۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

پرچمدار بصیرت و ولایت مداری


شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصیرت» نام دارد که از صفات شایسته و ستوده ای است که یک مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خود باید از آن برخوردار باشد.
در مبارزات و فعالیت های سیاسی و اجتماعی و موضع گیری ها، جایگاه بصیرت روشن تر می شود و بدون آن، حتی مبارزه و جنگ هم کورکورانه و گاهی در مسیر باطل قرار می گیرد. انتخاب درست نیز بستگی به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد.
قرآن کریم به این موضوع به عنوان ویژگی یک رهبر و داعی به خیر و هدایت اشاره می کند، آن جا که می فرماید: «قل هذه سبیلی ادعوا الی ا... علی بصیرة انا و من اتبعنی»(یوسف /۱۰۸) بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم. حضرت علی (ع) نیز از رزمندگان راستین با این صفت یاد می کند که: «حملوا بصائرهم علی اسیافهم»، (بحارالانوار، ج ۴۵، ص۸۷) بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد تیغ می زدند، از روی بصیرت بود.
یکی از شخصیت های نورانی جهان بشریت که چنین ویژگی ارزشمندی داشت، حضرت عباس بن علی(ع) بود. زندگانی حضرت ابوالفضل (ع) دایرة المعارفی است که چگونه زیستن و آگاهانه رفتن را به ما می آموزد و فرصت دستیابی به مقام آدمیت را هموار می سازد. امام صادق(ع) درباره ایشان می فرماید: “کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع ابی عبدا... و ابلی بلاء حسنا و...” (اعیان الشیعه، ج ۷، ص۴۳۰) عموی ما عباس بن علی (ع) دارای بصیرت دینی و استواری در باور بود. در راه خداوند در رکاب ابی عبدا... جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید.
در زیارت مخصوص حضرت عباس(ع) هم به همین نکته اشاره می شود که: اشهد انک مضیت علی بصیرة من امرک مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیین (مفاتیح الجنان) شهادت می دهم عمر با برکت خود را در بصیرت گذراندی، به صالحان اقتدا و از جمیع انبیا پیروی کردی.
نمونه هایی از بصیرت حضرت عباس(ع)
در روزهای کودکی عباس، پدر گران قدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایی و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهی و رفتار آسمانی اش بر وی اثر می گذاشت. او از دانش و بینش امام علی(ع) بهره می برد. حضرت درباره تکامل و پویایی فرزندش فرمود: «همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف را فرا گرفت».
نقل شده است در آغازین روزهایی که الفاظ بر زبان وی جاری شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک. حضرت ادامه داد: بگو دو. عباس(ع) خودداری کرد و گفت: شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام، دو بگویم (مستدرک وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۸۱۵)
اوج بصیرت اباالفضل العباس در حماسه عاشورا بود و باید دانست تمامی حماسه آفرینان عاشورا، بی هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستی و حقانیت راه و رهبرشان و هم به این که وظیفه شان جهاد و یاری امام بود. این امر در کلام و شعار و رجز امام و یاران شهیدش مشهود است. حتی آگاهی امام حسین (ع) از فرجام شهادت در این سفر و آگاهانیدن یاران و همراهان نسبت به پایان این قیام، نوعی داشتن بصیرت و دادن بصیرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد.
امام خود می دانست که شهید خواهد شد(ما ارانی الا مقتولا). (موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص ۳۹۹) این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهی شان از روی بصیرت و آگاهی باشد. امام حسین (ع) شب عاشورا درجمع یاران خویش فرمود: «اینان مرا خواهند کشت و همه کسانی را که پیش روی من جهاد می کنند. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد. بیم آن دارم که شما از این ها خبر نداشته باشید، یا بدانید ولی (از رفتن) شرم کنید. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هرکس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد...” (همان)
یک نمونه از نافذ البصیرة بودن آقا قضیه امان نامه است . درسپاه امام حسین از طوایف گوناگون حضور داشتند که سه نفر آنها ایرانی بودند و بحمد الله یک نفر ایرانی در سپاه یزید نبود _ حضرت عباس و سه برادر دیگرشان فرزندان ام البنین همسر امیرالمؤمنین هستند و این چهار نفر یک دایی دارند به نام عبد الله بن ابی المحمل که از مدینه آمده از دستگاه یزید امان نامه بگیرد و بعد نامه را برای اباالفضل میفرستد ، حضرت عباس به کسی که این نامه را آورده بودند این جملات را فرمودند : إقرا خالنا السلام و قل لا حاجة لنا فی امانکم ، امان الله خیر من امان ابن سمیه (یزید)  یعنی به دایی ما سلام برسان و بگو ما را احتیاجی به امان شما نیست که امان خدا بهتر از امان پسر سمیه  است . واین سلام رسانی به خاطر این است که حضرت می داند دایی ایشان نیت خیر دارند و منکر امامت امام حسین نیستند . دومین امان نامه ، امان نامه شمر است . شمر از طریق مادر اباالفضل که از طایفه بنی کلاب بودند با حضرت قوم بودند ، شمر هم درخواست امان نامه کرد چون در سه جنگ شاهد مبارزه اباالفضل بود در جنگهای جمل و صفین و نهروان که در آنها حضرت 12 و 14 و16 ساله بودند و شمر می داند که اگر حضرت عباس در کنار امام حسین بماند لشکر یزید بسیار می ترسند .به عنوان نمونه حضرت عباس در یکی از جنگها همین طور که با سرعت می رفتند شمشیر کشید به روی اسب سوار دشمن و او را پرت کرد آن ور و بعد همین طور که سوار اسب در حال حرکت بود از روی اسب به خود به اسب دیگر پریدند و شمر همه اینها را دیده بود  و این در حالی است که حضرت بسیار سن کمی داشتند و در کربلا حضرت 34 ساله بودند .
شمر هیچ گونه نیت خیری نداشت و تنها می خواست عباس را از لشکر حسین جدا کند ، امان نامه را از ابن زیاد گرفت و آورد در عصر روز تاسوعا برای اباالفضل علیه السلام ، حضرت عباس جواب شمر را ندادند ، امام حسین به حضرت عباس فرمودند : جواب او را بدهید هر چند که فاسق باشد ، هر چی باشد او بعضی از اخوان شما است ( قوم و خویش شما است ) . بعد از دستور امام حضرت عباس فرمودند : ما شأنک و ما ترید ؟ کارت چیست و چه می خواهی ؟ شمر گفت : ای فرزند خواهرم شما در امان هستید پس خود را همراه حسین به کشتن ندهید و امر امیرالمؤمنین یزید را اطاعت کنید . حضرت اباالفضل با فریاد فرمودند : تبت یداک و لعن ما جئتنا به من امانک یا عدو الله أتامرنا أن نترک أخانا و سیدنا حسین بن فاطمه و ندخل فی طاعة لعنا و بن لعنا . یعنی بریده باد دو دست تو ولعنت به آنچه ما را به آن خواندی و امان نامه تو ای دشمن خدا ، آیا به ما دستور میدهی که ما برادر و مولایمان حسین بن فاطمه _ و دقت کنید که آقا اباالفضل به مشترکات خود و حسین یعنی پسر علی بودن اشاره نمی کند بلکه این حمایت را ناشی از امامت و ولایت حسین میداند نه برادری با حسین _ را ترک کنیم و وارد طاعت لعنت شده ها و پسر لعنت شده ها شویم . شمر دیگر در برابر این تشر حضرت اباالفضل  هیچ نگفت و با غضب رفت .
این بصیرت اباالفضل است . 
آیا این وفا فقط مخصوص  روز عاشورا بوده است ؟ آقا نجفی قوچانی در کتاب سیاحت شرق می نویسد من با یک قافله آمدم به سمت کربلا ، دو  فرسخی کربلا یکباره پرده ها از جلوی چشمم کنار رفت و یک بیابان را دیدم پر از دود و آتش ، عقب کشیدم چون دیگه طاقت داشتم و بلند بلند هم گریه می کردم و می خواستم کسی متوجه نشود ، وبعد کم کم وارد کربلا شدیم و دوباره به حال عادی برگشتم  بعد از زیارت عباس به حرم امام حسین وارد شدم و در صحن حرم دیدم ساعت حرم شروع به زنگ زدن کرد دوباره به حال قبلی برگشتم و ساعت ده شب بود و ساعت ده بار زنگ زد و هر بار ساعت زنگ میزند صدا بلند میشد هل من ناصر ینصرنی ، با خودم گفتم کیست الآن جواب حسین را بدهد ؟ یک دفعه دیدم صدای زنگ حرم عباس بن علی بلند شد و ده بار زنگ زد و هر بار ندا آمد لبیک لبیک . این است وفاداری و ولی شناسی و بصیرت حضرت اباالفضل .
و در روز عاشورا وقتی به سوی دشمن هجوم می برد، رجز می خواند: «من از مرگ، آن هنگام که بانگ برمی آورد بیمی ندارم، تا این که پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فدای جان پاک پیامبر(ص) باد! منم عباس که کارم آب آوری است و از دشمنان در روز رویارویی نمی هراسم» (ینابیع المودة، ج۲، ص۳۴۱)
از آن جایی که حضرت عباس(ع) سمت علم داری لشکر امام حسین (ع) را بر عهده داشت، تا آخرین لحظه در کنار امام (ع) بود و تا آخرین لحظه عمرش با تمام توان از او دفاع کرد. در این باره می نویسند: وقتی علمی را که اباالفضل (ع) در کربلا در دست داشت، به دربار یزید آوردند، یزید دید آن پرچم جای سالمی ندارد، پرسید: چه کسی آن را حمل می کرده است؟
جواب دادند: عباس فرزند علی(ع). یزید گفت: «هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ باید وفای برادر به برادر این گونه باشد»(سوگ نامه آل محمد، ص ۳۰۱) اما اوج تجلی بصیرت و ایثار و فداکاری او زمانی ظاهر می شود، که آب آوری تشنه، با لب های خشکیده از سه روز بی آبی، در امواج آب قرار گیرد و در نهایت تشنگی، به یاد تشنگی برادر و مولایش، آب نمی آشامد و می گوید: «ای نفس پس از حسین (ع) خوار باشی و پس از او هرگز زنده نمانی!این حسین (ع) است که دل از زندگانی شسته است اما تو آب سرد وگوارا می نوشی؟
به خدا قسم که این شیوه دین من نیست» (ینابیع المودة ج ۲، ص۳۴۱) و همین بصیرت بود که وی را شیفته خداوند و مطیع ذات حق کرده بود و به همین دلیل یکی از بهترین القابی که امام صادق (ع) به او داد، «عبدصالح» است که هم مقام بندگی و عبودیت را می رساند و هم او را در ردیف صالحان قرار می دهد. (السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله) (مفاتیح الجنان) قرآن کریم هم چنین شخصیتی را در خط صراط مستقیم و صراط کسانی که مورد انعام الهی هستند و در آیه ای دیگر آنان را در ردیف انبیا معرفی می فرماید: «من یطع ا... و الرسول فاولئک مع الذین انعم ا... علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا»(نساء/۶۹)
و نکته پایانی این که حضرت اباالفضل العباس(ع) شاگرد ۴ امام است: پدرش، علی(ع)، برادرانش امام حسن و امام حسین (ع) و برادر زاده اش حضرت سجاد(ع). چگونه می توان شاگرد چهار امام (ع) بود و از تاثیر طهارت محیط در پرورش خود بهره ای نبرد و دارای بصیرت نافذ و بینش عمیق در دین نشد.
آری او صاحب بصیرت و دایرة المعارف بصیرت و بینا زیستن بود، بصیرتی که بر محور ولایت می چرخید و ولایت مداری را در رفتار و گفتار او متجلی می کرد. آن جا که در روز عاشورا در حمایت از ولایت جان خود را تقدیم کرد و وفاداری خود را در اشعار حماسی و رجزخوانی هایش بازگفت چنان که فرمود: وا... ان قطعتمو ایمینی انی احامی ابدا عن دینی و عن امام...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر