بین المللی حمایت از فلسطین

שבת, 01 אוגוסט 2009 02:46 
אני מקבל בברכה את כבוד האורחים, המלומדים, הוגי הדעות, המדינאים והמג'אהדים המשתתפים בועידה, הרביעית להגה על פלסטין ברפובליקה האסלאמית האיראנית.
בתקופה בין הועידה הנוכחית לועידה הקודמת שנערכה בטהרן מ-15 עד 17 לחודש רביע אלאואל לשנה 1427 קרו מאורעיות חשובים וגורליים, שהופכים את אופקי העתיד של הסוגיה הפלסטינית, לגלויים יותר, וששופכים אור על האחריות שלנו כלפי הסוגיה הזו שעודנה מהווה הסוגיה הראשונה של העולם האסלאמי.אחד המאורעות האלה, היתה התבוסה הקשה שנחלה ישראל מהבחינות הצבאית והמדינית מול ההתקוממות האסלאמית במהלך מלחמתה על לבנון בשנת 1427 ה, שנמשה 33 ימים, ולאחר כך הכשלון המשפיל שנחלה הישות הציונית במהלך מלחמתה הנפשעת, שנמשכה 22 ימים נגד העם הפלסטיני והממשלה הפלסטינית הלגיטימית ברצועת עזה.אנו רואים כי הישות האונסת שהוצגה למספר עשורים ככוח נורא שאינו מנצח בהתבסס על מה שהיא מחזיקה מנשק וצבא, ועל הגיבוי האמריקני המדיני והצבאי, הישות הזאת הובסה שתי פעמים מול כוחות ההתקוממות שלחמו מסתמכים על הסיוע האלוהי ועל המוני העם קודם להסתמכותם על הנשק והציוד. ולמרות התרגולים וההכנות הצבאיות,
וההסתמכות על מערכות הביון הגדולות ועל התמיכה הנדיבה המתמשכת מצד ארה"ב, וכמה מדינות מערביות ועל הצבועים בעולם האסלאמי, הישות הזאת חשפה את מציאות הדרדרותה, ואת חוסר האונים שלה מול ההתעוררות האסלאמית הגורפת.מצד שני הפשעים שביצעו הציונים הפושעים במהלך התוקפנות על עזה, ושבהם נהרג מספר גדול של אזרחים, ונהרסו בתים, והופצצו בתי ספר ומסגדים, ושבהם השתמשו הציונים בפצצות זרחן ובנשק אסור, וסגרו את דרכי הספקת המזון והתורפות והדלק לאוכלוסיה במהלך שנתיים, כל הפשעים האלה הוכיחו כי יצר הברבריות והפשע אצל מנהיגי המדינה הציונית המזויפת, לא השתנה ממה שהיה עליו בעשורים הראשונים לאסון הפלסטיני, וכי אותה מדיניות אותו טבע ברברי ואכזרי שיצר את הטבחים בדיר יאסין, ובסברה ושתילה, עודנן שולטים בנפשם החולה של העושקים האלה ואין ספק כי ההסתייעות בפיתוח הטכנולוגי המודרני, הרחיב ממידת הפשע והפך אותו לאכזרי עוד יותר.אם האנשים שהשלו עצמם שהישות הציונית היא כוח בלתי מנוצח, ועל כן העלו את סיסמאות הרציונליות, והושיטו את ידם למיקוח ולכניעה לאונסים הציונים, ואם האנשים שהשלו עצמם בחשיבה כי הדור השני והשלישי של המדינאים הישראלים יהו זכאים מפשעי הדור הראשון, ויצרו מתקוות על האפשרות לדו קיום בשלום אותם, כל אלה צריכים לשים לב לטעות של הערכותיהם.בראש ובראשונה, לאור גל ההתעוררות האומה האסלאמית, וצמיחתו של עץ ההתקוממות האסלאמית, נחשפה התמונה המזויפת, והופיעו אינדקציות השתיקה וחוסר האונים של הישות האונסת. שנית: אנו רואים כי טבע התוקפנות ואי הבושה מהפשע אצל מנהיגי הישות הזאת, עודנו כמו שהיה בעשורים הראשונים, כאשר הם אינם נרתעים מלבצע כל פשע כאשר הם חושבים שהם יכולים לבצע.ששה עשורים עברו על כיבושה של פלסטין, ולאורך התקופה הזו הושמו בידי הכובשים את כל גורמי הכוח החומרי, מכסף ונשק, טכנולוגיה, בנוסף למאמצים המדיניים והדיפלומטיים, וגם רשת הסברה נרחבת. ולמרות כל המאמצים השטניים האלה, האונסים ונותני.החסות להם לא יכלו לפתור את בעיית לגיטימית הישות, אלא שהבעיה הסתבכה עוד יותר. הדבר שמסמל את ההתעוררות וההסתבכות בעמדתם של הציונים, הוא שמערכות ההסברה המערביות והציוניות, בנוסף לממשלות התומכות בציונות, אינם סובלים קריאה, או דרישה לחקור את השואה שהיתה אמתלה לכיבוש פלסטין.גל המחאה העולמי הספונטני שיצא נגד הישות הציונית בצורה שאין לה תקדים, וששטף את העולם ממזרח אסיה לאמריקה הלטינית, וגם ההפגנות העממיות שנערכו ביותר מ-120 מדינה בעולם ובכללן מדינות אירופה, אם להגן על ההתקוממות האסלאמית בעזה, ואם להגן על ההתקוממות הלבנונית במהלך מלחמת ה-33, ימים כל אלה מבשרים על הופעתה של התקוממות עולמית נגד הציונות, במידה שאין דומה לה ברצינותה לאורך ששת העשורים האחרונים על כן אפשר לומר כי ההתקוממות האסלאמית בלבנון ובפלסטין הצליחה לעורר את המצפון העולמי, וזה גם מהווה לקח גדול לאויבי האומה האסלאמית שניסו לייצר מדינה ואומה מזויפות, בזכות הדיכוי, ולהפוך אותן למציאות שאין עלה עוררין, ולנרמל את העושק הזה כלפי העולם האסלאמי. כמו כן הוא גם לקח גדול לאומה האסלאמית ובמיוחד לצעירים בעלי המצפון החי, שצריכים לדעת כי הג'יהאד למען החזרת הזכות לבעליה לא יוביל לשווא.יש טעות גדולה שאחזה בכמה בעלי העניין בסוגיה הפלסטינית, לפיה מדינה בשם ישראל מהווה מציאות הקיימת מאז 60 שנה, ועל כן יש להתפייס ולפעול לדו קיום איתה, אני לא יודע למה אלה לא מסיקים את הלקח ממאורעות שקורות בעולם? איך מדינות הבלקו והקווקז, ודרום מערב אסיה, החזירו לעצמם את זהותם המקורית לאחר שמונים שנים שהיו בהן חלק מברה"ם לשעבר? האם לא יכולים צעירי פלסטין שהם צעירי האומה הערבית היותר חכמים וחזקים להגביר את רצונם על המציאות העושקת הזו?ויש גם טעות אחרת שהיא יותר גדולה מהראשונה, והיא האמירה שהדרך היחידה להצלת העם הפלסטיני היא ניהול השיחות לשלום! עם מי היו השיחות? עם הישות האונסת והעושקת שאינה מאמינה בשום עקרון חוץ מעיקרון הכוח? מה גבו כל אלה שתלו את התקוות על המשחק והרמיה הזו? בראש ובראשונה מה שהשיגו אלה מהציונים כניהול עצמי לענייניהם, גבה מהם מחיר כבד שהוא ההכרה בבעלות ציונית כמעט על כל פלסטין. שנית: הרשות החסרת והמזויפת הזו, הופרה ונדוסה תחת רגלי הציונים מפעם לפעם.אנו לא יכולים למחוק מהזיכרון שלנו את המצור שהוטל על יאסר ערפאת במשכן הרשות ברמאללה לצד כל סוגי ההשפלה נגדו.שלישית: הציונים התייחסו לבכירי הרשות הפלסטינית, אם בתקופת ערפאת ואם לאחריו, כמנהלי תחנת משטרה שהחובה שלהם היא רדיפת ועצירת המוג'אהדים הפלסטינים, והגבלת תנועתם ביטחונית ומודיענית, הדבר שזרע את זרעי האויבות בין הארגונים הפלסטינים והסיתו זה נגד זה.רביעית: גם המעט שהושג היה רק בזכות מאבקם של המוג'אהדים, והתקוממותם של האנשים והנשים המתנגדים לכניעה.אלמלא גלי האינתיפאדה, הציונים לא היו נותנים למנהיגים הפלסטינים המסורתיים גם את ההישג המעט הזה למרות הוויתורים הנמשכים מצדם.האם השיחות יתנהלו עם ארה"ב ובריטניה שיצרו את הגידול הסרטני הזה וגבו אותו?האם שתי המדינות לא מהוות צד בתביעה לפני שיהי מתווך? למה לא הפסיק הממשל האמריקני את תמיכתו הלא מוגבלת בישות הציונית, או בפשעיה הנתעבים כמו שקרה ברצועת עזה לאחרונה.להפך, הנשיא האמריקני החדש שהגיע לנשיאות תחת סיסמת השינוי במדיניות ממשל בוש, מדבר עכשיו על התחייבותו בלא כל מגבלה או תנאי, להגן על ביטחון ישראל, קרי שהוא מגן על טרור המדינה, ומגן על העושק, ועל טבחים שבהם נהרגו אלפי פלסטינים רובם ילדים ונשים תוך 22 ימים.פירוש הדבר הוא שהממשל החדש הולך לחלוטין באותה דרך השגויה של בוש.גם ניהול השיחות עם גורמי האו"ם, הוא עקר, כאשר אנו לא רואים מקרה שבו עבר האו"ם בחינה שערורתית כמו המקרה הפלסטיני. מועצת הביטחון מהרה להכיר רשמית בכיבוש פלסטין על ידי הקבוצות הטרורסטיות הקטלוניות, והיה לה תפקיד בסיסי בהנצחת העוול ההיסטורי והימשכו, ולאחר מכן שתקה.
ואחר כך שתקה כאילו היא מסכימה על כל מה שביצעה הישות הציונית לאורך העשורים שעברו, מפעולות רצח עם, גירוש, ופשעי מלחמה, ופשעים אחרים. ובמקביל לכך כאשר העצרת הכללית של האו"ם הודיעה על הציונות כתנועה גזענית, מועצת הביטחון לא רק תמכה אלא היא התרחקה מעמדת העצרת ב-180 דרגות.המעצמות של העולם שנהנות מחברות קבועה במועצת הביטחון משתמשות בפורום העולמי הזה ככלי בידיהן, והתוצאה מכך היא שהמועצה לא מסייעת לחזק את הביטחון בעולם, אלא היא מסייעת למעצמות בכל פעם שהיא רוצה שנושאים כמו זכויות האדם, או הדמוקרטיה, ישומשו כאמצעי להרחבת את ההגמוניה של המדינות האלו, ובכך מכסה על פעולותיהן הלא לגיטימיות.

הצלת פלסטין לא תושג מתוך פשיטת היד מול האו"ם, או מול כוחות ההגמוניה, ולא גם מול הישות האונסת, אלא באמצעות העמידה האיתנה וההתקוממות, והאחדות הפלסטינית, וגם באמצעות ההסתייעות במילה האלוהית שמהווה אשראי לתנועה הג'יהאדית.הבסיסים של ההתקוממות הם הארגונים הפלסטינים, ובני העם הפלסטיני המאמינים והמתקוממים בתוך פלסיטין ומחוץ לה, בנוסף לממשלות האסלאמיות ברחבי התבל, ומלומדי הדת והאליטות המדיניות והאוניברסיטאיות.אם שני הבסיסים האלה יגיעו ליציבות, אז בעלי המפון, והלבבות שלא הושפעו משקר האימפריה ההסברתית השחצנית הציונית, ימהרו לעמוד לצד בעלי הזכות והעשוקים בכל מקום בעולם, ולעורר גל של רגישות ופעולה מול המערכות השחצניות, הדבר שראינו הזו במהלך הימים האחרונים לעמידה האיתנה של הפלסטינים ברצועת עזה.דמעותיו של מנהל מערכת השירותים הבינלאומית, מול מצלמות אנשי ההסברה, ההצהרות התומכות מצד פעילי הארגונים האנושיים, ההפגנות ההמוניות במרכזי הבירות האירופיות והערים האמריקניות, והצעדים האמיצים שנקטו כמה מראשי המדינות באמריקה הלטינית. כל אלה מוכיחות כי כוחות הרשע והשחיתות לא השתלטו על העולם הלא מוסלמי בכללתו, וכי הזירה עודנה פתוחה לחשיפת האמת.כן , גורם ההתקוממות אצל המוג'אהדים הפלסטינים האזרחים הפלסטינים, בנוסף לתמיכה מצד כל המדינות האסלאמיות, יכולות לשבור את השטן האונס בפלסטין. וגם ביכולתה של האנרגיה שמחזיקה האומה האסלאמית, לפתור את כל בעיות העולם האסלאמי ובכללן הבעיה הפלסטיני המחריפה והמצריכה טיפול מהיר.אני פונה אליכם אחינו ואחויותנו המוסלמים בכל העולם, ואל כל בעלי המצפון הטוב יהיו אשר יהיו ואומר להם הכינו את עצמכם, ושברו את סוד החסינות של הפושעים הציונים. פעלו למען העמדתם לדין של כל מי שיחקו תפקיד בטרגידיה של עזה, מהמדינאים ואנשי הצבא בישות הציונית האונסת, ולהענישם לפי משפטו של השכל והצדק.זה הוא הצעד הראשון שצריך לנקוט. צריך לשפוט את המנהיגים המדינאיים והצבאיים של הישות הציונית, כי כאשר ייענש הפושע, אז דרך הפשע תהיה קשה מול מי שמחזיקים את יצר הפשע, ומול מי שסובלים משגעון הפשע.

השארת הפושעים בלי ענישה תדחף אותם לביצוע פשעים אחרים. לו האומה האסלאמית דרשה בעקבות מלחמת ה-33 ימים, להעניש את הציונים שגרמו לאסון בלבנון, ולו היתה עקיבה אחר הדרישה הצודקת גם בעקבות הטבחים באפגניסטאן, ובעיראק, אז לא הינו עדים לאותו המחזה הקרבלאי בעזה.בגלל שאנו הממשלות והעמים המוסלמים, לא ביצענו את החובה שמטילים עלינו החוק, השכל והצדק, אנו רואים במו עינינו את מה שקורה היום. והמצער בצורה עמוקה הוא האמת שיש בעולם ממשלות ומדינאים שעומדים רחוק מאוד מעל זעקת המצפון והמוסר האנושי, כאשר הם לא חשים כל רגישות למראה הטבח בעזה, שתוצאתו היתה יותר מ-1350 הרוגים בנוסף לכ-5500 פצועים רובם נשים וילדים.אנו רואים היום שהמרצחים והפושעים, לא מקבלים כל ענישה על פשעיהם, אלא מקבלים עוד פרסים, וגם אנו רואים שהביטחון של הישות הציונית מקבל כל הגנה, דרושה בעוד שהצד העשוק הוא שמואשם, אם הוא ממשלה שהגיעה להגה השלטון באמצעות בחירות דמוקרטיות, ואם אזרחים שנתנו את קולם לממשלה הזאת.זו היא עמדתה של המדיניות שאין לה כל קשר למוסר, למצפון האנשי.אחים ואחויות בעולם האסלמאי אנו צריכים להסיק מסקנות מהנסיונות שאנו עוברים, ואנו צריכים לדעת שהאומה הגדולה שלנו היום מחזיקה כוח עצום בגלל ההתעוררות האסלאמית, וגם צריכים לדעת כי המפתח לפתרון הבעיות שסובל מהן העולם האסלאמי, טמון בהתקוממות, וכי הבעיה הפלסטינית היא הבעיה הדחופה ביותר בעולם האסלאמי.מפעם לפעם אנו שומעים מי אומרים כי הבעיה הפלסטינית, היא בעיה ערבית. ואנו שואלים מהו פירוש האמירה הזו? אם הכוונה היתה שלערבים יש רגישות של קשר קרבה, ושהם רוצים להשקיע עוד מאמצים, אז זה דבר מבורך. אבל אם הכוונה היא שכמה מהמנהיגים הערביים אדישים כלפי זעקת הפלסטינים ומשתפים פעולה עם הכובש האונס במאורע חמור כמו המאורע בעזה, ומוחים על מי שעומדים לצד הפלסטינים בעזה, אז המצב אינו קביל מצד כל אדם שיש לו מצפון, אם הוא ערבי ואם מוסלמי.כבוד האורחים אתם השתתפתם בועידה הזו, כבעלי דעה ומומחיות בנושא הפלסטיני, ואינה חובה היסטורות שנחזור היום לאותם אמירות עקומות של העבר. עלינו לחפש דרך שמובילה לשחרור פלסטין מידי הישות הציונית, ומה שאנו מציעים הוא דרך דומה לעקרון ממשל העם, כאשר העקרון הזה יהווה הגיון משותף בין כל סוגי החשיבה בעולם. ההצעה שלנו היא שבעלי הזכות על אדמת פלסטין אם מוסלמים, נוצרים, ואם יהודים יבחרו בסוג השלטון שהם רוצים באמצעות משאל עם בהשתתפות כל הפלסטינים שסבלו את קשיי הפליטה לאורך שנות ארוכות.על העולם המערבי לדעת כי דחיית את הפתרון הזה, תוכיח את אי התחייבותו בדמוקרטיה, והדבר יחשוף את פניו האמיתיים.העולם המערבי עבר בחינה אחרת בזירה הפלסטינית, כאשר התנגד להכיר בתוצאות הבחירות בגדה המערבית וברצועת עזה, שהובילו את חמאס לראשות השלטון ברשות הפלסטינית.מי שאינם מקבלים את הדמוקרטיה אלא אם היא משרתת את רצונם, בוודאי הם דורשי המלחמה. ואם מדברים על השלום אז הם משקרים ומטעים.נושא בנייתה מחדש של רצועת עזה, הוא מהנושאים החשובים הדחופים ביותר לפלסטינים בעת הנוכחית וכי ממשלת חמאס הנבחרת, שהתקוממותה להכשלת תוכניות הישות הציונית מהווה נקודת כבוד חשובה במאה האחרונה של ההיסטוריה הפלסטינית, צריכה להיות הבסיס והמרכז לכל הפעולות הקשורות בבנייתה מחדש של הרצועה.ראוי שהאחים המצרים יפתחו את הדרכים להגעת הסיוע והתרומות, וירשו למדינות והעמים המוסלמים לבצע את חובתם בנושא זה.בסיום, אנו צריכים לזכור בכל הכבוד את שהידי מלחמת ה-22 ימים שהפכו את עזה בזכות דמם למקור גאווה לכל המוסלמים והערבים, ואנו מאחלים להם את כל הכיפורים מאלוהים הגדול.הצדעה לכל שהידי פלסטין, לבנון, עיראק ואפגניסטאן ולכל שהידי האיסלאמים, וההצדעה לכוחו של האימאם הטהור ז"ל.אני דורש מאלוהים את הגאווה והנעלות לאיסלאם ולמוסלמים, ואת עוד התקרבות ואחדות בין העמים המוסלמים, ומאחל התעוררות גוברת והולכת לעולם האסלאמי.
10/03/2009

هدایت و ظلالت

هدایت و ضلالت در قرآن

        این مقاله  به عوامل هدایت وضلالت در قرآن پرداخته است.ازدیدگاه قرآن عوامل هدایت خداوند،انبیاء، کتابهای آسمانی،ایمان معرفی شده است که از این باب به بررسی زمینه های هدایت نیز پرداخته شده که از آن جمله می توان به تقوا، پذیرای حق وحقیقت بوده،جهاد در راه خدا وهجرت فی سبیل الله...اشاره کرد.
از عوامل ضلالت در قرآن می توان به شیطان، ازاغه قلب، هواپرستی محیط یاد کرد،که این عوامل بسته به شرایط و زمینه هایی است از جمله عدم تفکر، کفر به خدا ، وبی اعتقادی به روز قیامت و غفلت ،شبهه افکنی، اشاره کرد.
به این امید که با شناخت عوامل هدایت وضلالت ،خود ودیگران را از دام حیله های شیطان برهانیم وبه آن مقصدی که خداوند برای بندگانش در نظر گرفته  برسیم .

کلید واژه:
هدایت- ضلالت- کفر-عوامل-هوای نفس-عوامل هدایت-عوامل ضلالت

مقدمه:
قرآن کتاب هدایت بشر است ونازل شده است که انسان را از ظلمتها به سوی نور راهنمایی کند ودر آیات متعدد خداوند این مسأله را مطرح می کند لذا هر انسانی باید خود را مقید به تنظیم راه و روش زندگی خود طبق فرموده قرآن کند تا خود را از بیراهه ها کژی ها و دامهای شیطانی نجات دهد بویژه که در عصر امروز شیاطین قسم خورده اسلام از جن وانس انسان را مسخر خود کرده و از هر راه و روشی استفاده می کنند که جامعه بشریت و بویژه نسل نو را به ورطه ی هلاکت بکشانند و آنها را از رسیدن به اهداف مقدس خود باز دارد.
در این مقاله ما سعی داریم به مسائلی بپردازیم ازجمله ،عوامل هدایت و ضلالت و زمینه های آن ، و اینکه انسان چه نقشی در سعادت و هدایت خود دارد و چرا خداوند ضلالت را راهم به خود نسبت می دهد هم به دیگران ودیگر اینکه ویژگیهای هدایت یافتگان  و گمراهان چیست.
اگر چه که بزرگانی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان - مکارم شیرازی در تفسیر نمونه  و زمخشری در تفسیرکشاف و جوادی آملی در تفسیر موضوعی خود و دیگران درلابه لای تفسیر در ذیل آیاتی که به این مبحث اشاره دارد ، به این موضوع پرداخته اند و دانشجویان و دانش پژوهان نیز مقالات و پایان نامه هایی را در این زمینه به رشته ی تحریر در آورده اند اما در اینجا سعی شده که مطلب به صورت فصیح و پی در پی ذکر شود تا خواننده با نگاهی کلی به موضوع ویژگی های هدایت یافتگان و گمراهان را بشناسد و مسیر خود را در روند زندگی دنیوی خویش هموار نموده و خود را از شر دشمنان و گمراهان دور نگه دارد.


هدایت در قرآن
        هدی: ضد ضلالت: ارشاد [1]
در قرآن دو نوع هدایت بیان شده است :هدایت تکوینی و هدایت تشریعی .هدایت تکوینی مربوط به جهان خلقت و طبیعت است و شامل تمام علل و عوامل و تغییراتی در جهان صورت می گیرد را شامل می شود که جهان و طبیعت را به جهت خاص سو ق می دهد و به هدفشا ن می رساند ازجمله قانون علت ومعلول . نظم جهان و ...
و هدایت تشریعی مربوط و مخصوص انسانهاست که خداوند برنامه زندگی انسانها را با ارسال پیامبران تشریع می کند تا انسانها آیین و روش خود را از تعالیمی که خداوند میفرستد و پیامبران آن تعا لیم را به مردم می رسانند بگیرند و به هدف خود که همان رسیدن به کمال است برسند.
ضلالت در قرآن
      معنی لغوی ضلالت در قرآن :ضد هدایت و ارشاد [2]
ضلالت در مقابل هدایت قرار دارد یعنی اگر انسان هدایت را نپذیرد و از فرماان و دستورات خداوند سرپیچی کند در دام ضلالت و گمراهی قرار می گیرد.در قرآن هیچگاه ضلالت به طور مستقیم به خداوند نسبت داده نشده است.چرا که خداوند هیچگاه و هرگز ضلالت را برای بندگان خود اراده نکرده است.و تنها در جایی ضلالت را به خود نسبت می دهد که بندگان از فرمان خداوند سر پیچی می کنند و راههای هدایت را نمی پذیرند و خداوند آنان را به حال خودشان وا می گذارد و مسلماَ وقتی که از هدایت پیروی نکنند به ورطه ی ضلالت و هلاکت می افتند و جایی که هدایت نباشد ضلالت محض است.
1.عوامل هدایت
       1-1زمینه ها :زمینه های هدایت نقش مهمی در سرنوشت انسانها دارد چرا که انسان می تواند با ایجاد زمینه های هدایت در سرنوشت وآینده خود ایفای نقش نماید حق را از باطل تشخیص دهد و خود را از نیروهای اهریمنی حفظ نماید که در اینجا ما به برخی از این زمینه ها اشاره می کنیم.
                 1-1- 1  تقوی: تقوی یکی از زمینه های هدایت است که انسان با ایجاد آن ( تقوی) در                                                                                   
                               درون خود می تواند از تعالیم الهی استفاده نماید ونسبت به آینده خودمطمئن شود                                                               
                             «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیَ للمتقین » آن کتاب با عظمتی که شک درآن راه 
                             ندارد مایه ی هدایت پرهیز کاران است.
                   2-1-1 ایمان :ایمان یکی دیگر از زمینه های هدایت است قرآن در موارد     متعددی به این مطلب اشاره دارد و می فرماید : کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام دهند بخاطر ایمانشان آناان را هدایت می کند و مقصود از هدایت در اینگونه آیات همان توفیقات رحمانی است.
                   3-1-1 پذیرای حق و حقیقت بودن:از دیگر زمینه های هدایت پذیرای حق وحقیقت بودن است یعنی اینکه انسان باید گوش شنوا و فکری فعال داشته باشد،نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه کند و پس ازارزیابی آن را که حق است بپذیرد خداوند در قرآن می فرماید: همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.
                   4-1-1 جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل الله
                              ازدیگر عواملی که زمینۀ هدایت را فراهم می کند جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل الله است.جهاد به معنای کار دشوار و سخت است .
                              علت نامگذاری این اعمال به جهاد [3] دشوار بودن آنهاست.بلکه باید گفت این دشوارترین کارهاست چراکه انسان از بهترین سرمایه یعنی جان خود می گذرد وبرای رضایت حضرت حق قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص می نهد0ویا مال خود را که شب و روز برای گردآوری آن تلاش کرده تقدیم حضرت حق می کند.
                              هجرت نیز که در جریان آن ممکن است خانواده ،فرزندان اقوام ودوستان ویا اموال خود را رها کند و به دیار غربت روانه شود کاری است بسیار دشوار.«الذین آمنوا و هاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجة عند الله واولئک هم الفائزون»[4] آنها که ایمان آوردند وهجرت کردند وبا اموال وجانهایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است وآنها پیروزورستگارند.
2-1خداوند
       هدایت در بسیاری از آیات قرآن به خداوند نسبت داده شده است .اسناد هدایت عامه به خداونددر آیاتی مانند:«ربنا الذی اعطی کل شئٍ خلقهُ ثمّ هدی»[5]پروردگار ما همان کسی است که بر هر موجودی آنچه را که لا زمه آفرینش او بوده داده ؛پس به راه کمالش هدایت کرده است.ویا«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کافورا»[6]ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد یا ناسپاس.
از این باب است که خداوند انسان را آفرید ،استتعداد وقوای طبیعی وفطری را در اختیار انسان قرار داده وی را به نیروی عقل مجهز نموده است تا خود با عقل و اراده خود سیر کند وبه هدف برسد .انسان تا زمانی که در مسیر فطرت راه می رود وطبق نوامیس خلقت قدم بر می دارد حق را حق  و سعادت را سعادت وخلاصه هر چیز را آنطور که هست می بیند ودر نتیجه جز در برابر حق گردن نی نهد وجز به راه راستی ودرستی خا ضع نمی شودوجز چیز هایی را که خیر وسعادتش در آن است اراده نمی کند وفطرت آدمی است که اگر توفیق هم رفیق شد وانسان به راه هدایت افتاد سعی می کند تمام مقاصد خود را با مصداق حقیقی اش تطبیق دهد مثلا در عبادت که یکی از مقاصد اواست جز خدا را که مطلوب ومقصود حقیقی او است وبندگی در برابر او ،مصداق حقیقی عبادت است نمی پرستد وجز حیات دائمی که سعادت مطلوب اواست طلب نمی کند.
3-1انبیاء
        از نظر قرآان آفرینش انسان در پی هدفی خاص یعنی تکلمل و دستیابی به کمال مطلق و تقرب به جوار حضرت حق می باشد و بدین منظور هرچند به انسان استعداد فطری و نیروی تعقل و تفکر داده شده اما برای شکوفایی این استعدادهای انسانی و افروختن مشعلی فروزان برای حرکت در طریق وصول به حق نیاز به وسیله ای است تا بتواند انسان را در این راه پر پیچ و خم راهنمایی کند و انسان مادی را به آن هدف غیر مادی مرتبط سازد؛آن وسیله و واسطه انبیاء الهی هستند که ماهیت بشری دارند و از ویژگی های بشری بر خوردارند، اما در بعد معنوی سر آمد تمام افراد عصر خود بوده اند.آنها اسوه و الگوی افراد هستند وانسانها با اقتدا به آنها و پیروی از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقیقت گام می نهند:«...اولئک الذین هَدی اللهُ فَبهُداهم إقتَدِه»[7] آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنها اقتدا کن .
هدایت انبیاء در عرض هدایت الهی نیست،بلکه در طول آن به دستور خداوند و بر خاسته از مصلحت اندیشی و لطف حضرت حق و مکمل هدایت باری تعالی است.خداوند رحمان است و لطف او ایجاب می کند که بشر را به سوی سعادت ابدی هدایت کند و برای عملی کردن این هدف افرادی از بین انسانها را بر می گزیند که ویژگی های انسانی دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمایند تا انسانها بتوانند دعوت آانها را درک کنند از سوی دیگر آنان در بعد معنوی باید به گونه ای باشند که قابلیت ارتباط با عالم معنی و گرفتن وحی را از آن منشأ لطف داشته باشند و این افراد انبیاء الهی هستند.
4-1کتب آسمانی
      کتب آسمانی با تعیین تکالیف بشر که زمینه را برای راهنمایی او فراهم ی کند یکی از منابع اصلی
 هدایت انسان می باشد، پیامبران نیز در حقیقت برای بیان تعالیم این کتب برای بشر آمده اند .
کتب آسمانی با اینکه متعدد وبه نظر مختلف می رسند،اما در طول و مکمل یکدیگر بوده و قرآن کاملترین و برترین نمونه آنها است. قرآن کتب آسمانی امتهای گذشته را به عنوان راهنمای بشر معرفی می کند و می فرماید:«إنا انزلنا التوراة فیها هدیً و نورُ»[8]  ما تورات را نازل کردیم در حالی که در آن هدایت و نور بود. و نیز میفرماید : «وآتیناهُ الانجیل فیه هدیً ونور»[9] و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت ونور بود .این آیات بیان می کند که کتب آسمانی برای هدایت نوع بشر آمده اند مثلاً در سورۀ یونس می فرماید :«یا أیها الناسُ قد جائتکم موعظةُ من ربکم و شفاءُ لِما فیه الصدور و هدیً و رحمةُ للمؤمنین»[10]  ای مردم از سوی پروردگار شما برایتان پند و اندرزهایی آمده که درمانی است برای آنچه در سینه ها است و رهنمود و رحمتی برای گروندگان به خدا .
و نیز می فرماید :«ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین»[11] آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایۀ هدایت پرهیزکاران است.[12]
5-1 ایمان
       خداوند میفرماید :کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت می کند.«إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم»[13]پس کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند پروردگارشان آنها را در پرتوی ایمانشان هدایت می کند.
این نور هدایت الهی که از نورایمانشان سرچشمه می گیرد تمام افق زندگانی آنها را روشن می سازد ،در پرتوی این نور آنچنان روشن بینی پیدا می کنند که جاروجنجال های مکتبهای مادی و وسوسه های شیطانی و زرق وبرق های گناه و زَر و زور، فکر آنها را نمی دزدد واز راه به بیراهه نمی نهند.
{این حال دنیای آنها}و در جهان دیگر خداوند در باغهای پرنعمت بهشت قصرهایی به آنها می بخشد که زیر آنها نهرهای آب جریان دارد: «تحتهم الانهار فی جنات النعیم»[14] آنها در محیطی مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها بسر می برند، هر زمان که به ذات و صفات خداوند وجودشان را روشن می سازد می گویند: «دعواهم فیها سبحانک اللهم »[15] گفتار و دعای آنها در بهشت این است که(خداوندا منزهی تو) و تحیت آنها در آنجا سلام وآخرین سخنانشان اینست که حمد مخصوص پروردگار عالمیان است و هر زمان به یکدیگرمی رسند سخن از صلح و صفا می گویند و تحیت شان آنجا سلام است «و تحیتهم فیها سلام»[16] و سر انجام از نعمتهای گوناگون خداوند در آانجا بهره می گیرند.
2. عوامل گمراهی
       1-2 زمینه ها
              همانطور که برخی از اعمال و رفتار انسان به هدایت او کمک می کند بعضی از رفتارها و            موضع گیریهای او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهی و افتادن در ورطۀ گمراهی می گردد.هرچند فطرت انسان بر گرایش به سوی خداوند آفریده شده و ذاتاً به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونی هدایت برایش درنظر گرفته شده وعلاوه برآن انبیاء الهی هم برای راهنمایی او آمده اند اما سلوک در این راه به صورت حتمی و جذمی نیست بلکه چه بسا بخاطر عواملی عارضی ،انسان از صراط حق منحرف شود :« انا هدیناهُ السبیل إما شاکرآً و إما کفوراً»[17] ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاس. این عوامل در زمینه ها و شرایط خاصی می تواند مؤثر باشند و فطرت خدا جوی انسان را مخدوش سازند و لذا شناخت این زمینه ها اهمیت ویژه ای دارد و با دانستن آنها انسان می تواند خود را از سقوط در وادی ضلالت حفظ نماید که به برخی از آنان اشاره می کنیم.
                        1-1-2 عدم تفکر: یکی از چیزهایی که در نظر اسلام اهمیت بسیاری دارد تفکر
                                                   است.از نظر قرآن کسانی می توانند از آیات الهی بهره برند و                                                                               
                                                  عبرت بگیرند که اهل تفکر باشند« أنّ فی ذلکَ لآیات لقومٍ
                                                  یتفکرون»[18] و همچنین امام رضا(ع) می فرماید: «لیسَ العبادة
                               کثرة والصوم و انما العبادة التفکرفی أمر الله عزوجل»[19]
                              تفکر رکن اصلی قوام انسان و زندگی اجتماعی اوست به گونه ای که اگر این رکن خدشه ای بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشکلاتی خواهد شد و قوام خود را نمی تواند حفظ کند و نتیجه ی آن انحراف و گمراهی است.و قرآن می فرماید:«إنَّ أکثرهم یسمعون أو یَعقلون إن هم الا کالأنعام بل هم أضلّ ُ سبیلاً»[20] آیا گمان می بری بیشترآنان می شنوند ویا می فهمند ؟ آنان فقط همچون چهارپایانند بلکه گمراهترند.
                              از آنجا که شنیدن کلام معقول و تفکر و پس پذیرش کلام حق،راه رسیدن به حق مطلق و کمال نهایی است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگی به دور هستند لذا آنان در جامعۀ  انسانی جای نمی گیرند و مانند چهار پایان وبلکه بدتر هستند؛زیرا چهار پایان ذاتاً از چنین نعمتی محروم بوده اند اما به این افراد چنین موهبتی عطا شد ولی از آن استفاده نکردند لذا شایستگی ملامت و سرزنش را دارند.
                           2-1-2 غفلت:اگر انسان آیات خداوند را فراموش کند وازآنها غافل گردد از             
                                                  نعمت هدایت محروم خواهد شد چنانکه قرآن کریم می فماید:
                                                  « و رَضوا بالحیاة الدنیا و أطمأنّوا بها والذین هم عن آیاتنا                                       
                                                  غافلون»[21] همانا کسانیکه دیدار مارا باور ندارند و به زندگی 
                                                  دنیا دل خوش کرده اند و به آان دل آرام شده اند و کسانیکه از
                               آیات ما غافلند.» البته این امری است طبیعی و بر خلاف انتظار نمی باشد چرا که در امور دنیوی نیز غفلت موجب محروم شدن انسان ازیک موهبت یا امتیاز می گردد.مثلا کسی که تصمیم دارد ازتسهیلات دولتی برای کار خاصی استفاده کند باید متوجه باشد که در چه زمان و تحت چه شرایطی این کار شدنی است و چگونه و درچه موقعیتی تقاضای خود را مطرح کند حال چنین شخصی اگر با بی توجهی و غفلت از کنار مسائل یاد شده بگذرد یقیناً به هدف خود نخواهد رسید امور معنوی و دینی هم ، همین گونه است. 
         3-1-2کفر به خدا و بی اعتقادی به روز قیامت: از نظر یکفرد بی ایمان  زندگی به همین دنیای مادی محدود می شود و از غیب به قیامت خبری نیست و طبیعی است که رفتار چنین فردی آنگونه که دین انتظار دارد نباشد و در راهی که قرآن ارائه می دهد حرکت نکند و از آنجا که چنین شخصی به معاد و روز قیامت معتقد نیست تکالیف ودستورات دینی از نظراو پوچ وبی مفهوم می باشد. زیرا در این دنیا مشاهده نمی کند که نتیجه ای بر آنها بار شود و مترتب شدن نتیجه در روز قیامت را نیز قبول ندارد. از این رو در پندار او این تعالیم مردود و غیر قابل قبول می نماید. حتی اگر در میان جوامع الهی ونیز جامعۀ اسلامی تحقیق کنیم به اینجا می رسیم که اکثر افرادی که مرتکب اعمال خلاف شرع می شوند و حقوق دیگران را نقض می کنند در اعتقاد به روز واپسین و محاسبۀ گفتار و کردار آدمی در آن روز سست می باشند از این رو ا ست که چنین افرادی بیشتر در معرض گمراهی هستند.
    4-1-2 شبه افکنی: در تعلیمات قرآن ایجاد شک و شبه در قلوب دیگران و نیز جلوگیری از حرکت دیگران در راهی که خداوند ترسیم کرده از عواملی شمرده می شود که زمینۀ ضلالت انسان را فراهم می آورد. قرآن کریم در اشاره به این نکته می فرمای :«الذین یَستحبّون الحیاة الدنیا علی الآخرة و یَصدّون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً اولئکَ  فی ضلالٍ بعید»[22]  همانها که زندگی دنیا را برآخرت ترجیح می دهند و مردم را از راه خدا باز می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهی دوری هستند.
                              در این آیه ابتدا توجه به حیات دنیا و اصل قراردادن آن بیان شده و آنگاه دو عنصر دیگر یعنی صدّ عن سبیل الله و شبه افکنی در اذهان دیگران مطرح می شود و به صراحت آن دو را از عوامل گمراهی می داند ،برخی از نویسندگان سه نکته مزبور در این آیه را ،سه درجه متفاوت از ضلالت می دانند که هر یک مترتب بر دیگری است ؛اول انتخاب زندگی دنیوی و بی توجهی به آخرت ،دوم صدّ عن سبیل الله و جلوگیری از مردم از گرایش به حق و سوم القاء شک و شبه در میان مردم و منحرف کردن قلوب آنان از راه حق.[23]
2-2 شیطان:
     یکی از اصلی ترین عوامل گمراه کننده انسان شیطان است نه تنها شیطان بلکه شیاطین انس و جن به شیوه های مختلف انسان را فریب داده از راه سعادت خارج می کنند. خداوند در سوره فصلت می فرماید:کفار در روز قیامت از خدا می خواهند اجازه دهد شیاطین جن و انس را زیر پای نهند به این دلیل که علت گمراهی خود را در وجود آنان می بینند و اکنون در روز جزا به فکر انتقام می باشند[24]. قرآن کریم این سخن را از سوی آنان نقل می نماید و آن را رد نمی کند و این مشخص می سازد شیاطین در ضلالت انسان نقش داشته است. اغوا کردن ، وسوسه و تزئین امور دنیا برای انسان راههای عمده نفوذ حیله های شیطانی در قب انسان است . شیطان امور مادی از قبیل زن و فرزند و اموال و پست ومقام را به گونه ای برای انسان مهم و زیبا جلوه می دهد که توجه انسان به آن کاملاً جلب شده و از امور معنوی غافل می گردد.
قدرت وسوسه های شیطانی به حدی زیاد و مؤثر است که حتی در شخصی همچون آدم ابوالبشر که از انبیاء الهی است نفوذ می کند.هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام امور او را در کف گیرد اما او از وسوسه های شیطان متأثر گردید: «فدلا هما بغرورٍفلمّا ذاقا الشجرةَ بدت لهما سوآتهما»[25]  وبدین ترتیب با فریب از مقامشان فرود آورد و هنگامی که از آن درخت چشیدند اندامشان بر آنها آشکار شد و شروع کردند به قرار دادن برگهای بهشتی بر خود تا آن را بپو شانند وپروردگارشان آنها را ندا داد که (آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و نگفتم که شیطان برای شما دشمن آشکاری است.)
3-2 ازاغه قلب
      خداوند در قرآن برخی از بندگانش را اینگونه توصیف می کند) :ایشان را گمراه می کند) (و از نور به سوی ظلمتها بیرون می برد) (و بر دلها شان مهر می زند و بر گوش و چشمشان پرده افکند) ( رویشان را به عقب بر می گرداند و بر گردنشان غلهایی افکند) ( از پیش رو واز پشت سر سدی و راه بندی می گذارد تا راه پیش و پس نداشته باشند) (شیطان را قرین و دمساز آنها می کند.)...
و نیز می فرماید :«فلمّا زاغوا زاغ الله قلوبهم» هنگامی که آنها از حق منحرف شدند  خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
برگشت و زیاد شدن کفر و طغیان آنها به این جهت است که خداوند توفیق را از آنها سلب نموده تا عنایت الهی شامل حال آنها نباشد و از کفر و طغیان خود بر نگردند. در واقع این افراد کسانی هستند که بر اثر اعمال خلافشان از لطف خدا و هدایت او محروم شده اند و در حقیقت عملشان سر چشمۀ یک سلسله انحرافات فکری و اخلاقی می گردد و گاه نمی توانند خود را از عقوبت آن بر کنار دارند. اما از آنجا که هر سببی اثرش به فرمان خداست این گونه آثار به خداوند نسبت داده شده است.
4-2 هوا پرستی
هوای نفس حجاب ضخیمی است در مقابل چشمان انسان ،هوای نفس آنچنان دلبستگی نسبت به انسان نسبت به موضوعی می دهد که او قدرت درک حقایق را از دست می دهد چراکه برای درک حقیقت تسلیم مطلق در برابر واقعیات و ترک هر گونه پیش داوری شرط است. تسلیم بی قید و شرط در برابر هر چیز که عینیت خارجی دارد خواه شیرین باشد یا تلخ و موافق تمایلات درونی ما یا مخالف؟ هماهنگ با منافع شخصی یا ناهماهنگ؟ ولی هوای نفس با این اصول سازگار نیست در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:«ارأیت من اتخذ الههُ هوی»[26] آیا دیدی کسی راکه معبود خود را هوای نفس خویش برگزید. ودر ادامۀ این آیه می فرماید:«أفانت تکون علیه وکیلاً» آیا با این حال تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستی؟
بی شک در وجود انسان غرایز و امیال گوناگونی است که همۀ آنها برای ادامۀ حیات او ضرورت دارد، خشم ، غضب، علاقه به خویشتن ، علاقه به مال و زندگی مادی و امثال اینها و بدون تردید دستگاه آفرینش همۀ اینها را برای هدف تکامل بشر آفریده است. اما مهم اینست که گاه اینها از حد تجاوز می کند وپا را از گلیمشان فراتر می نهند و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در می آیند و عقل را زندانی کرده و بر کل وجود انسان حاکم می شوند و زمام اختیار او را در دست می گیرند. این همان چیزی است که از آن تعبیر به هوا پرستی می شود که از تمام انواع بت پرستی خطرناک تر است بلکه بت پرستی نیز از آن ریشه می گیرد ، و بی جهت نیست که پیامبر اکرم(ص) بت (هوی) را برترین وبدترین بتها  شمرده و می فرماید :« در زیر آسمان هیچ بتی بزرگتر در نزد خدا از هوی و هوسی که از آن پیروی کنند وجود ندارد»[27]
5-2 محیط
یکی دیگر از عوامل ضلالت و گمراهی دوستی و مصاحبت با انسانهای گمراه است .تدثیر پذیری انسان در عقاید و رفتار یکدیگر و به خصوص که این افراد اگر هم سن و سال باشند امری غیر قابل انکار است. گروهی از گمراهان در قیامت علت اضلال خود را دوستان ناباب معرفی می کنند و می گویند :«یا وَیلتی لیتنی لم اتخذ فلاناَ خلیلاَ»[28] ای کاش فلان شخص را به دوستی نمی گرفتم.
علاقه افراطی به اموال و همسران و فرزندان نیز عامل دیگری است که قرآن در این زمینه نیز هشدار می دهد و می گوید:« ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها بر حذر باشید.» البته این معنی گاه در لباس دوستی است و به گمان خدمت است و گاه به راستی با نیت سوء و قصد عداوت انجام می گیرد ویا به قصد منافع خویشتن. مهم این است که وقتی انسان برسر دوراهی قرار می گیرد که راهی بسوی خدا می رود و راهی به سوی زن و فرزند این دو احیاناً از هم جدا شده اند، باید در تصمیم گیری تردید به خود راه ندهد که رضای حق را بر همه چیز مقدم بشمارند ؛ زیرا نجات دنیا و آخرت در آن است. لذا در آیۀ 23 سورۀ توبه می خوانیم :«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و اخوانکم اولیاء إن استحبوا اکفر علی الایمان و مَن یتولهم منکم فاولئکَ هم الظالمون.» ای کسانی که ایمان آورده اید پدران و برادرانتان را دوستان خود قرار ندهید اگر آنها کفر را بر ایمان مقدم بشمارند و هر کس از شما آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است. ولی از آنجا که ممکن است این دستور بهانه ای برای خشونت و انتقام جویی و افراط از ناحیۀ پدران و همسران گردد بلا فاصله در ذیل آیه برای تعدیل آنها می فرماید: « اگر عفو کنید و صرف نظر نمایید و ببخشید ، خداوند شما را مشمول رحمتش قرار می دهد چرا که خداوند غفور و رحیم است.[29] 
ویژگی های هدایت یافته گان  
1-   شرح صدر و ضیق صدر
خداوند به کسی که در صراط مستیم قرار گرفته ، شرح صدر می دهد ، شرح صدر یعنی  فراوانی و وسعت سینه بطوریکه یارای پذیرش حق و حقیقت را داشته باشد. دل انسان در چنین شرایطی نرم میگردد، از لجاجت و سرسختی در دفاع از عقیده باطل خود دست بر می دارد و هرگاه حق با افکار او ناسازگار باشد براحتی افکار و ایده های خود را کنار می گذارد و حق را با آغوش باز می پذیرد. قرآن کریم می فرماید:«فَمن یرد الله ان یهدیهُ یشرحُ صدرهُ للاسلام»[30] هرکس را خدا بخواهد هدایت کند به او شرح صدر می دهد.
شرح صدری که ظرف علم و شناخت است، وسعت قلب است بطوریکه معارف حقه ای را که بر او عرضه می شود پذیرا باشد.[31]
آیۀ یاد شده سپس به نشانۀ گمراهان اشاره دارد که بر خلاف هدایت یافتگان دچار ضیق صدرمی شوند و مراد از آن تنگی سینه است بگونه ای که باعث دشواری پذیرش حق است. قابلیت نداشتن برای رسوخ حق در قلب ، نداشتن انعطاف پذیری و عدم ملایمت و نرمش که بشر امروزی را در برگرفته و حاضر نیست با حق و حقیقت مدارا کند ، برخاسته از همین صفت می با شد. بسیاری از مردم مخصوصاً دانایان هر قوم و ملتی در مورد حق و حقیقت چیزهایی شنیده اند یا مطالعه کرده اند و گاهی آنرا می دانند ملی از سرلجاجت و تنگ نظری که ناشی از رفتار خود آنان است ظرفیت پذیرش آن را ندارند. گاهی انسان به حدی در ورطۀ لجاجت غوطه ور وسخت دل می شود که دیگر هیچ عاملی نمی تواند بر او تدثیر بگذارد و به آنجایی می رسد که «ختمَ الله علی قلوبهم وعَلی سَمعهم وعلی ابصارهم غشاوة ولَهم عذابٌ عظیم»[32] خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنها است.
2-   تشخیص حق از باطل
 یکی از نشانه های انسانی که هدایت شده این است که می تواند حق را از باطل تشخیص دهد. نیروی تشخیص این دو از هم موهبتی است که از سوی خداوند به پرهیزکاران داده می شود و تقوا خود از نشانه های هدایت است « ذلکَ الکتاب لا ریبَ فیه هدیً للمتقین»[33] آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایۀ هدایت پرهیزکاران است .
پس تقوا نشانۀ هدایت عامه و مقدمۀ هدایت خاصه است و نیروی تمیز حق از باطل به متقین ارزانی می شود «یا ایها الذین آمنوا  إن تتقوا الله یَجعل لکم فرقاناً»[34] ای کسانیکه ایمان آورده اید اگر از {مخالفت فرمان} خدا بپرهیزید برای شما وسیله ای جهت جداساختن حق ازباطل قرار می دهد و گناهانتان را می پوشاند.  بدین می توان گفت این نیرو از نشانه های هدایت است در آیه کلمه ی فرقان آمده و فرقان یعنی فرق گذارنده و جداکنندۀ حق از باطل.تشخیص دهندۀ خالصی از ناخالصی و آینۀ تمام نمای حقیقت. از طرفی حق و با طل ارتباط مستقیم با هدایت و ضلالت دارد و سرانجام جاده هدایت به مقصدی می انجامد که حق نامیده می شود و این راهی است پر پیچ و خم و دارای نقاط کور و گمراه کننده و برای تعیین مسیر صحیح و جلوگیری از سقوط بهترین وسیله چراغ تقوا است و این هم مسلم است که هر کس در گمراهی بسر برد از این نیرو محروم خواهد شد، چه اینکه این چراغ در اختیار کسانی قرار داده می شود که قلب و دل خود را جلا داده که ان را برای شنیدن حق و پذیرفتن آن آماده نموده اند ؛ چنین قلبی که کلمۀ حق می تواند در آن رسوخ کند و آن را روشن سازد اما قلبی که این زمینه را ندارد بلکه زمینه ی مُهرزدن بر قلب و چشم و گوش او فراهم است هرگز نمی تواند حقیقت را بشنود چه رسد به اینکه بخواهد آن را با غیر آن مقایسه نموده و حقیقت را برگزیند.
نتیجه :
     قرآن کریم در یک جمله به گونه ای جامع به نتیجه و آثار مترتب بر آن اشاره می کند و می فرماید : «فَمن تبعهُ هدی فلا خوفٌ علیهم و لا هم یَحزنون» هر کس از دستورات و راهنمایی های الهی پیروی کند نه هراسی دارد ونه حزن ونه اندوهی.  هراس ندارد برای اینکه همۀ وظایف و تکالیف خود را انجام داده است ، از موهبتهای الهی که در اختیار وی قرار داده شده استفاده برده،عقل و دانش خود را به کارگرفته ، به راهنماییهای رسولان الهی نیز گوش جان سپرده و با شناخت راه حق از باطل آن را برگزیده و در عمل هم به آن ملتزم شده است. مسلماً چنین شخصی از آینده ی خود بیم ندارد .
واز سوی دیگر ضلالت نیز آثارو نتایجی دارد که قرآن کریم به آن اشاره دارد: « قل مَن کان فی الضلالة فلیَمدد لَهُ الرحمن مداً حتی إذا زأوا ما یوعدون» هر کس در ضلالت و گمراهی قرار گیرد درهمان ضلالت امداد می شود و در ژرفای تاریکی فرو می رود زیرا او تلاشهای خود را درهمان مسیر قرارداده است .
این امری است طبیعی که وقتی انسان از راه اصلی منحرف شود ، هرچه درراه انحرافی پیش رود بازگشت به راه اصلی دشوارتر شده وهر لحظه از راه اصلی بیشتر فاصله می گیرد. وقتی انسان به سوء اختیارخود از هدایت الهی محروم شود و زخارف دنیوی توجه او را به خود جلب کند و از امور معنوی و معارف الهی فاصله بگیرد و از آنها غافل شود از حقیقت فاصله گرفته و گامی که برمی دارد در ورطۀ ضلالت بیشتر فرو می رود و بیشتر غرق می شود و این معنای امداد در گمراهی است.



پی نوشت

--------------------------------------------------------------------------------
[1] فراهیدی: خلیل احمد ، ترتیب کتاب العین. ج2 انتشارات اسوه ، قم ص1876
[2] ابن منظور ،لسان العرب(بیروت – لبنان )ج4 ص4107
[3] محمد بن مکرم ، ابن منظور ، لسان العرب ، ماده جهد
[4] سوره توبه آیه 20
[5] سوره طه آیه 50
[6] سوره انسان آیه 3
[7] سوره انعام، آیه 90
[8] سوره مائده آیه 44
[9] سوره مائده آیه 46
[10] سوره یونس آیه57
[11] سوره بقره آیه 3
[12] طباطبایی،محمد حسین، تفسیر المیزان ، ترجمه :علی کرمی ،ج 6 ص35
[13] سوره یونس آیه 9
[14] همان
[15] همان آیه 10
[16] همان
[17] سوره انسان آیه 3
[18] سوره رعد آیه 3
[19] محمدی ری شهری ، محمد، میزان الحکمه ،ج3، کتاب ایمان ، کفر- باب تفکر ص92
[20] سوره فرقان آیه 44
[21] سوره یونس آیه 7
[22] سوره ابراهیم آیه 3
[23] سیار اطراش لنگرودی، منیژه، هدایت و ضلالت در قرآن ،کلام و فلسفه ص94
[24] سوره فصلت آیه 29
[25] سوره اعراف آیه 22
[26] سوره فرقان آیه 43
[27] طباطبایی ،محمد حسین ، تفسیر المیزان ، ترجمه : علی کرمی ،ج15 ص257
[28] سوره فرقان آیه 28
[29] طباطبایی، محمد حسین ،تفسیر المیزان ، ترجمه : علی کرمی ،ج16 ، ص376
[30] سوره انعام آیه 125
[31] طباطبایی ،محمد حسین، تفسیر المیزان ،ترجمه: علی کرمی ،ج7 ،ص314
[32] سوره بقره آیه 7
[33] سوره بقره آیه 3

فمینیست

گرایشهای فمینیستی
 حمد مخصوص الهی است که ذاتش یکتا و صفاتش بی‌همتاست، جمالش بی‌مثال و کمالش بی‌حصار موجد ذات و ملهم حیات، مرحم دردر و خالق و رد او بی‌نیاز و خلقش در نیاز او که هرچه هست و نیست درید قدرت اوست و در سریر سلطنت او، نام او در افواه انام، خاص و عام جاری و شهد کام او در جام عشاق ساری آغاز و انجام از پنجرة نگاه اوست و سپیدی وجود از روزنة پگاه او.

و صلوات و سلام بر اشرف مخلوقات و اکمل معلومات و اجمل مکنونات، مخلوق امجد خالق سرمد (الذی سمّی فی السماء بأحمد و فی الأرضین بأبی‌القاسم مصطفی محمد(ص)) و درود بر اهل‌بیت پاک و ستارگان تابناک و برخاسته از خاک و انسان‌های بی‌باک نجبای کُبار حسنشان بی‌شمار، ائمة اطهار(ع) و ثنا و سلام بر دُر نادری، أمّ أبیها، تمام انابت و کمال نجابت، عزیز مصطفی و قرین مرتضی أمّ الأئمة النجباء فاطمه زهرا(س) او که پهلویش مکسور، قبرش مجهول، حقش مغصوب، منکرش مغضوب، همسرش مظلوم، محسنش مقتول و اولین حقدار از حق خود محجور.
تحقیقی که در دست شماست تقدیم به عصمت ربّ جلی، بضعت نبی، مکنت علی در آینه ولایت منجلی حضرت أمّ أبیها تسکین دل‌ها، مرحم زخم‌ها، حضرت زهرا(س) ؛ مقاله‌ای است پیرامون فمینیسم این موضوعی بود که در سال‌های اخیر در میدان دین، سیاست و فرهنگ و... مورد توجه قرار گرفته است. پس ضرورت در آن دیدیم که دربارة این مسأله تفکر کرده و آن را مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا آن را تکلیفی دانستم بر خود و هم بر دیگران که از موضوعات روز باید آگاهی داشته باشند تا بتوانند اگر از طرف همین جریان‌ها و مسائل اشکالی بر دین و آیین اسلام و تشیع وارد سازند به درستی و با استدلال در برابر آنها ایستادگی کنیم و وظیفة دینی خود را در برابر تهاجمات فرهنگی دشمنان انجام دهیم.

تاریخ پیدایش اندیشه فمینیسم:
نهضت فرهنگی رنسانس را می‌توان نقطة عطفی در تاریخ بشریّت دانست که موجب شکل‌گیری حرکت‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شد از جمله مهمترین دستاوردهای این نهضت را می‌توان:
1. توجه به یافته‌های تجربی در سیاست‌گذاری زندگی فردی؛
2. توجه به فرد و حقوق مادی وی؛
3. محدود کردن مذهب؛ شمرد.
اساسی‌ترین پیامی که این نهضت فرهنگی داشته:
خداوند سلطنت کند نه حکومت و همچنین زیر سؤال بردن بسیاری از ارزش‌های رایج و اما در عصر حاضر دیدگاه‌های متفاوتی در رابطه با زن وجود دارد که به طور کلی به سه دسته تقسیم می‌شوند:
1) دیدگاه سنتی؛ 2) دیدگاه مدرن؛ 3) دیدگاه فمینیسم.
قبل از بیان دیدگاه فمینیستی ابتدا به بررسی طرح نظریه برابری زن و مرد می‌پردازیم؛ این طرح و نظریه به قرن هفدهم میلادی[1] باز می‌گردد. و برخی هم نخستین فمینست را (آن براد استریت) می‌دانند و پس از او شخصی به نام (آبیگامی آدامز) همسر (جان آدامز) از رهبران جنگ‌های استقلال آمریکا که حرکت وی را ادامه داد. و برخی نیز سابقة این نهضت را به انقلاب سال 1689 انگلیس باز می‌گردانند.
این حرکت در دروان انقلاب فرانسه گسترش یافت و در واقع معنای دقیق آن در قرن 19 پدید آمد و نام فرانسوی فمینیسم به خود گرفت.
معادل این کلمه در فارسی به معنای زگرایی، زن مُدرانه و... می‌باشد. اما نهضت فمینیستی تا اواخر قرن 19 توفیقی پیدا نکرد و دول مختلف غربی دارای اساس مشترکی دربارة بی‌اعتنایی به حقوق زنان بودند. در واقع می‌توان گفت: جنبش فمینستی نوعی اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود؛ زیرا این اعلامیه حقی را برای زنان در نظر نگرفته بود.

روند جنبش فمینیسم:
1) موج اول فمینیسم: سال‌های خیزش موج اول را می‌توان دو دهة اول قرن بیستم دانست، پس از جنگ جهانی دوم در سال 1945 که تساوی حقوق زن و مرد به صراحت در سطح جامعة ملل مطرح گردید، ولی چون این اعلامیه‌ها فاقد اعتبار و ضمانت اجرایی بودند این مطلب به طور مشخص‌تر در معاهدات بین المللی مورد بررسی قرار گرفت از جمله این معاهداتی که به بررسی گذارده شد:
الف: حقوق سیاسی زنان (1952) ؛
ب: کنوانسیون رضایت برابری ازدواج (1962) ؛
ج: کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان (1979) .
و همچنین سازمان ملل سال‌های 1976 و 1985 را به عنوان دهة زنان نامگذاری کرد.
2) موج دوم فمینیسم: این دوره نیز از دهة شصت آغاز و تا اوائل دهة هشتاد ادامه داشته است. این دوره، دورة بازسازی و کسب موفقیت‌های نسبی این جنبش بوده است، ولی این اندیشه در این دوره هم به نتایج نابهنجاری انجامید که عبارتند از:
الف: مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی؛
ب: ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور از جمله حق تسلّط بر بدن و روابط جنسی؛
ج: کاهش ازدواج و زاد و ولد در سال 1965؛
د: افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده که خود نشانة صبر و استقامت زنان در طلب حقوقشان تلقّی می‌گردید؛
هـ : ایجاد مؤسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان؛
و: به دست آوردن قدرت‌هایی در زمینه‌های اقتصادی و سیاسی در دهة هفتاد. یک زن فمینیست با یک تیپ ظاهری همانند مردان، با موهای مردانه و کفش‌های پاشنه کوتاه و... نمایان شده و شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه مربوط به این دوره است.

گرایش‌های فمینیستی:
به طور کلی دو موضوع آزادی و تساوی محور اساسی جریان‌های فمینیستی می‌باشد، اما با این حال اختلافاتی نیز میان همین جریان‌ها وجود دارد که عمده‌ترین نزاع آنها در پاسخ به دو مسأله و در واقع دو مؤال اصلی است:
1) علت فرودستی زنان چیست؟
2) برای اصلاح وضعیت زنان چه باید کرد؟
در برابر این دو موضوع در میان فمینیسم پنج گرایش عمده به وجود آمده که هرکدام با توجه و تکیه به اعتقادات و نظریاتشان پاسخ‌هایی را به این دو سؤال داده‌اند که عبارتند از:
1. فمینیسم لیبرال؛
2. فمینیسم مارکسیستی؛
3. فمینیسم افراطی (رادیکال)؛
4. فمینیسم سوسیال؛
5. فمینیسم فرامدرن؛
6. فمینیسم اسلامی.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
1. فمینیسم لیبرال:[2]
الف: می‌کوشد تا با اصلاحاتی موقعیت زنان را ارتقاء بخشد بی‌آنکه به نبیادهای اجتماعی و اساسی نظام موجود دست بزند و آن را تغییر دهد.
ب: مخالف با پذیرش نقش‌های کلیشه‌ای مانند مذّکر و مؤنث در خانواده‌اند.
ج: کار خانگی را از آن رو که به طور رسمی کار به حساب نمی‌آید ظالمانه می‌داند.
د: جنسیت فرد را تعیین کننده حقوق او نمی‌دانند و می‌گویند انسان وجود دارد نه جنسیت.
آرمان لیبرال فمینیست‌های جدید تحقّق جامعة دو جنسی است از نظر جنسی مذکر یا مؤنث‌اند دختران و پسران از امکانات آموزشی برابری بهره‌مند می‌شوند و ویژگی‌های سنتی مردانه و زنانه به آنها ترزیق نمی‌شود. و اینها نظر مرگان را مورد توجه قرار می‌دهند اینکه در ابتدای حیات بشری مادر سالاری رایج بوده و پدرسالاری را واقعیتی تلخ می‌دانند که به تدریج بر جوامع بشری تحمیل شده است. یکی از شخصیت‌های لیبرال بتی فریدن می‌باشد.[3]

2. فمینیسم مارکسیستی:
در قرن نوزدهم بر مبنای یاد داشت‌های مارکس دربارة مسألة زن و نظرات انگلیس در کتاب منشأ مالکیت خصوصی خانواده و دولت بنا شده است. نو مارکسیست‌های مکتب فرانکفورت تا حدود زیادی از نظریات اولیه فمینیست‌های مارکسیستی که عقیده داشتند زنان پس از برافتادن نظام پورژوایی به رهایی خواهند رسید.
انگلیس اولین شرط رهایی زن خانه‌دار را در آن می‌بینند که جنس مؤنث به فعالیت عمومی باز گردانده شود. آنها معتقد بودند که در چهارچوب نهاد خانواده به دلیل وجود روابط عاطفی و شخصی و اعتماد بین افراد خانواده از خود بیگانگی تا حدودی کاهش می‌یابد.
یکی از پایه‌گذاران مکتب فرانکفورت در مقاله مشهور خود به نام (خانواده و اقتدار در دوران معاصر) می‌گوید: خانواده به عنوان یکی از مهمترین قدرت‌های تربیتی از شخصیت انسان مراقبت می‌کند و این عمل را همان گونه انجام می‌دهد که در زندگی اجتماعی آن را می‌خواهد و وجود اقتدار در خانواده باعث می‌شود که کودکان کورکورانه اطاعت و سرفرود آوردن در برابر قدرت‌مندان و حصومت نسبت به ضعفا را فراگیرند.

3. فمینیسم افراطی (رادیکال):
رادیکال پدیده‌ای معاصر است که در پی جنبش آزادی زنان در اواخر دهة شخصت به وجود آمد. این جنبش نیز همانند سایر گرایش‌های فمینیستی علاوه بر عقیدة برابر در میان خود دارای نظریات مستقل نیز هستند که عبارتند از:
1) بر احساسات و روابط شخصی تکیه دارد.
2) نخستین وظیفة سیاسی خود را کشف و بیان حقایق و مبارزه با اِعمال ستم علیه زنان دانسته‌اند.
3) خود را قانونمند ستم کشی ویژة زنان می‌دانند.
و به همین دلیل که خود را قانونمند ستم کشی ویژة زنان می‌دانند نام رادیکال را برگزیده‌اند.
آرمان افراطیون برخلاف آرمان لیبرالی دو جنسیتی نیست؛ زیرا به عقیده آنها دو جنسی متضمن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است. و حال آنکه بسیاری از رادیکال فمینیست‌ها صفات ارزشمند را صفات ویژه زنان می‌دانند این افراد ازدواج را مورد انکار قرار می‌دهند آنان نظریه زوج آزاد را آسان‌ترین راه برای رهایی از بردگی ازدواج به شمار می‌آورند. یکی از اختلافات اساسی رادیکال‌ها و مارکسیست‌ها مسألة اولویت‌های سیاسی است، مارکسیست‌های سنتی به خلاف رادیکال‌های مبارزه فمینیستی را تابع مبارزه طبقاتی می‌دانند امام رادیکال‌ها مبارزه برای رهایی زنان را بر هرگونه مبارزه رهایی بخش دیگر مقدم می‌دارند و آن را در گروه تأسیس سازمان‌های مستقل و جداگانه می‌دانند.

4. فمینیسم سوسیال:
این جریان که پس از دهه هفتاد شکل گرفت متأثر از فمینیسم رادیکال است ولی کوشیده است از اشتباهات آن بپرهیزد. هدف آنها گسترش نظریه‌ای سیاسی است که بهترین دیدگاه‌های رادیکال فمینیسم، و فمینیسم مارکسیست را با هم ترکیب کند امام آنها در این زمینه توفیقی چندان نداشتند.
یکی از وجوه تمایز هر نظریه فمینیستی از دیگر نظریات تعیین علل و سلطة جنس مذکر بر جنس مؤنث است از نظر لیبرالیسم سلطة مذکر از تعصب غیرمنطقی ریشه گرفته است و باید از طریق بحث و گفتگوهای منطقی حل شود. مارکسیست‌ها معتقدند سلطة مذکر اندیشه‌ای است که سرمایه‌داری به کمک آن تفرقه‌ای می‌اندازد و حکومت می‌کند و تنها با انقلابی فرهنگی که به تغییر شکل اقتصادی بانجامد از میان می‌رود.
اما سوسیال فمینیست‌ها سلطة مذکر را بخشی از پایه اقتصادی جامعه می‌دانند از این رو محور سلطة مذکر را مستلزم تغییر شکل در اساس اقتصاد جامعه می‌بینند و برای رسیدن به این هدف در آموزش و کار سرپرستی از کودکان و کلیه عرصه‌ها را ضروری می‌دانند.

5. فمینیسم فرامدرن:
از دهه هفتاد به بعد گروهی به نام فمینیست‌های جدید و متأثر از دیدگاه‌های پست مدرنیستی ظهور کردند که با تکیه بر روان شناسی بر حفظ ویژگی‌های زنانگی تأکید می‌ورزیدند. ایشان با باورهای فمینیسم رادیکال مخالفت می‌کردند؛ زیرا معتقد بودند اشکال جدیدی از ستم را به وجود می‌آورد و همچنین بر این باورند که زن نیازمند خانواده و همسر و فرزندان است و نفس ازدواج و نقش مادری تحمیل بر زن نشده، بلکه دستة خاصی از عوامل موجب تحمیل این موارد بر زن شده است.
نظریه آنها این است که باید مردان و زنان را با تعاریف جدیدی شناخت و خواستار تشابه حقوق زن و مرد در محیط خانواده هستند و اصرار بر حذف مواردی از کتب درسی را دارند که نمادهای جنسی را دارایند.

6. فمینیسم اسلامی:
در ابتدا ممکن است توهّم شود که فمینیسم اسلامی پدیده‌ای اسلامی یا حدأقل طراحی شده توسط معتقدان به اسلام است امام واقعیت آن است که فمینیسم اسلامی یک برداشت پست مدرنیستی از فمینیسم برای ارائه به کشورهای اسلامی می‌باشد بر این اساس آنها معتقدند که نمی‌توان فرهنگ ملل مختلف را کنار گذاشت و به عبارت دیگر اینکه آنها می‌خواهند مفاهیم دینی را در خدمت فمینیسم بگیرند این گروه تصریح می‌کنند که یکی از آثار مثبت طرح فمینیسم اسلامی آن است که نه تنها در میان مسلمانان از پایگاه مناسبی برخوردارخواهد شد بلکه چون طرفداران آن مدافعان اسلام هم به حساب می‌آیند حساسیت چندانی در نهادهای حکومتی بر نخواهد انگیخت و زمینه اصلاحات در قوانین و باورهای اجتماعی آسان‌تر خواهد شد.
متأسفانه این گرایش از فمینیسم در میان روشنفکران مسلمان تا حدودی نفوذ یافته است و آنان که از واقعیت پشت پرده این گونه جریان‌ها بی‌اطلاع هستند، فمینیسم اسلامی را پدیده‌ای مترقّی ارزیابی می‌کنند گروهی دیگر نیز گرچه از اینکه به عنوان فمینیست شناخته شوند پرهیز می‌کنند اما در مقام عمل همان شعارها و نظرها را تکرار می‌کنند.
پیشنهاد تعریفی از دینکه هماهنگ با روند فرهنگ غرب دربارة مسائل زنان باشد لزوم هماهنگی فقه اسلامی و قوانین داخلی با حقوق بین المللی طرح اجتهاد همگانی (غیرتخصصی) در حوزة مسائل دینی، بی‌اعتنایی به احادیث و آیات صریح، و غیر قابل تأویل و تردید در احکامی که به نوعی میان زن و مرد تمایز ایجاد کرده است، همگی را می‌توان از لابه‌لای نظریات مطرح شده آنان به دست آورد. اینان هرچند به حجاب پای‌بندند و از فحشا و حرکات زننده بیزارند اما چون به عمق بینش و دیدگاه دینی آشنا نیستند با بسیاری از احکام و مسائل حقوقی اسلام به مخالف می‌پردازند.

جریان‌شناسی دفاع از حقوق زنان:
تا به اینجا گرایش‌های مختلف فمینیستی را بررسی کردیم و در کنار بیان آنها نامی هم از جنبش دفاع از حقوق زن آورده شد، اکنون به بررسی و شناخت این طرح می‌پردازیم که مهرة اساسی جنبش فمینیستی چه کسی است.
زنان و همسان‌سازی فرهنگی:
(فرانسیس فوکویاما) فلیسوف آمریکائی و طرّاح نظریه دموکراسی لیبرال تغییر هویت فرهنگی جوامع را راهی برای از بین بردن فاصلة تمدن جوامع برشمرده و می‌گوید: من مدافع جبر باوری فرهنگی نیستم ولی همچنین باور ندارم که کافی است نهادها را تغییر دهیم تا بر فاصلة تمدن میان جوامع چیره شویم، علاوه بر آن لازم است عادات، طرز تفکر و به یک معنا از هویت فرهنگی ملی مان چشم‌پوشی کرده و آن را نادیده بگیریم.
بنابه گفتة ایشان پس ما باید برای همسان‌سازی فرهنگ جهانی از همة نمودهای فرهنگی خود اعمّ از شیوة زندگی، مناسبات انسانی، آموزش و پرورش، نوع پوشش، و حتی تغذیه و عادات غذایی را نیز عوض کنیم، و به طور کل یک حکومت بر جهان حکمرانی کند و آن تمدن غربی است. در مورد تلاش‌هایی که به منظور احقاق حقوق زنان صورت گرفته باید گفت آنچه که از این تلاش‌ها به ثمر نشسته گسترش سازمان‌های فمینیستی بوده در سراسر جهان این سازمان‌ها هرچند به ظاهر توسط زنان اداره می‌شود، ولی از ابتدا همواره مردان پشت پرده این سازمان‌ها دیده می‌شوند.
به نظر ویل دورانت، او آزادی زن را به طور کلی در انقلاب صنعتی و رشد سرمایه‌داری و تأمین منافع کارخانه‌داران ریشه‌یابی می‌کند. در اصل این به نظر می‌رسد که شعار آزادی زنان (اصالت فرد) در قلمرو سیاست و اقتصاد و انعکاس عملی آن در اخلاق پیوند این اصل را با اصالت سودشان می‌دهد و بر طبق این اندیشه امر آزادی زنان به بردگی سرمایه‌داران فردا فراخوانده شدند و در موج جدید آزادی زنان، مردانی از مسئولیت‌های خود شانه خالی کرده و در بردگی نو مسائلی چون بی‌بندوباری، اغرافات و ابتذال‌های اخلاقی فوق تصور، سقط چنین و... از جمله باتلاق‌هایی است که زن در کام خود کشید.

اهداف غرب از همسان‌سازی فرهنگی چیست؟
پاسخ اجمالی این پرسش را می‌توان از اولین جملات کثات (دنیای قشنگ) نوهاکسی به دست آورد به باور نویسنده این کتاب همسان‌سازی یکی از اسباب عمدة ثبات اجتماعی است به تعبیر دیگر، کنترل فرهنگ ملت‌ها و تلاش برای حلّ آنها در فرهنگ جهانی، راهی برای ایجاد ثبات سیاسی در جهان است و زمینة لازم برای رسیدن به غرب به منافع سیاسی و اقتصادی خود را فراهم می‌سازد. بنابراین، درمیابیم که غرب در برنامه همسان‌سازی فرهنگی اهداف بزرگی را مطرح می‌کند.
1) اهداف سیاسی؛ 2) اهداف اقتصادی.
1. اهداف سیاسی: غرب با توجه به ماهیت استکباری‌اش در پی گسترش سلطة سیاسی خود بر دیگر کشورها است ولی از آنجا که یک ملت تا زمانی که بر ارزش‌های فرهنگی و مذهبی خود پای می‌فشارد و بیش از هرچیز تن به بیگانگان نمی‌دهد، لازم است پیش از تحقق سلطة سیاسی، ابتدا فرهنگ و هنجارهای حاکم بر آن ملت دگرگون شود و با فرهنگ نظام سلطه‌گر هماهنگ گردد از این رو غرب تلاش می‌کند با استفاده از ابرارهای مختلف، دامنة فعالیت‌های فرهنگی و آموزش خود را در کشورهای جهان سوم گسترش هده و به تدریج زمینه را برای سلطة سیاسی فراهم سازد.
2. اهداف اقتصادی: پذیرش الگوهای فرهنگی غرب از سوی کشورهای جهان سوم از دو جهت می‌تواند به منافع اقتصادی کشورهای غربی یاری رساند.
1ـ ایجاد حس اعتماد در بین مردم این کشورها نسبت به غرب و در نهایت تضمین منافع اقتصادی دراز مدت.
2ـ رونق بازار مصرف کالای غربی؛ زیرا زمانی که کشورهای جهان سوم الگوهای غربی را در زمینة پوشش، تغذیه، مسکن و... می‌پذیرند.
برای آنها زمینه فعالیت شرکت‌های بزرگ تولیدی غربی در این کشورها فراهم می‌شود و این شرکت‌ها می‌توانند با آرامش خاطر تولیدات خود را به این کشورها صادر کند و این همان چیزی است که برخی از نظریه پردازان غربی به آن استعمار کوکاکولایی می‌گویند.
سؤالی که در اینجا به ذهن ما می‌رسد این است که پذیرش قوانین اجتماعی غرب از سوی کشورهای جهان سوم چگونه موجب تضمین منافع اقتصادی آمریکا می‌گردد؟
شاید بتوان پاسخ این نوع پرسش‌ها را این گونه داد: گردانندگان بنیادهای غربی احساس می‌کردند که پذیرش هنجارهای علوم اجتماعی غرب از سوی شهروندان کشورهای جهان سوم می‌تواند نقش اساسی در تضمین این مسأله باشد که این افراد (جهان سوم) راه‌هایی را برای توسعة اقتصادی و اجتماعی به وجود می‌آورند. أقلاً مخالفت مستقیم با منافع آنها و منافع ایالات متحده ندارد. ملاحظه می‌کنید که غرب برای تحقق حکومت‌های جهانی خود و تضمین منافعش در کشورهای غیرغربی با چه جدیتی موضوع کاملاً طبیعی است؛ زیرا تا سلطة فرهنگی تحقق نیابد سلطه سیاسی و اقتصادی امکان پذیر نخواهد شد و اینجاست که رمز سفارش‌های فراوان امام راحل بر حفظ استقلال فرهنگی و ضرورت مقابله با سلطة فرهنگی بیگانگان روشن می‌شود.

ابزارها و روش‌های همسان‌سازی فرهنگی:
هر فعالیتی در جهان برای به وجود آمدنش و همچنین برای گسترشش نیازمند ابزار و وسائلی دارد و جریان همسان‌سازی فرهنگی نیز از این قاعده مجزّا نیست.
1. وسائل ارتباط جمعی: یکی از مهمترین ابزارهای غرب برای تأثیرگذاری بر فرهنگ ملت‌ها، و سائل ارتباط جمعی اعمّ از صدا و سیما و مطبوعات و اینترنت است. هِربرت شمیلر معتقد است در وسائل ارتباط عمومی، بهترین نمونه بنگاه‌های عامل‌اند که در فرایند رسوخ به کار رفته می‌شوند. برای رسوخ کردن در سطح فراگیر، وسائل ارتباطی خود نیز باید به سلسله قدرت سلطه‌گر رسوخ جو قبضه شوند این امر به طور گسترده از طریق تجاری شدن رادیو تلویزیون و مطبوعات صورت می‌گیرد.
2. نبیادها و مؤسسات به ظاهر فرهنگی: تأسیس این نوع بنیادها برای یاری رسانی به اهداف سیاست خارجی آمریکا مورد توجه سیاستمداران بزرگ آمریکایی قرار گرفت.
3. سازمان‌ها و مؤسسات بین المللی: یکی دیگر از اهرم‌های مهم غرب وجود سازمان‌های بین المللی نظیر سازمان ملل و زیرمجموعه‌های آن مثل (یونسکو و کمیسیون حقوق بشر) مورد توجه است.
الف: سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو):
یونسکو ترویج و کمک برای برقراری و حفظ صلح و امنیت جهانی از طریق رشد و تعالی فرهنگی و آموزش و پرورش در میان ملت‌ها است ولی وابسته به آمریکا.
ب: کمیسیون حقوق بشر:
برای همسان‌سازی فرهنگ جهانی در دوران فعالیت خود و به ویژه پس از پایان دوران جنگ سرد تلاش کرده که مفاهیم اخلاقی و ارزش‌های مذهبی را از صحنه مباحث حقوق بشر حذف کند. به همین دلیل با کشورهایی که خواسته‌اند مفاهیم و ارزش‌های اخلاقی و یا مذهبی‌شان حفظ شود، به مبارزه برخواسته‌اند.
4. کنوانسیون‌های بین المللی: یکی از ابزارهای عمده دولت‌های غربی برای قانونی کردن جریان همسان‌سازی فرهنگ جهانی تدوین این کنوانسیون‌ها و فراهم آوردن زمینه‌های الحاق کشورهای مختلف به این کنوانسیون‌هاست که از این جمله می‌توان به چند مورد اشاره کرد:
الف: کنوانسیون حقوق کودک: برای دفاع از حقوق کودک به وجود آمده ولی موارد مصوبه در این کنوانسیون‌ها کاملاً برخلاف ارزش‌های اخلاقی و مذهبی چهارچوب جهانی حقوق کودکان به شمار می‌آید و حتی تا آنجا پیش می‌روند که به کودکان ناشی از ارتباط نامشروع را نیز رسمیت می‌بخشند.
ب: کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان: این کنوانسیون در طول سه دهة گذشته از سوی سازمان ملل متحد و با هدف یکسان کردن قوانین و مقررات حاکم بر زنان در کشورهای مختلف طی برگزاری جهاد کنوانسیون جهانی تشکیل شده است.
امروزه تلاش می‌شود که کنوانسیون مزبور به عنوان معتبرترین معیارهای بین المللی برای رفاه زنان به سراسر جهان تحمیل شود و این در حالی است که بسیاری از موارد این کنوانسیون در مغایرت کامل با احکام اسلامی، ارزش‌های اخلاقی و مقررات داخلی کشورهای مختلف است. و به همین دلیل تاکنون بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی به این کنوانسیون ملحق نشده و یا آن را با شروطی پذیرفته‌اند.
در مادة 1 این کنوانسیون آمده است:[4]
عبارت تبعیض علیه زنان به هرگونه تمایز، محرومیت یا محدودیت براساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشه‌دار کردن و... و یا هر زمینه دیگر توسط زنان، صرف نظر از وضعیت زناشویی ایشان و براساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق می‌شود.

فمینیسم و همسان‌سازی فرهنگی:
زنان هر قومی در شکل‌گیری تاریخ، تمدن و فرهنگ آن قوم جایگاه بسزایی دارند و نقش آنان در زوال و یا ماندگاری تمدن‌ها بر هیچ کس پوشیده نیست. گرایش طبیعی زنان به زیبایی، آراستگی، زیور و زینت، از یک سو موجب دلپذیر شدن محیط خانواده و رونق حیات مادی انسان‌ها می‌گردد، اما از سوی دیگر همین گرایش‌های طبیعی در صورتی که مهار نشود بسان سیلی بنیانکن تمامیت حیات معنوی انسان‌ها را دستخوش زوال و نابودی قرار می‌دهد.
نظریه پردازان فرهنگ جهانی به درستی به این نکته رسیده‌اند که تحقق فرهنگ جهانی بدون ایجاد تحول در فرهنگ زنان کشورهای مختلف امکان پذیر نیست. بنابراین، برای تحقق جریان همسان‌سازی فرهنگ جهانی، می‌بایست همة نمونه‌های فرهنگ ملت‌ها اعمّ از شیوة زندگی، مناسبات انسانی، معماری آموزشی و پرورشی، نوع پوشش و حتی تغذیه و عادات غذایی تغییر کند و مطابق الگوی واحد شکل گیرد تا جایی که دیگر چیزی به عنوان تمدن‌های گوناگون بشری باقی نماند و تنها یک تمدن بر جها حکومت کند که آن تمدن غربی است.

مقاصد سیاسی جریان دفاع از حقوق زنان:
1. ضدیت با اسلام و ارزش‌های اسلامی: این جریان به صراحت مخالفت خود را با احکام اسلام اعلام داشته و از هرچه که رنگ دینی داشته دوری می‌جوید.
2. مبارزه با حجاب: گفتیم که این جریان با هرآنچه که رنگ دینی داشته باشد، مخالف است که در رأس آنها موضوع حجاب زنان می‌باشد.
3. مخالف با نظام جمهوری اسلامی.
4. بی‌توجهی به ارزش‌های اخلاقی: این بی‌توجهی را به راحتی می‌توان از عکس‌ها، طرح‌ها، داستان‌ها و برخی مطالب دیگر که در نشریات وابسته به آنها به چاپ می‌رسد، مشاهده نمود.
5. تبعیض در نهاد خانواده: ایشان نهاد خانواده را مردسالارانه می‌دانند.
اکنون پس از بررسی روند تاریخی جنبش فمینیستی و عوامل پدید آورندة آن به دستاوردها و پیامدهای منفی این جریان بپردازیم و نظاره‌گر این باشیم که چه تلاش انجام داده‌اند و آیا با تمام همتی که از خود نشان داده‌اند برای رسیدن به اهدافشان آیا قدمی برای برطرف کردن مشکلات زنان و بازگرداندن حقوق آنها انجام داده‌اند یا نه؟

دستاوردهای جنبش فمینیستی:[5]
نهضت فمینسم به ویژه در جهان غرب در فراز و نشیب‌های خود به موقفیت‌های نیز دست یافته، زن اروپایی که تقریباً تا یک قرن پیش از حق مالکیت و ارث محروم بود و نقشی در فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی ایفا نمی‌کرد، موفق شد خود را از این وضعیتِ رقّتبار نجات دهد و بسیاری از زمینه‌های اجتماعی از حقوقی مناسب بهره‌مند گردد.
برخی پیامدهای این نهضت از سوی طرفداران جنبش زن محوری مثبت قلمداد شده‌اند که به شرح ذیل است:
الف: شرکت در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی سیاسی در سطوح خُرد و کلان.
ب: کسب استقلال اقتصادی.
ج: به دست گرفتن و به دست آوردن حس اعتماد به نفس باری حضور در صحنه‌های قدرت اقتصادی.
د: ایجاد تردید در بسیاری از باورها و آموزه‌های سنتی و متقاعد ساختن رهبران و اندیشمندان به بازنگری در آموزه‌ها.
هـ : حضور زنان در عرصه‌های علمی، ادبی، هنری و ارتقای سطح فرهنگی.

چالش‌ها و پیامدهای منفی:[6]
الف: ایجاد تقابل میان زن و مرد: توجه نکردن به نقش مکمّل و متفاوت این دو جنس باعث به وجود آمدن تقابل میان این دو گرودیده و فمینیست‌ها یک تصوری خشن و سلطه‌گر از مرد را ارائه داده‌اند و در صدد مقابله و ستیز برای بازستاندن حقوقی تاریخی از دست رفته برآمدند.
ب: تغییر نظام ارزشی و تزلزل خانواده: تأکید بیش از حد بر حقوق اجتماعی، سیاسی، مدنی در اولویت قرار دادن اشتغال اقتصادی از یک سو و عدم توجه لازم به اخلاق در کنار حقوق و بی‌مهری نهاد خانواده و تحقیر وظیفه مادری و همسری عملاً زیان‌های جبران ناپذیری به همراه داشته است.
کم شدن میزان ازدواج و ازدیاد طلاق و سست شدن خانواده و نقش فراوان آن در ناامنی اجتماعی و بروز فساد و فحشا و آثار طبیعی تغییر نظام ارزشی است. بنابر یک پژوهش در دهة 1900 میلادی (یک چهارم) دختران فارغ‌التحصیل در کالج از زنانی که دکترا داشته‌اند مجرد باقی مانده‌اند.
ج: مشکلات اقتصادی: سلب مسئولت اقتصادی از همسران و پدران و روانه کردن زنان به محیط کار با توجه به محدودیت‌های جسمی زنان و نابرابری شرایط و زمینه‌های اقتصادی عملاً به فقر بسیاری از زنان انجامید و خروج زن از محیط خانه موجب افزایش میزان هزینه‌های خانواده شده هزینة رفت و برگشت و مهدکودک و.. از جمله مشکلات زنان به دلیل محدودیت‌های جسمی توسط همکاران مرد تحقیر می‌شوند.
د: تغییر چهرة ظلم بر ضدّ زنان: در جهان معاصر نوع جدید از بردگی و بهره‌کشی از زنان جایگزین بردگی و ستم سنتی شده است در نظام سرمایه‌داری زنان ابزار توسعة اقتصادی و جذب سرمایه است نه موجودی انسانی و نیازمند ارتقاء فرهنگی به همین سبب زن در تبلیغات تجارتی فیلم‌های سینمایی و صنعت توریسم از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.
هـ : سوء استفاده قدرت‌های سیاسی: نهضت فمینیسم مانند دیگر جریان‌های اصلاحی در بستر زمان مورد استفاده قدرت‌ها قرار گرفته است در کشورهای غربی یک امتیاز بالقوه و دائمی فمینیست می‌باشد برای احزاب سیاسی، نفوذ فمینیست‌های سیاسی در مجامع و کنگره‌های زنان سازمان ملل و تجمع زنان جهان را برای بحث دربارة مسائلی مانند صلح، آزادی، عدالت اجتماعی.

اخلاق فمینیستی:
1. بیان انتقادات اخلاقی نسبت به اَعمال و رفتار مبتنی بر وابستگی زن به مرد.
2. توصیه شیوه‌هایی به لحاظ اخلاقی موجه برای مقاومت در برابر چنین وابستگی (وابستگی زن به مرد).
3. معرفی راه‌هایی دیگر به لحاظ اینکه اخلاقی مطلوب‌اند و آزادی و نجات زن را فراهم می‌کنند.
اخلاق فمینیستی تا اواخر دهة هفتاد و اوایل دهة هشتاد رایج نشده بود.

انتقادات فمینیستی به اخلاق غرب:
1. عدم توجه به منافع و علائق زنان: ایشان بسیاری از فلاسفة بزرگ از قبیل ارسطو را مورد حمله قرار داده‌اند به خاطر اینکه ایشان به منافع و علائق زنان توجه کافی نکرده‌اند.
2. غفلت از مسائل مربوط به زنان: به عقیدة آنها فلاسفة اخلاق از مباحث خاص زنان غفلت کرده‌اند.
3. بی‌فائدگی عمل اخلاقی زنان: آنان معتقدند که زن در برابر عمل اخلاقی خود در برابر مرد هرچه بیشتر مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد به عنوان مثال ارزش‌های اخلاقی که برای مردان هست مثل آزادی، استقلال و... ، بر ارزش‌های اخلاقی زنان که محبت، وابستگی، مشارکت و عاطفه است ترجیح دارد.
4. بی‌ارزش کردن تجربه اخلاقی زنان: به اعتقاد آنها تجربة اخلاقی زنان نیز مردانه است.

اسلام و فمینیسم:
با نگاهی منصفانه و موشکافانه به این باور می‌رسیم که نه تنها فمینیسم با مفاهیم و آموزه‌های دین منطبق نیست، بلکه تعارض میان اسلام و گرایش‌های فمینیستی به قدری عمیق است که سازش و مصالحه میان آن دو به معنای قربانی کردن یکی به سود دیگری است. پس به این نتیجه می‌رسیم که فمینیسم نمی‌تواند بنیانگر دیدگاه‌های جهان مشمول و انسان‌نگر اسلام را در قالب خود بیان کند.

مبانی اساسی اسلام در انسان‌نگری در مقابل فمینیسم:
1. هدف‌مندی خلقت: آیات متعددی بر این نکته تأکید دارند که در زمین و آسمان و موجودات محسوس و غیرمحسوس همه و همه براساس یک طرح پیشین دارای هدف مشخصی هدایت یافته‌اند.
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[7] (گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت کرده است!)
این واقعیت مهم با آنچه برخی از گروه‌های فمینیستی بر آن پای می‌فشارند که طبیعت مسئول ظلم تاریخی بر ضد زنان است و قائل به عدم رسیدن طبیعت به کمال هستند مغایرت دارد.
2) تفاوت‌های تکوینی، لطایف حکیمانه خلقت: وجود اختلاف در میان موجودات زنده یکی از شگفتی‌هایی خلقت است و این به معنای عیب و ایراد نیست پس قوای مختلف زن و مرد را هم نباید به حساب برتری یکی و عیب دیگری دانست بلکه این دو(زن و مرد) در دو قالب مختلف ولی هدف واحدی دارند.
سوال. آیا باید میان زن و مرد در عالم تشریع هم باید تفاوت وجود داشته باشد یعنی احکام حقوقی هر یک جدا باشد؟
پاسخ: آنچه از نظر قرآن مورد اهمیت است اینکه هیچ تفاوتی میان زن و مرد در تکامل انسانی و سعادت دنیا و آخرت وجود ندارد.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ [8](هر کس بدى کند، جز بمانند آن کيفر داده نمى‏شود؛ ولى هر کس کار شايسته‏اى انجام دهد -خواه مرد يا زن- در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مى‏شوند و در آن روزى بى‏حسابى به آنها داده خواهد شد.)
و آنچه که به نظر می‌آید این است که چون زن و مرد در عالم تکوین از نظر جسمی و بعضی خصوصیات روحی با هم فرق می‌کنند پس در عالم تشریع هم باید قوانین مناسبی با توانایی‌های جسمی آن‌ها در نظر گرفت تا بتوانند در راه کمال خود قدم بردارند.
3) تعبد در مقابل دانای حکیم: وابستگی به وحی ویژگی‌ انسان مومن است و تعبد به رای خود از خصایص انسان مادی است ولی اصول و قواعد فمینیستی هیچ کدام با اصالت وحی سازگاری ندارد.
4) تخصصی بودن تفسیر متون دینی: تفسیر متون دینی نیز همانند سایر علوم امر تخصصی است و باید بر اساس اصول و ضوابط شرعی و عقلی انجام پذیرد و در غیر این صورت هیچ گونه ارزش و اعتباری ندارد و هیچ کس حتی پیامبر(ص) حق ندارد نظرها و یافته‌های شخصی را بدون مدرک و دلیل معتبر به دین نسبت دهد.
و بر این اساس گرایش فمینیست اسلامی که سعی در تاویل متون دینی به منظور هماهنگ کردن آن با مبانی فمینیستی دارد از آنجا که بر اصول و قواعد معتبری استوار نیست از نظر عقل و شرع مردود است.
5) تفاهم و همدلی محور زندگی: (وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)[9] و از نشانه‏هاى او اينکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه‏هايى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند!
پس یک مسلمان وظیفه دارد که بر هر وسیله‌ی ممکن در ایجاد رشته‌های محبت و تفاهم میان زن و مرد بکوشد این باور با اصل بودن نزاع میان زن و مرد بینش مبتنی بر تنازع بقاء که بسیاری از فمینیست‌ها به آن معتقدند و اساساً با چنین نگاهی شکل گرفته است در تضاد آشکار است.
 نتیجه:
نتیجه‌ای که در پایان بحث شایان ذکر می‌باشد این است که جریان‌های چون جریان دفاع از حقوق زن و هم‌چنین فمینیسم از طرف ابرقدرت‌های جهان برای براندازی سایر دول و از جمله حکومت اسلامی که در عالم می‌باشند است.
و در هر دهه و هر عصری باید عنوان خاصی به ثمر رساندن اعمال خود می‌کوشند و به گفته استاد مطهری: فلسفه غرب تا حد ممکن به حیثیت زن لطمه وارد کرده و پس در مقام دفاع از ارزش زن برآمده. در قرون گذشته بدبختی‌های زن نشأت گرفته از این بود که انسان بودن او را فراموش کرده بودند و در قرن ما و حال حاضر یکسری مشکلات از زن گرفته و مشکلات نوینی را به او ارائه کرده‌اند از قبیل گرفتن هویت زن و از این طریق تحقیر زن با پیشرفت تمدن بیشتر و او حقارت‌های بیشتری را متحمل می‌شود. در قوانین فمینیستی بیش از آنکه شاهد ترقی زن به سوی کمالش باشیم شاهد عقب ماندگی او از این راه و هدف خلقتش هستیم، و این را هم می‌توانیم به راحتی در ممالک شرقی و غربی ببینیم.
اما زن می‌تواند در پرتو یک قوانین عالی انسان ساز رهنمون راه کمال شود. آن راهی که دیگر حقارتی برای زن نیست بلکه هر چه هست بزرگی و شرف و عزت و عفت و کمال و انسانیت است و آن اسلام است و بس.


فهرست منابع


آسیب شناسی فمینیسم، رشاد علی اکبر.
بازتاب اندیشه 2، نگاهی به فمینیسم.
بولتن خبری فمینیسم مرجع
پژوهش‌های قرآنی ویژه زن در قرآن، سال هفتم شماره 25 و26.
تازه‌های اندیشه 8، شفعی سروستانی ابراهیم.
جریان شناسی دفاع از حقوق زن، شفعی سروستانی ابراهیم.
جنبش‌های اجتماعی زنان، مولاوردی شهین.
زنان و فمینیسم، رجبی فاطمه.
فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان.
فصلنامه کتاب نقد 17،
فمینیسم علیه زنان، حسینی سید ابراهیم.
فمینیسم، فصلنامه کتاب نقد.
نشریه بازتاب اندیشه
نشریه تحلیلی خبری زنان، زنان و تازه‌های اندیشه.
نشریه حوزه
نشریه شمیم نرجس

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. این حرکت به حقوق فطری و طبیعی بشر نامیده می‌شد.
[2]. مراجعه شود به: پژوهش‌های قرآنی؛ سال هفتم، شماره 25 ـ 26.
[3]. بتی فریدن نویسندة کتاب رمز و راز زنانگی.
[4]. مراجعه شود به: کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان.
[5]. فمینیسم، علل و پیامدها (علی احمد راسخ).
[6]. همان.
[7]. سوره طه/ 50.
[8]. غافر/40.
[9]. روم/21.