۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

هدایت و ظلالت

هدایت و ضلالت در قرآن

        این مقاله  به عوامل هدایت وضلالت در قرآن پرداخته است.ازدیدگاه قرآن عوامل هدایت خداوند،انبیاء، کتابهای آسمانی،ایمان معرفی شده است که از این باب به بررسی زمینه های هدایت نیز پرداخته شده که از آن جمله می توان به تقوا، پذیرای حق وحقیقت بوده،جهاد در راه خدا وهجرت فی سبیل الله...اشاره کرد.
از عوامل ضلالت در قرآن می توان به شیطان، ازاغه قلب، هواپرستی محیط یاد کرد،که این عوامل بسته به شرایط و زمینه هایی است از جمله عدم تفکر، کفر به خدا ، وبی اعتقادی به روز قیامت و غفلت ،شبهه افکنی، اشاره کرد.
به این امید که با شناخت عوامل هدایت وضلالت ،خود ودیگران را از دام حیله های شیطان برهانیم وبه آن مقصدی که خداوند برای بندگانش در نظر گرفته  برسیم .

کلید واژه:
هدایت- ضلالت- کفر-عوامل-هوای نفس-عوامل هدایت-عوامل ضلالت

مقدمه:
قرآن کتاب هدایت بشر است ونازل شده است که انسان را از ظلمتها به سوی نور راهنمایی کند ودر آیات متعدد خداوند این مسأله را مطرح می کند لذا هر انسانی باید خود را مقید به تنظیم راه و روش زندگی خود طبق فرموده قرآن کند تا خود را از بیراهه ها کژی ها و دامهای شیطانی نجات دهد بویژه که در عصر امروز شیاطین قسم خورده اسلام از جن وانس انسان را مسخر خود کرده و از هر راه و روشی استفاده می کنند که جامعه بشریت و بویژه نسل نو را به ورطه ی هلاکت بکشانند و آنها را از رسیدن به اهداف مقدس خود باز دارد.
در این مقاله ما سعی داریم به مسائلی بپردازیم ازجمله ،عوامل هدایت و ضلالت و زمینه های آن ، و اینکه انسان چه نقشی در سعادت و هدایت خود دارد و چرا خداوند ضلالت را راهم به خود نسبت می دهد هم به دیگران ودیگر اینکه ویژگیهای هدایت یافتگان  و گمراهان چیست.
اگر چه که بزرگانی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان - مکارم شیرازی در تفسیر نمونه  و زمخشری در تفسیرکشاف و جوادی آملی در تفسیر موضوعی خود و دیگران درلابه لای تفسیر در ذیل آیاتی که به این مبحث اشاره دارد ، به این موضوع پرداخته اند و دانشجویان و دانش پژوهان نیز مقالات و پایان نامه هایی را در این زمینه به رشته ی تحریر در آورده اند اما در اینجا سعی شده که مطلب به صورت فصیح و پی در پی ذکر شود تا خواننده با نگاهی کلی به موضوع ویژگی های هدایت یافتگان و گمراهان را بشناسد و مسیر خود را در روند زندگی دنیوی خویش هموار نموده و خود را از شر دشمنان و گمراهان دور نگه دارد.


هدایت در قرآن
        هدی: ضد ضلالت: ارشاد [1]
در قرآن دو نوع هدایت بیان شده است :هدایت تکوینی و هدایت تشریعی .هدایت تکوینی مربوط به جهان خلقت و طبیعت است و شامل تمام علل و عوامل و تغییراتی در جهان صورت می گیرد را شامل می شود که جهان و طبیعت را به جهت خاص سو ق می دهد و به هدفشا ن می رساند ازجمله قانون علت ومعلول . نظم جهان و ...
و هدایت تشریعی مربوط و مخصوص انسانهاست که خداوند برنامه زندگی انسانها را با ارسال پیامبران تشریع می کند تا انسانها آیین و روش خود را از تعالیمی که خداوند میفرستد و پیامبران آن تعا لیم را به مردم می رسانند بگیرند و به هدف خود که همان رسیدن به کمال است برسند.
ضلالت در قرآن
      معنی لغوی ضلالت در قرآن :ضد هدایت و ارشاد [2]
ضلالت در مقابل هدایت قرار دارد یعنی اگر انسان هدایت را نپذیرد و از فرماان و دستورات خداوند سرپیچی کند در دام ضلالت و گمراهی قرار می گیرد.در قرآن هیچگاه ضلالت به طور مستقیم به خداوند نسبت داده نشده است.چرا که خداوند هیچگاه و هرگز ضلالت را برای بندگان خود اراده نکرده است.و تنها در جایی ضلالت را به خود نسبت می دهد که بندگان از فرمان خداوند سر پیچی می کنند و راههای هدایت را نمی پذیرند و خداوند آنان را به حال خودشان وا می گذارد و مسلماَ وقتی که از هدایت پیروی نکنند به ورطه ی ضلالت و هلاکت می افتند و جایی که هدایت نباشد ضلالت محض است.
1.عوامل هدایت
       1-1زمینه ها :زمینه های هدایت نقش مهمی در سرنوشت انسانها دارد چرا که انسان می تواند با ایجاد زمینه های هدایت در سرنوشت وآینده خود ایفای نقش نماید حق را از باطل تشخیص دهد و خود را از نیروهای اهریمنی حفظ نماید که در اینجا ما به برخی از این زمینه ها اشاره می کنیم.
                 1-1- 1  تقوی: تقوی یکی از زمینه های هدایت است که انسان با ایجاد آن ( تقوی) در                                                                                   
                               درون خود می تواند از تعالیم الهی استفاده نماید ونسبت به آینده خودمطمئن شود                                                               
                             «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیَ للمتقین » آن کتاب با عظمتی که شک درآن راه 
                             ندارد مایه ی هدایت پرهیز کاران است.
                   2-1-1 ایمان :ایمان یکی دیگر از زمینه های هدایت است قرآن در موارد     متعددی به این مطلب اشاره دارد و می فرماید : کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام دهند بخاطر ایمانشان آناان را هدایت می کند و مقصود از هدایت در اینگونه آیات همان توفیقات رحمانی است.
                   3-1-1 پذیرای حق و حقیقت بودن:از دیگر زمینه های هدایت پذیرای حق وحقیقت بودن است یعنی اینکه انسان باید گوش شنوا و فکری فعال داشته باشد،نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه کند و پس ازارزیابی آن را که حق است بپذیرد خداوند در قرآن می فرماید: همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.
                   4-1-1 جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل الله
                              ازدیگر عواملی که زمینۀ هدایت را فراهم می کند جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل الله است.جهاد به معنای کار دشوار و سخت است .
                              علت نامگذاری این اعمال به جهاد [3] دشوار بودن آنهاست.بلکه باید گفت این دشوارترین کارهاست چراکه انسان از بهترین سرمایه یعنی جان خود می گذرد وبرای رضایت حضرت حق قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص می نهد0ویا مال خود را که شب و روز برای گردآوری آن تلاش کرده تقدیم حضرت حق می کند.
                              هجرت نیز که در جریان آن ممکن است خانواده ،فرزندان اقوام ودوستان ویا اموال خود را رها کند و به دیار غربت روانه شود کاری است بسیار دشوار.«الذین آمنوا و هاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجة عند الله واولئک هم الفائزون»[4] آنها که ایمان آوردند وهجرت کردند وبا اموال وجانهایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است وآنها پیروزورستگارند.
2-1خداوند
       هدایت در بسیاری از آیات قرآن به خداوند نسبت داده شده است .اسناد هدایت عامه به خداونددر آیاتی مانند:«ربنا الذی اعطی کل شئٍ خلقهُ ثمّ هدی»[5]پروردگار ما همان کسی است که بر هر موجودی آنچه را که لا زمه آفرینش او بوده داده ؛پس به راه کمالش هدایت کرده است.ویا«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کافورا»[6]ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد یا ناسپاس.
از این باب است که خداوند انسان را آفرید ،استتعداد وقوای طبیعی وفطری را در اختیار انسان قرار داده وی را به نیروی عقل مجهز نموده است تا خود با عقل و اراده خود سیر کند وبه هدف برسد .انسان تا زمانی که در مسیر فطرت راه می رود وطبق نوامیس خلقت قدم بر می دارد حق را حق  و سعادت را سعادت وخلاصه هر چیز را آنطور که هست می بیند ودر نتیجه جز در برابر حق گردن نی نهد وجز به راه راستی ودرستی خا ضع نمی شودوجز چیز هایی را که خیر وسعادتش در آن است اراده نمی کند وفطرت آدمی است که اگر توفیق هم رفیق شد وانسان به راه هدایت افتاد سعی می کند تمام مقاصد خود را با مصداق حقیقی اش تطبیق دهد مثلا در عبادت که یکی از مقاصد اواست جز خدا را که مطلوب ومقصود حقیقی او است وبندگی در برابر او ،مصداق حقیقی عبادت است نمی پرستد وجز حیات دائمی که سعادت مطلوب اواست طلب نمی کند.
3-1انبیاء
        از نظر قرآان آفرینش انسان در پی هدفی خاص یعنی تکلمل و دستیابی به کمال مطلق و تقرب به جوار حضرت حق می باشد و بدین منظور هرچند به انسان استعداد فطری و نیروی تعقل و تفکر داده شده اما برای شکوفایی این استعدادهای انسانی و افروختن مشعلی فروزان برای حرکت در طریق وصول به حق نیاز به وسیله ای است تا بتواند انسان را در این راه پر پیچ و خم راهنمایی کند و انسان مادی را به آن هدف غیر مادی مرتبط سازد؛آن وسیله و واسطه انبیاء الهی هستند که ماهیت بشری دارند و از ویژگی های بشری بر خوردارند، اما در بعد معنوی سر آمد تمام افراد عصر خود بوده اند.آنها اسوه و الگوی افراد هستند وانسانها با اقتدا به آنها و پیروی از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقیقت گام می نهند:«...اولئک الذین هَدی اللهُ فَبهُداهم إقتَدِه»[7] آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنها اقتدا کن .
هدایت انبیاء در عرض هدایت الهی نیست،بلکه در طول آن به دستور خداوند و بر خاسته از مصلحت اندیشی و لطف حضرت حق و مکمل هدایت باری تعالی است.خداوند رحمان است و لطف او ایجاب می کند که بشر را به سوی سعادت ابدی هدایت کند و برای عملی کردن این هدف افرادی از بین انسانها را بر می گزیند که ویژگی های انسانی دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمایند تا انسانها بتوانند دعوت آانها را درک کنند از سوی دیگر آنان در بعد معنوی باید به گونه ای باشند که قابلیت ارتباط با عالم معنی و گرفتن وحی را از آن منشأ لطف داشته باشند و این افراد انبیاء الهی هستند.
4-1کتب آسمانی
      کتب آسمانی با تعیین تکالیف بشر که زمینه را برای راهنمایی او فراهم ی کند یکی از منابع اصلی
 هدایت انسان می باشد، پیامبران نیز در حقیقت برای بیان تعالیم این کتب برای بشر آمده اند .
کتب آسمانی با اینکه متعدد وبه نظر مختلف می رسند،اما در طول و مکمل یکدیگر بوده و قرآن کاملترین و برترین نمونه آنها است. قرآن کتب آسمانی امتهای گذشته را به عنوان راهنمای بشر معرفی می کند و می فرماید:«إنا انزلنا التوراة فیها هدیً و نورُ»[8]  ما تورات را نازل کردیم در حالی که در آن هدایت و نور بود. و نیز میفرماید : «وآتیناهُ الانجیل فیه هدیً ونور»[9] و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت ونور بود .این آیات بیان می کند که کتب آسمانی برای هدایت نوع بشر آمده اند مثلاً در سورۀ یونس می فرماید :«یا أیها الناسُ قد جائتکم موعظةُ من ربکم و شفاءُ لِما فیه الصدور و هدیً و رحمةُ للمؤمنین»[10]  ای مردم از سوی پروردگار شما برایتان پند و اندرزهایی آمده که درمانی است برای آنچه در سینه ها است و رهنمود و رحمتی برای گروندگان به خدا .
و نیز می فرماید :«ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین»[11] آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایۀ هدایت پرهیزکاران است.[12]
5-1 ایمان
       خداوند میفرماید :کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت می کند.«إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم»[13]پس کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند پروردگارشان آنها را در پرتوی ایمانشان هدایت می کند.
این نور هدایت الهی که از نورایمانشان سرچشمه می گیرد تمام افق زندگانی آنها را روشن می سازد ،در پرتوی این نور آنچنان روشن بینی پیدا می کنند که جاروجنجال های مکتبهای مادی و وسوسه های شیطانی و زرق وبرق های گناه و زَر و زور، فکر آنها را نمی دزدد واز راه به بیراهه نمی نهند.
{این حال دنیای آنها}و در جهان دیگر خداوند در باغهای پرنعمت بهشت قصرهایی به آنها می بخشد که زیر آنها نهرهای آب جریان دارد: «تحتهم الانهار فی جنات النعیم»[14] آنها در محیطی مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها بسر می برند، هر زمان که به ذات و صفات خداوند وجودشان را روشن می سازد می گویند: «دعواهم فیها سبحانک اللهم »[15] گفتار و دعای آنها در بهشت این است که(خداوندا منزهی تو) و تحیت آنها در آنجا سلام وآخرین سخنانشان اینست که حمد مخصوص پروردگار عالمیان است و هر زمان به یکدیگرمی رسند سخن از صلح و صفا می گویند و تحیت شان آنجا سلام است «و تحیتهم فیها سلام»[16] و سر انجام از نعمتهای گوناگون خداوند در آانجا بهره می گیرند.
2. عوامل گمراهی
       1-2 زمینه ها
              همانطور که برخی از اعمال و رفتار انسان به هدایت او کمک می کند بعضی از رفتارها و            موضع گیریهای او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهی و افتادن در ورطۀ گمراهی می گردد.هرچند فطرت انسان بر گرایش به سوی خداوند آفریده شده و ذاتاً به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونی هدایت برایش درنظر گرفته شده وعلاوه برآن انبیاء الهی هم برای راهنمایی او آمده اند اما سلوک در این راه به صورت حتمی و جذمی نیست بلکه چه بسا بخاطر عواملی عارضی ،انسان از صراط حق منحرف شود :« انا هدیناهُ السبیل إما شاکرآً و إما کفوراً»[17] ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاس. این عوامل در زمینه ها و شرایط خاصی می تواند مؤثر باشند و فطرت خدا جوی انسان را مخدوش سازند و لذا شناخت این زمینه ها اهمیت ویژه ای دارد و با دانستن آنها انسان می تواند خود را از سقوط در وادی ضلالت حفظ نماید که به برخی از آنان اشاره می کنیم.
                        1-1-2 عدم تفکر: یکی از چیزهایی که در نظر اسلام اهمیت بسیاری دارد تفکر
                                                   است.از نظر قرآن کسانی می توانند از آیات الهی بهره برند و                                                                               
                                                  عبرت بگیرند که اهل تفکر باشند« أنّ فی ذلکَ لآیات لقومٍ
                                                  یتفکرون»[18] و همچنین امام رضا(ع) می فرماید: «لیسَ العبادة
                               کثرة والصوم و انما العبادة التفکرفی أمر الله عزوجل»[19]
                              تفکر رکن اصلی قوام انسان و زندگی اجتماعی اوست به گونه ای که اگر این رکن خدشه ای بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشکلاتی خواهد شد و قوام خود را نمی تواند حفظ کند و نتیجه ی آن انحراف و گمراهی است.و قرآن می فرماید:«إنَّ أکثرهم یسمعون أو یَعقلون إن هم الا کالأنعام بل هم أضلّ ُ سبیلاً»[20] آیا گمان می بری بیشترآنان می شنوند ویا می فهمند ؟ آنان فقط همچون چهارپایانند بلکه گمراهترند.
                              از آنجا که شنیدن کلام معقول و تفکر و پس پذیرش کلام حق،راه رسیدن به حق مطلق و کمال نهایی است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگی به دور هستند لذا آنان در جامعۀ  انسانی جای نمی گیرند و مانند چهار پایان وبلکه بدتر هستند؛زیرا چهار پایان ذاتاً از چنین نعمتی محروم بوده اند اما به این افراد چنین موهبتی عطا شد ولی از آن استفاده نکردند لذا شایستگی ملامت و سرزنش را دارند.
                           2-1-2 غفلت:اگر انسان آیات خداوند را فراموش کند وازآنها غافل گردد از             
                                                  نعمت هدایت محروم خواهد شد چنانکه قرآن کریم می فماید:
                                                  « و رَضوا بالحیاة الدنیا و أطمأنّوا بها والذین هم عن آیاتنا                                       
                                                  غافلون»[21] همانا کسانیکه دیدار مارا باور ندارند و به زندگی 
                                                  دنیا دل خوش کرده اند و به آان دل آرام شده اند و کسانیکه از
                               آیات ما غافلند.» البته این امری است طبیعی و بر خلاف انتظار نمی باشد چرا که در امور دنیوی نیز غفلت موجب محروم شدن انسان ازیک موهبت یا امتیاز می گردد.مثلا کسی که تصمیم دارد ازتسهیلات دولتی برای کار خاصی استفاده کند باید متوجه باشد که در چه زمان و تحت چه شرایطی این کار شدنی است و چگونه و درچه موقعیتی تقاضای خود را مطرح کند حال چنین شخصی اگر با بی توجهی و غفلت از کنار مسائل یاد شده بگذرد یقیناً به هدف خود نخواهد رسید امور معنوی و دینی هم ، همین گونه است. 
         3-1-2کفر به خدا و بی اعتقادی به روز قیامت: از نظر یکفرد بی ایمان  زندگی به همین دنیای مادی محدود می شود و از غیب به قیامت خبری نیست و طبیعی است که رفتار چنین فردی آنگونه که دین انتظار دارد نباشد و در راهی که قرآن ارائه می دهد حرکت نکند و از آنجا که چنین شخصی به معاد و روز قیامت معتقد نیست تکالیف ودستورات دینی از نظراو پوچ وبی مفهوم می باشد. زیرا در این دنیا مشاهده نمی کند که نتیجه ای بر آنها بار شود و مترتب شدن نتیجه در روز قیامت را نیز قبول ندارد. از این رو در پندار او این تعالیم مردود و غیر قابل قبول می نماید. حتی اگر در میان جوامع الهی ونیز جامعۀ اسلامی تحقیق کنیم به اینجا می رسیم که اکثر افرادی که مرتکب اعمال خلاف شرع می شوند و حقوق دیگران را نقض می کنند در اعتقاد به روز واپسین و محاسبۀ گفتار و کردار آدمی در آن روز سست می باشند از این رو ا ست که چنین افرادی بیشتر در معرض گمراهی هستند.
    4-1-2 شبه افکنی: در تعلیمات قرآن ایجاد شک و شبه در قلوب دیگران و نیز جلوگیری از حرکت دیگران در راهی که خداوند ترسیم کرده از عواملی شمرده می شود که زمینۀ ضلالت انسان را فراهم می آورد. قرآن کریم در اشاره به این نکته می فرمای :«الذین یَستحبّون الحیاة الدنیا علی الآخرة و یَصدّون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً اولئکَ  فی ضلالٍ بعید»[22]  همانها که زندگی دنیا را برآخرت ترجیح می دهند و مردم را از راه خدا باز می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهی دوری هستند.
                              در این آیه ابتدا توجه به حیات دنیا و اصل قراردادن آن بیان شده و آنگاه دو عنصر دیگر یعنی صدّ عن سبیل الله و شبه افکنی در اذهان دیگران مطرح می شود و به صراحت آن دو را از عوامل گمراهی می داند ،برخی از نویسندگان سه نکته مزبور در این آیه را ،سه درجه متفاوت از ضلالت می دانند که هر یک مترتب بر دیگری است ؛اول انتخاب زندگی دنیوی و بی توجهی به آخرت ،دوم صدّ عن سبیل الله و جلوگیری از مردم از گرایش به حق و سوم القاء شک و شبه در میان مردم و منحرف کردن قلوب آنان از راه حق.[23]
2-2 شیطان:
     یکی از اصلی ترین عوامل گمراه کننده انسان شیطان است نه تنها شیطان بلکه شیاطین انس و جن به شیوه های مختلف انسان را فریب داده از راه سعادت خارج می کنند. خداوند در سوره فصلت می فرماید:کفار در روز قیامت از خدا می خواهند اجازه دهد شیاطین جن و انس را زیر پای نهند به این دلیل که علت گمراهی خود را در وجود آنان می بینند و اکنون در روز جزا به فکر انتقام می باشند[24]. قرآن کریم این سخن را از سوی آنان نقل می نماید و آن را رد نمی کند و این مشخص می سازد شیاطین در ضلالت انسان نقش داشته است. اغوا کردن ، وسوسه و تزئین امور دنیا برای انسان راههای عمده نفوذ حیله های شیطانی در قب انسان است . شیطان امور مادی از قبیل زن و فرزند و اموال و پست ومقام را به گونه ای برای انسان مهم و زیبا جلوه می دهد که توجه انسان به آن کاملاً جلب شده و از امور معنوی غافل می گردد.
قدرت وسوسه های شیطانی به حدی زیاد و مؤثر است که حتی در شخصی همچون آدم ابوالبشر که از انبیاء الهی است نفوذ می کند.هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام امور او را در کف گیرد اما او از وسوسه های شیطان متأثر گردید: «فدلا هما بغرورٍفلمّا ذاقا الشجرةَ بدت لهما سوآتهما»[25]  وبدین ترتیب با فریب از مقامشان فرود آورد و هنگامی که از آن درخت چشیدند اندامشان بر آنها آشکار شد و شروع کردند به قرار دادن برگهای بهشتی بر خود تا آن را بپو شانند وپروردگارشان آنها را ندا داد که (آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و نگفتم که شیطان برای شما دشمن آشکاری است.)
3-2 ازاغه قلب
      خداوند در قرآن برخی از بندگانش را اینگونه توصیف می کند) :ایشان را گمراه می کند) (و از نور به سوی ظلمتها بیرون می برد) (و بر دلها شان مهر می زند و بر گوش و چشمشان پرده افکند) ( رویشان را به عقب بر می گرداند و بر گردنشان غلهایی افکند) ( از پیش رو واز پشت سر سدی و راه بندی می گذارد تا راه پیش و پس نداشته باشند) (شیطان را قرین و دمساز آنها می کند.)...
و نیز می فرماید :«فلمّا زاغوا زاغ الله قلوبهم» هنگامی که آنها از حق منحرف شدند  خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
برگشت و زیاد شدن کفر و طغیان آنها به این جهت است که خداوند توفیق را از آنها سلب نموده تا عنایت الهی شامل حال آنها نباشد و از کفر و طغیان خود بر نگردند. در واقع این افراد کسانی هستند که بر اثر اعمال خلافشان از لطف خدا و هدایت او محروم شده اند و در حقیقت عملشان سر چشمۀ یک سلسله انحرافات فکری و اخلاقی می گردد و گاه نمی توانند خود را از عقوبت آن بر کنار دارند. اما از آنجا که هر سببی اثرش به فرمان خداست این گونه آثار به خداوند نسبت داده شده است.
4-2 هوا پرستی
هوای نفس حجاب ضخیمی است در مقابل چشمان انسان ،هوای نفس آنچنان دلبستگی نسبت به انسان نسبت به موضوعی می دهد که او قدرت درک حقایق را از دست می دهد چراکه برای درک حقیقت تسلیم مطلق در برابر واقعیات و ترک هر گونه پیش داوری شرط است. تسلیم بی قید و شرط در برابر هر چیز که عینیت خارجی دارد خواه شیرین باشد یا تلخ و موافق تمایلات درونی ما یا مخالف؟ هماهنگ با منافع شخصی یا ناهماهنگ؟ ولی هوای نفس با این اصول سازگار نیست در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:«ارأیت من اتخذ الههُ هوی»[26] آیا دیدی کسی راکه معبود خود را هوای نفس خویش برگزید. ودر ادامۀ این آیه می فرماید:«أفانت تکون علیه وکیلاً» آیا با این حال تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستی؟
بی شک در وجود انسان غرایز و امیال گوناگونی است که همۀ آنها برای ادامۀ حیات او ضرورت دارد، خشم ، غضب، علاقه به خویشتن ، علاقه به مال و زندگی مادی و امثال اینها و بدون تردید دستگاه آفرینش همۀ اینها را برای هدف تکامل بشر آفریده است. اما مهم اینست که گاه اینها از حد تجاوز می کند وپا را از گلیمشان فراتر می نهند و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در می آیند و عقل را زندانی کرده و بر کل وجود انسان حاکم می شوند و زمام اختیار او را در دست می گیرند. این همان چیزی است که از آن تعبیر به هوا پرستی می شود که از تمام انواع بت پرستی خطرناک تر است بلکه بت پرستی نیز از آن ریشه می گیرد ، و بی جهت نیست که پیامبر اکرم(ص) بت (هوی) را برترین وبدترین بتها  شمرده و می فرماید :« در زیر آسمان هیچ بتی بزرگتر در نزد خدا از هوی و هوسی که از آن پیروی کنند وجود ندارد»[27]
5-2 محیط
یکی دیگر از عوامل ضلالت و گمراهی دوستی و مصاحبت با انسانهای گمراه است .تدثیر پذیری انسان در عقاید و رفتار یکدیگر و به خصوص که این افراد اگر هم سن و سال باشند امری غیر قابل انکار است. گروهی از گمراهان در قیامت علت اضلال خود را دوستان ناباب معرفی می کنند و می گویند :«یا وَیلتی لیتنی لم اتخذ فلاناَ خلیلاَ»[28] ای کاش فلان شخص را به دوستی نمی گرفتم.
علاقه افراطی به اموال و همسران و فرزندان نیز عامل دیگری است که قرآن در این زمینه نیز هشدار می دهد و می گوید:« ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها بر حذر باشید.» البته این معنی گاه در لباس دوستی است و به گمان خدمت است و گاه به راستی با نیت سوء و قصد عداوت انجام می گیرد ویا به قصد منافع خویشتن. مهم این است که وقتی انسان برسر دوراهی قرار می گیرد که راهی بسوی خدا می رود و راهی به سوی زن و فرزند این دو احیاناً از هم جدا شده اند، باید در تصمیم گیری تردید به خود راه ندهد که رضای حق را بر همه چیز مقدم بشمارند ؛ زیرا نجات دنیا و آخرت در آن است. لذا در آیۀ 23 سورۀ توبه می خوانیم :«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و اخوانکم اولیاء إن استحبوا اکفر علی الایمان و مَن یتولهم منکم فاولئکَ هم الظالمون.» ای کسانی که ایمان آورده اید پدران و برادرانتان را دوستان خود قرار ندهید اگر آنها کفر را بر ایمان مقدم بشمارند و هر کس از شما آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است. ولی از آنجا که ممکن است این دستور بهانه ای برای خشونت و انتقام جویی و افراط از ناحیۀ پدران و همسران گردد بلا فاصله در ذیل آیه برای تعدیل آنها می فرماید: « اگر عفو کنید و صرف نظر نمایید و ببخشید ، خداوند شما را مشمول رحمتش قرار می دهد چرا که خداوند غفور و رحیم است.[29] 
ویژگی های هدایت یافته گان  
1-   شرح صدر و ضیق صدر
خداوند به کسی که در صراط مستیم قرار گرفته ، شرح صدر می دهد ، شرح صدر یعنی  فراوانی و وسعت سینه بطوریکه یارای پذیرش حق و حقیقت را داشته باشد. دل انسان در چنین شرایطی نرم میگردد، از لجاجت و سرسختی در دفاع از عقیده باطل خود دست بر می دارد و هرگاه حق با افکار او ناسازگار باشد براحتی افکار و ایده های خود را کنار می گذارد و حق را با آغوش باز می پذیرد. قرآن کریم می فرماید:«فَمن یرد الله ان یهدیهُ یشرحُ صدرهُ للاسلام»[30] هرکس را خدا بخواهد هدایت کند به او شرح صدر می دهد.
شرح صدری که ظرف علم و شناخت است، وسعت قلب است بطوریکه معارف حقه ای را که بر او عرضه می شود پذیرا باشد.[31]
آیۀ یاد شده سپس به نشانۀ گمراهان اشاره دارد که بر خلاف هدایت یافتگان دچار ضیق صدرمی شوند و مراد از آن تنگی سینه است بگونه ای که باعث دشواری پذیرش حق است. قابلیت نداشتن برای رسوخ حق در قلب ، نداشتن انعطاف پذیری و عدم ملایمت و نرمش که بشر امروزی را در برگرفته و حاضر نیست با حق و حقیقت مدارا کند ، برخاسته از همین صفت می با شد. بسیاری از مردم مخصوصاً دانایان هر قوم و ملتی در مورد حق و حقیقت چیزهایی شنیده اند یا مطالعه کرده اند و گاهی آنرا می دانند ملی از سرلجاجت و تنگ نظری که ناشی از رفتار خود آنان است ظرفیت پذیرش آن را ندارند. گاهی انسان به حدی در ورطۀ لجاجت غوطه ور وسخت دل می شود که دیگر هیچ عاملی نمی تواند بر او تدثیر بگذارد و به آنجایی می رسد که «ختمَ الله علی قلوبهم وعَلی سَمعهم وعلی ابصارهم غشاوة ولَهم عذابٌ عظیم»[32] خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنها است.
2-   تشخیص حق از باطل
 یکی از نشانه های انسانی که هدایت شده این است که می تواند حق را از باطل تشخیص دهد. نیروی تشخیص این دو از هم موهبتی است که از سوی خداوند به پرهیزکاران داده می شود و تقوا خود از نشانه های هدایت است « ذلکَ الکتاب لا ریبَ فیه هدیً للمتقین»[33] آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایۀ هدایت پرهیزکاران است .
پس تقوا نشانۀ هدایت عامه و مقدمۀ هدایت خاصه است و نیروی تمیز حق از باطل به متقین ارزانی می شود «یا ایها الذین آمنوا  إن تتقوا الله یَجعل لکم فرقاناً»[34] ای کسانیکه ایمان آورده اید اگر از {مخالفت فرمان} خدا بپرهیزید برای شما وسیله ای جهت جداساختن حق ازباطل قرار می دهد و گناهانتان را می پوشاند.  بدین می توان گفت این نیرو از نشانه های هدایت است در آیه کلمه ی فرقان آمده و فرقان یعنی فرق گذارنده و جداکنندۀ حق از باطل.تشخیص دهندۀ خالصی از ناخالصی و آینۀ تمام نمای حقیقت. از طرفی حق و با طل ارتباط مستقیم با هدایت و ضلالت دارد و سرانجام جاده هدایت به مقصدی می انجامد که حق نامیده می شود و این راهی است پر پیچ و خم و دارای نقاط کور و گمراه کننده و برای تعیین مسیر صحیح و جلوگیری از سقوط بهترین وسیله چراغ تقوا است و این هم مسلم است که هر کس در گمراهی بسر برد از این نیرو محروم خواهد شد، چه اینکه این چراغ در اختیار کسانی قرار داده می شود که قلب و دل خود را جلا داده که ان را برای شنیدن حق و پذیرفتن آن آماده نموده اند ؛ چنین قلبی که کلمۀ حق می تواند در آن رسوخ کند و آن را روشن سازد اما قلبی که این زمینه را ندارد بلکه زمینه ی مُهرزدن بر قلب و چشم و گوش او فراهم است هرگز نمی تواند حقیقت را بشنود چه رسد به اینکه بخواهد آن را با غیر آن مقایسه نموده و حقیقت را برگزیند.
نتیجه :
     قرآن کریم در یک جمله به گونه ای جامع به نتیجه و آثار مترتب بر آن اشاره می کند و می فرماید : «فَمن تبعهُ هدی فلا خوفٌ علیهم و لا هم یَحزنون» هر کس از دستورات و راهنمایی های الهی پیروی کند نه هراسی دارد ونه حزن ونه اندوهی.  هراس ندارد برای اینکه همۀ وظایف و تکالیف خود را انجام داده است ، از موهبتهای الهی که در اختیار وی قرار داده شده استفاده برده،عقل و دانش خود را به کارگرفته ، به راهنماییهای رسولان الهی نیز گوش جان سپرده و با شناخت راه حق از باطل آن را برگزیده و در عمل هم به آن ملتزم شده است. مسلماً چنین شخصی از آینده ی خود بیم ندارد .
واز سوی دیگر ضلالت نیز آثارو نتایجی دارد که قرآن کریم به آن اشاره دارد: « قل مَن کان فی الضلالة فلیَمدد لَهُ الرحمن مداً حتی إذا زأوا ما یوعدون» هر کس در ضلالت و گمراهی قرار گیرد درهمان ضلالت امداد می شود و در ژرفای تاریکی فرو می رود زیرا او تلاشهای خود را درهمان مسیر قرارداده است .
این امری است طبیعی که وقتی انسان از راه اصلی منحرف شود ، هرچه درراه انحرافی پیش رود بازگشت به راه اصلی دشوارتر شده وهر لحظه از راه اصلی بیشتر فاصله می گیرد. وقتی انسان به سوء اختیارخود از هدایت الهی محروم شود و زخارف دنیوی توجه او را به خود جلب کند و از امور معنوی و معارف الهی فاصله بگیرد و از آنها غافل شود از حقیقت فاصله گرفته و گامی که برمی دارد در ورطۀ ضلالت بیشتر فرو می رود و بیشتر غرق می شود و این معنای امداد در گمراهی است.



پی نوشت

--------------------------------------------------------------------------------
[1] فراهیدی: خلیل احمد ، ترتیب کتاب العین. ج2 انتشارات اسوه ، قم ص1876
[2] ابن منظور ،لسان العرب(بیروت – لبنان )ج4 ص4107
[3] محمد بن مکرم ، ابن منظور ، لسان العرب ، ماده جهد
[4] سوره توبه آیه 20
[5] سوره طه آیه 50
[6] سوره انسان آیه 3
[7] سوره انعام، آیه 90
[8] سوره مائده آیه 44
[9] سوره مائده آیه 46
[10] سوره یونس آیه57
[11] سوره بقره آیه 3
[12] طباطبایی،محمد حسین، تفسیر المیزان ، ترجمه :علی کرمی ،ج 6 ص35
[13] سوره یونس آیه 9
[14] همان
[15] همان آیه 10
[16] همان
[17] سوره انسان آیه 3
[18] سوره رعد آیه 3
[19] محمدی ری شهری ، محمد، میزان الحکمه ،ج3، کتاب ایمان ، کفر- باب تفکر ص92
[20] سوره فرقان آیه 44
[21] سوره یونس آیه 7
[22] سوره ابراهیم آیه 3
[23] سیار اطراش لنگرودی، منیژه، هدایت و ضلالت در قرآن ،کلام و فلسفه ص94
[24] سوره فصلت آیه 29
[25] سوره اعراف آیه 22
[26] سوره فرقان آیه 43
[27] طباطبایی ،محمد حسین ، تفسیر المیزان ، ترجمه : علی کرمی ،ج15 ص257
[28] سوره فرقان آیه 28
[29] طباطبایی، محمد حسین ،تفسیر المیزان ، ترجمه : علی کرمی ،ج16 ، ص376
[30] سوره انعام آیه 125
[31] طباطبایی ،محمد حسین، تفسیر المیزان ،ترجمه: علی کرمی ،ج7 ،ص314
[32] سوره بقره آیه 7
[33] سوره بقره آیه 3

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر