عصمت
يكي از مسائلي كه مورد تأكيد مسيحيت است گناه همه بشر، مخصوصاً انبياء است كه البته داراي تبعات منفي زيادي ميباشد كه در اين مجمل نميگنجد. به عنوان نمونه پيامبران – نعوذ بالله - زاني، حقّه باز، چشم چران، زاني با دختران خود، شرابخوار، درغگو و ... معرفي ميشوند كه در كتاب مقدس مسيحيان نمونههاي زيادي آورده شده است:
1. سِفْر پيدايش فصل 19، آيه 30 به بعد؛ جريان زناي لوط پيامبر(ع) با دخترانش
2. سفر تكوين، فصل 9، آيه 20 تا 25؛ جريان مستي نوح(ع)
3. سموئيل 2، فصل 11، آيه 2 تا 27؛ داود (ع) را عاشق زن مردم و زاني و حقّه باز معرفي مي كند
و ...
اما اين اعتقاد با مبناي اسلام مخصوصاً شيعه مناسبت ندارد و لذا ما معتقد به عصمت انبياء چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت مخصوصاً بعد از بعثت در ابعاد ذيل هستيم:
1. عصمت از شرک و كفر
2. عصمت در دريافت، حفظ و ابلاغ وحي
3. عصمت از گناه
4. عصمت در تشخيص موضوعات احكام شرعي
5. عصمت در تشخيص مصالح و مفاسد امور مربوط به زندگي اجتماعي
6. عصمت در مسائل مربوط به زندگي شخصي و عادي
دلايل عقلي عصمت
1. لزوم بعثت در نبوت
غرض اصلي از بعثت پيامبران الهي، اين بوده است كه معارف و احكام الهي را در دسترس بشر قرار دهند، تا حجت الهي بر آنان تمام شود (سوره نساء، 165)
بديهي است اين غرض، در گرو آن است كه پيامبران در دريافت، حفظ و ابلاغ معارف و احكام الهي از هرگونه خطاي عمدي و سهوي مصون باشند و از طرفي، چون ابلاغ و تبيين احكام الهي، گاهي از طريق فعل پيامبر انجام ميگيرد، عصمت از خطا در افعالي كه مربوط به تبيين شريعت است نيز، لازم است. (قواعد المرام، ص125 و 126؛ اللوامع الالهيه، ص 245 - 266).
2. عصمت و وثوق مطلق
استوارترين و شامل ترين دليل عقلي بر لزوم عصمت پيامبران، همان است كه «خواجه نصير الدين طوسي» بيان فرموده است: پيامبر(ص) بايد معصوم باشد؛ تا مورد وثوق و اعتماد باشد و در نتيجه غرض نبوت حاصل شود (كشف المراد، قسمت عصمت نبوت).
و مواردي ديگر كه براي رعايت اختصار بيان نميكنيم.
دلايل عقلي عصمت امام
1. حفظ دين در گرو عصمت امام است
مسئوليت حفظ دين از خطر تحريف و تغيير، برعهده امام است، چنانكه او عهده دار هدايت ديني افراد نيز مي باشد. بديهي است انجام اين دو مسئوليت و تحقق بخشيدن به اين دو آرمان ديني، در گرو مصونيت امام از خطا و انحراف است، به خصوص اینکه هدايتگري در سخن و گفتار خلاصه نمیشود بلكه تأثير عمل امام در جهت دادن به رفتار جامعه، به مراتب بيشتر از گفتار اوست. به همين دليل، بايد امام در فهم و بيان احكام ديني و نيز در عمل به آنها، مصون از خطا و لغزش باشد تا پيروان خود را به طور صحيح هدايت كند.
2. استحاله تسلسل
يكي از جهات نيازمندي جامعه ديني به امام اين است كه مردم در شناخت دين و اجراي آن مصون از خطا نيستند. بنابراين، اگر امام نيز مصون از خطا و لغزش نباشد، به امام ديگري نياز است. نقل كلام به امام دوم ميكنيم، اگر او نيز معصوم نباشد، امام ديگري لازم است. اگر رشته را ادامه دهيم در جايي پايان نميپذيرد و به تسلسل ميانجامد، و روشن است كه تسلسل باطل است. بنابراين، بايد در يك زمان، بي نهايت امام وجود داشته باشد كه امتناع آن امري است بديهي، پس نتيجه ميگيريم كه بايد امام مصون از خطا و لغزش باشد.
خلاصه اين دو برهان در كتاب «تجريد الاعتقاد» خواجه نصيرالدين طوسي(ره) به اين صورت آمده است: «امتناع التّسلسل يوجب عصمته و لأنّه حافظٌ للشّرع» امتناع تسلسل در امامت موجب عصمت امام است، و نيز امام حافظ شرع است، پس امام بايد معصوم باشد. (تجريد الاعتقاد، مبحث امامت)
براي تحقيق بيشتر مراجعه شود به كتبي چون: التقريب المعارف، ص100؛ المنقذ من التقليد، ج2، ص278؛ قواعد المرام، ص177؛ اللوامع الإلهيه، ص330 و...
نمـاز
يكی از پايدارترين و قديمي ترين تجلّيات روح آدمي و يكي از اصيل ترين ابعاد وجود آدمي، حس نيايش است. مطالعه آثار زندگي بشر نشان ميدهد هر زمان و هر كجا كه بشر وجود داشته است، نيايش و پرستش هم وجود داشته است. چيزي كه هست شكل كار و شخص معبود متفاوت شده است: از نظر شكل رقص ها و حركات دسته جمعي موزون و همراه با يك سلسله اذكار و اوراد گرفته تا عالي ترين خضوع ها و خشوع ها و راقیترين اذكار و ستايش ها، و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قيّوم ازلی ابدي منزّه از زمان و مكان.
پيامبران پرستش را نياوردند و ابتكار نكردند، بلكه نوع پرستش را - يعني نوع آداب و اعمالي كه بايد پرستش به آن شكل صورت گيرد - به بشر آموختند و ديگر اينكه از پرسش غير ذات يگانه (شرك) جلوگيري به عمل آوردند. از نظر مسلّمات ديني و همچنين از نظر برخي علماي دين شناس (مانند ماركس مولر)، بشر ابتدا موحّد و يگانه پرست بوده است و خداي واقعي خويش را ميپرستيده است و پرستش بت يا ماه و يا انسان انحراف هايي است كه بعداً رخ داده است.[1]
مسأله نماز و روزه و ... در همه اديان بوده و حتي در كتاب مقدس مسيحيت نيز آمده ولي آن را تأويل ميبرند. شناخت معبود و آفريدگار، محبت او را در دل ايجاد ميكند و اين محبّت، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار كوچكي و تواضع در برابر عظمت او وا ميدارد. نماز جلوهاي از بندگي انسان در پيشگاه خدا و مظهر عبوديّت و عبادت است.
چرا عبادت؟
فلسفه آفرينش انسان، بندگي و عبادت است طبق صريح قرآن مجيد كه مي فرمايد: «ما خلقت الجن و الإنس إلا ليعبدون»[2]
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهي نيز بوده است كه قرآن ميفرمايد: «و لقد بعثنا في كل امّه رسولاً أن اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت»[3]
آنچه سبب عبوديت و بندگي انسان است عبارتند از:
1. عظمت خدا
برخورد با يك شخصيت عظيم، انسان را به تواضع وا ميدارد، ديدار با يك دانشمند بزرگ، آدمي را به تكريم و احترام وا ميدارد، چون انسان خود را در برابر عظمت و دانش آن شخصيت، كوچك ميبيند. خداوند، مبدأ همه عظمت ها و جلال هاست. شناخت خداوند به عظمت و بزرگي، انسان ناتوان را به تعظيم وا ميدارد كه نمود بارز آن نماز است.
2. احساس نياز
انسان؛ برخوردار از عجز و نياز و ناتواني است و خداوند، در اوج بي نيازي و سررشته دار امور انسان ها است. اين هم عاملي است، تا انسان در برابر خداوند، «بندگي» كند.
3. سپاس نعمت
توجه به نعمت هاي بي حساب و فراواني كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده، قوي ترين انگيزه را براي پرستش پروردگار ايجاد مي كند. نعمت هايي كه حتّي پيش از تولد انسان شروع ميشود و در طول زندگي همراه ماست و در آخرت هم (اگر شايستگي داشته باشيم) از آنها بهره مند خواهيم شد. به فرمايش قرآن: «بايد خداي كعبه را عبادت كنند، خدايي كه آنان را از گرسنگي نجات داد و سير كرد و از ترس ايمن ساخت.»[4]
4. فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نيايش وجود دارد. اگر به معبود حقيقي دست يافت، كه كمال مطلوب همين است، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شده، به پرستش معبودهاي بدلي و باطل ميپردازد (همچون مسيحيت كه حضرت عيسي را خدا ميپندارند و پرستش ميكنند).
بت پرستي، ماه پرستي، انسان پرستي و ... نمونه هاي انحرافي است كه وجود دارد.
به فرمايش حضرت امير(ع): «خداوند حضرت محمد(ص) را برانگيخت تا بندگانش را از «بت پرستي» به «خداپرستي» دعوت كند».[5]
روح عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر خوب رهبري نشود به عبادت بت و طاغوت و يا انسان (در مسيحيت) ميگرايد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكي هست، ولي اگر راهنمايي نشود، كودك خاك ميخورد و لذت هم ميبرد. بدون هدايت صحيح اين گرايش فطري، انسان به پرستش هاي انحرافي دچار ميشود.
علت محجور ماندن دين در غرب ناكارآمد بودن و عدم جامعيت آئين مسيحيت است كه انديشه هاي سكولاريستي را تقويت كرده و امروز در جهان غرب دين محصور در امور شخصي است. اما اسلام به عنوان آخرين و كامل ترين دين در همه عرصه ها حضور داشته و پاسخگوي نيازهاست مخصوصاً در برآوردن نيازهاي روحي و رواني كه بهترين راه، عبادت در پيشگاه خداوند است كه امروزه يكي از راه هاي پيشنهادي درمان بيماري هاي رواني از جانب روانشناسان غربي دعا و نيايش است.
«ديل كارنگي» روان شناس معروف آمريكايي در كتاب آئين زندگي ميگويد: امروز جديدترين علم يعني روانپزشكي همان چيزهايي را تعليم ميدهد كه پيامبران تعليم ميدادند. چرا؟ به علت اينكه پزشكان روحي دريافتهاند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين، نگراني، تشويش، هيجان و ترس را كه موجب بيشترين ناخوشي هاي ما است برطرف مي سازد.[6]
زن در اسلام و مسیحیت
از مسائلي كه مسيحيت آن را خيلي پر رنگ مطرح ميكند ارزش قائل نشدن به زن در اسلام است. در حالي كه با يك نگاه اجمالي به كتاب مقدس مسيحيت و قرآن بر همگان روشن ميشود كه مسأله عكس تبليغات آنان است.
زن در كتاب مقدس
1. برتري بي چون چراي مرد بر زن: «اما ميخواهم كه شما بدانيد كه سر هر مرد مسيح است و سر زن مرد» (رساله بولس به قرنتيان باب 11 آيه 3)
2. حكومت مرد بر زن مجازاتي خدايي براي زنان است (سفر پيدايش باب 3)
- مرد جلال خداست و زن جلال مرد (رساله پولس به قرنتيان باب 11 آيه 7)
- برتري مردان بر زن همچون برتري مسيح بر كليسا: «شوهر سر زن است چنانكه مسيح نيز سر كليساست» (افسسيان 5/23)
- زنان براي مردان آفريده شدهاند (قرنتيان 11/9)
- زن بايد مطيع مرد باشد همانگونه كه ما مطيع خدائيم (افسسيان 5/22)
- فروختن دختر به عنوان كنيز (سفر خروج 21/7)
- زن بعد از دوبار طلاق ناپاك ميشود (تثنيه 24/4)
زن در قرآن
اما با نگاهي در قرآن كريم ميبينيم كه نظری متفاوت به زن دارد كه بيانگر عنايت خاص خداوند به زن است نه مثل مسيحيت كه زن را جداي از مرد و طفيل وجود مرد ميداند.
1. قرآن كريم میفرماید: زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده ايم: «همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن را از جنس خود او قرار داديم»[7] يا در جايي ديگر درباره همه آدميان مي فرمايد: «خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد»[8]
- يكي ديگر از نظريات تحقير آميز در مورد زن كه از گذشته وجود داشته است اين است كه زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه برميخيزد و اينكه در هر جنايتي كه مردان مرتكب ميشوند زن در آن دخالت دارد، شيطان زن را وسوسه ميكند و زن مرد را، شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را در حالي كه قرآن كريم داستان آدم و حوا را مطرح كرده ولي هرگز نگفته كه شيطان يا مار[9] حوا را فريفت و حوا آدم را، بلكه ميفرمايد: «فوسوس لهما الشيطان»[10] علت وسوسه را شيطان براي آدم و حوا معرفي نموده است. و آياتي از اين قبيل كه زن را از اين اتهام مبرا ميكند در قرآن بسيار آمده است.
- تحقير ديگر در ناحيه روحاني زن است كه زن به بهشت نميرود، زن مقامات معنوي را نميتواند طي كند، قرآن در آيات فراواني تصريح دارد كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست «إن اكرمكم عندالله اتقاكم» يا در كنار هر مرد بزرگ يك زن بزرگ را ياد ميكند و اگر زنان نوح و لوط را به عنوان زناني ناشايسته ذكر ميكند از زن فرعون به بزرگي ياد ميكند.
اسلام زن را طفيل مرد معرفي نميكند بلكه زن و مرد را آفريده برای هم، زينت و مكمل همديگر معرفي ميكند «هن لباس لكم و انتم لباس لهنّ»[11]
در پايان این بخش، نتيجه گيري را بر عهده مخاطب قرار ميدهيم و براي مطالعه بيشتر ميتوان به كتابهاي «نظام حقوق زن در اسلام» اثر ارزشمند استاد شهيد مطهري و «زن در آینه جلال و جمال» استاد علامه آيت الله جوادي مراجعه كرد.
ازدواج موقت
يكي از اشكالات مسيحيت به اسلام، بحث ازدواج موقت است. حال آنكه قوانين غير قابل انعطاف مسيحيت همچون عدم وجود طلاق، تك همسري، و رهبانيت افراطي افراد كليسا باعث مشكلات زيادي از قبيل فسادهاي اخلاقي و جنسي حتي در ميان طبقات مختلف روحانيون كليسا شده است كه در نشريات و مطبوعات زيادي هر از چند گاهي منعكس ميشود.
يكي از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفري اين است كه ازدواج به دو نحو ميتواند صورت بگيرد: 1. دائم 2. موقت.
ازدواج دائم و موقت در پارهاي از آثار با هم يكي و در قسمتي اختلاف دارند كه در واقع بازگو كردن آن جواب بسياري از اشكالات است.
امتيازات اين دو گونه ازدواج
1. در ازدواج موقت طرفين آزادي بيشتري دارند و به هر نحو بخواهند پيمان ميبندند. مثلاً در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد عهده دار مخارج روزانه، لباس، مسكن و ديگر احتياجات زن شود ولي در ازدواج موقت بستگي به قرارداد ميان طرفين دارد. ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج شود و يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند.
2. در ازدواج دائم، زن خواه ناخواه بايد مرد را به عنوان رئيس خانواده بپذيرد و اوامر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند اما در ازدواج موقت بستگي به قراردادي است كه ميان آنها منعقد ميگردد.
3. در ازدواج دائم، زن و شوهر از همديگر ارث ميبرند اما در ازدواج موقت چنين نيست.
پس تفاوت اصلي بين اين دو گونه ازدواج اين است كه ازدواج موقت وابسته به قرارداد طرفين است اما ازدواج دائم اين طور نيست.
اشتراكات
1. فرزند حاصل از اين دو گونه ازدواج هيچ تفاوتي با همديگر ندارند.
- در هر دو ازدواج مهريه تعيين ميشود اما با تفاوتي (در ازدواج موقت عدم ذكر مهريه موجب بطلان عقد است اما در ازدواج دائم عقد باطل نيست بلکه مهر المثل تعيين ميشود)
- همان طوري كه در عقد دائم، مادر و دختر زوجه به زوج، و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام ميگردند، در عقد منقطع نيز چنين است.
و مسائلي ديگر از اين قبيل.
حال سؤال مورد نظر اين است، با بودن ازدواج دائم چه نيازي به وضع قانون ازدواج موقت از جانب شارع مقدس ميباشد؟
پاسخ:
چنان كه اشاره شد ازدواج دائم مسئوليت بيشتري براي زوجين ايجاد ميكند. به همين دليل پسر يا دختري نميتوان يافت كه از اول بلوغ طبيعي كه تحت فشار غريزه است آماده ازدواج دائم باشد. خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي را با بلوغ اجتماعي و قدرت تشكيل خانواده زيادتر كرده است. بنابر اين از اول بلوغ تا زمان ازدواج دائم كه اوج فشار غريزه جنسي است جوان بر يك دو راهي قرار ميگيرد كه يا بايد به حال خود گذاشته شود و به جوان اجازه كامجويي به صورت نامشروع داده شود كه بتواند از افراد متعددی از جنس مقابل كامجويي كند؛ يعني عملاً كمونيسم جنسي پذيرفته شود که نتيجه آن بيماري هاي جنسي جوانان مثل ايدز، مشكلات رواني، فرار از تشكيل خانواده، افزايش فرزندان بي سرپرست محروم از سايه پر مهر پدر و مادر و از اين قبيل قضاياست و راه دوم ازدواج موقت است كه در درجه اول زن را محدود ميكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد. بديهي است كه محدود شدن زن مستلزم محدوديت مرد نيز خواه ناخواه هست كه نتيجه چنين اختصاصي اين است كه پسر و دختر در اين مدت زماني تحصيل و رسيدن به شغل مورد نظرش براي تأمين آينده بهتر، غرق در كمونيسم جنسي نشده و گرفتار آن آسيب هايي كه در بالا ذكر شد نميشود.
البته اين ضرورت اختصاص به ايّام تحصيل ندارد، در شرايط ديگر نيز جوابگوست مثلاً زن و مردي كه خيال دارند با هم به طور دائم ازدواج كنند و نتوانسته اند نسبت به يكديگر شناخت كامل و اطمينان كامل پيدا كنند به عنوان ازدواج آزمايشي براي مدتي موقت با هم ازدواج ميكنند؛ اگر اطمينان كامل به يكديگر پيدا كردند ادامه ميدهند و اگر نه از هم جدا ميشوند.
و دلايلي ديگر كه براي مطالعه بيشتر آن به كتاب هاي مربوطه همچون نظام حقوق زن در اسلام نوشته استاد مطهري(ره) مراجعه شود.
در آخر متذكر ميشويم:
به علت رعايت اختصار، تنها به چند شبهه پرداخته شده است.
براي دريافت پاسخ در زمينه مسيحيت و مسائل ديني
با ايميل با ما در ارتباط باشيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر