گرایشهای فمینیستی
حمد مخصوص الهی است که ذاتش یکتا و صفاتش بیهمتاست، جمالش بیمثال و کمالش بیحصار موجد ذات و ملهم حیات، مرحم دردر و خالق و رد او بینیاز و خلقش در نیاز او که هرچه هست و نیست درید قدرت اوست و در سریر سلطنت او، نام او در افواه انام، خاص و عام جاری و شهد کام او در جام عشاق ساری آغاز و انجام از پنجرة نگاه اوست و سپیدی وجود از روزنة پگاه او.
و صلوات و سلام بر اشرف مخلوقات و اکمل معلومات و اجمل مکنونات، مخلوق امجد خالق سرمد (الذی سمّی فی السماء بأحمد و فی الأرضین بأبیالقاسم مصطفی محمد(ص)) و درود بر اهلبیت پاک و ستارگان تابناک و برخاسته از خاک و انسانهای بیباک نجبای کُبار حسنشان بیشمار، ائمة اطهار(ع) و ثنا و سلام بر دُر نادری، أمّ أبیها، تمام انابت و کمال نجابت، عزیز مصطفی و قرین مرتضی أمّ الأئمة النجباء فاطمه زهرا(س) او که پهلویش مکسور، قبرش مجهول، حقش مغصوب، منکرش مغضوب، همسرش مظلوم، محسنش مقتول و اولین حقدار از حق خود محجور.
تحقیقی که در دست شماست تقدیم به عصمت ربّ جلی، بضعت نبی، مکنت علی در آینه ولایت منجلی حضرت أمّ أبیها تسکین دلها، مرحم زخمها، حضرت زهرا(س) ؛ مقالهای است پیرامون فمینیسم این موضوعی بود که در سالهای اخیر در میدان دین، سیاست و فرهنگ و... مورد توجه قرار گرفته است. پس ضرورت در آن دیدیم که دربارة این مسأله تفکر کرده و آن را مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا آن را تکلیفی دانستم بر خود و هم بر دیگران که از موضوعات روز باید آگاهی داشته باشند تا بتوانند اگر از طرف همین جریانها و مسائل اشکالی بر دین و آیین اسلام و تشیع وارد سازند به درستی و با استدلال در برابر آنها ایستادگی کنیم و وظیفة دینی خود را در برابر تهاجمات فرهنگی دشمنان انجام دهیم.
تاریخ پیدایش اندیشه فمینیسم:
نهضت فرهنگی رنسانس را میتوان نقطة عطفی در تاریخ بشریّت دانست که موجب شکلگیری حرکتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شد از جمله مهمترین دستاوردهای این نهضت را میتوان:
1. توجه به یافتههای تجربی در سیاستگذاری زندگی فردی؛
2. توجه به فرد و حقوق مادی وی؛
3. محدود کردن مذهب؛ شمرد.
اساسیترین پیامی که این نهضت فرهنگی داشته:
خداوند سلطنت کند نه حکومت و همچنین زیر سؤال بردن بسیاری از ارزشهای رایج و اما در عصر حاضر دیدگاههای متفاوتی در رابطه با زن وجود دارد که به طور کلی به سه دسته تقسیم میشوند:
1) دیدگاه سنتی؛ 2) دیدگاه مدرن؛ 3) دیدگاه فمینیسم.
قبل از بیان دیدگاه فمینیستی ابتدا به بررسی طرح نظریه برابری زن و مرد میپردازیم؛ این طرح و نظریه به قرن هفدهم میلادی[1] باز میگردد. و برخی هم نخستین فمینست را (آن براد استریت) میدانند و پس از او شخصی به نام (آبیگامی آدامز) همسر (جان آدامز) از رهبران جنگهای استقلال آمریکا که حرکت وی را ادامه داد. و برخی نیز سابقة این نهضت را به انقلاب سال 1689 انگلیس باز میگردانند.
این حرکت در دروان انقلاب فرانسه گسترش یافت و در واقع معنای دقیق آن در قرن 19 پدید آمد و نام فرانسوی فمینیسم به خود گرفت.
معادل این کلمه در فارسی به معنای زگرایی، زن مُدرانه و... میباشد. اما نهضت فمینیستی تا اواخر قرن 19 توفیقی پیدا نکرد و دول مختلف غربی دارای اساس مشترکی دربارة بیاعتنایی به حقوق زنان بودند. در واقع میتوان گفت: جنبش فمینستی نوعی اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود؛ زیرا این اعلامیه حقی را برای زنان در نظر نگرفته بود.
روند جنبش فمینیسم:
1) موج اول فمینیسم: سالهای خیزش موج اول را میتوان دو دهة اول قرن بیستم دانست، پس از جنگ جهانی دوم در سال 1945 که تساوی حقوق زن و مرد به صراحت در سطح جامعة ملل مطرح گردید، ولی چون این اعلامیهها فاقد اعتبار و ضمانت اجرایی بودند این مطلب به طور مشخصتر در معاهدات بین المللی مورد بررسی قرار گرفت از جمله این معاهداتی که به بررسی گذارده شد:
الف: حقوق سیاسی زنان (1952) ؛
ب: کنوانسیون رضایت برابری ازدواج (1962) ؛
ج: کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان (1979) .
و همچنین سازمان ملل سالهای 1976 و 1985 را به عنوان دهة زنان نامگذاری کرد.
2) موج دوم فمینیسم: این دوره نیز از دهة شصت آغاز و تا اوائل دهة هشتاد ادامه داشته است. این دوره، دورة بازسازی و کسب موفقیتهای نسبی این جنبش بوده است، ولی این اندیشه در این دوره هم به نتایج نابهنجاری انجامید که عبارتند از:
الف: مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی؛
ب: ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور از جمله حق تسلّط بر بدن و روابط جنسی؛
ج: کاهش ازدواج و زاد و ولد در سال 1965؛
د: افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده که خود نشانة صبر و استقامت زنان در طلب حقوقشان تلقّی میگردید؛
هـ : ایجاد مؤسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان؛
و: به دست آوردن قدرتهایی در زمینههای اقتصادی و سیاسی در دهة هفتاد. یک زن فمینیست با یک تیپ ظاهری همانند مردان، با موهای مردانه و کفشهای پاشنه کوتاه و... نمایان شده و شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه مربوط به این دوره است.
گرایشهای فمینیستی:
به طور کلی دو موضوع آزادی و تساوی محور اساسی جریانهای فمینیستی میباشد، اما با این حال اختلافاتی نیز میان همین جریانها وجود دارد که عمدهترین نزاع آنها در پاسخ به دو مسأله و در واقع دو مؤال اصلی است:
1) علت فرودستی زنان چیست؟
2) برای اصلاح وضعیت زنان چه باید کرد؟
در برابر این دو موضوع در میان فمینیسم پنج گرایش عمده به وجود آمده که هرکدام با توجه و تکیه به اعتقادات و نظریاتشان پاسخهایی را به این دو سؤال دادهاند که عبارتند از:
1. فمینیسم لیبرال؛
2. فمینیسم مارکسیستی؛
3. فمینیسم افراطی (رادیکال)؛
4. فمینیسم سوسیال؛
5. فمینیسم فرامدرن؛
6. فمینیسم اسلامی.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
1. فمینیسم لیبرال:[2]
الف: میکوشد تا با اصلاحاتی موقعیت زنان را ارتقاء بخشد بیآنکه به نبیادهای اجتماعی و اساسی نظام موجود دست بزند و آن را تغییر دهد.
ب: مخالف با پذیرش نقشهای کلیشهای مانند مذّکر و مؤنث در خانوادهاند.
ج: کار خانگی را از آن رو که به طور رسمی کار به حساب نمیآید ظالمانه میداند.
د: جنسیت فرد را تعیین کننده حقوق او نمیدانند و میگویند انسان وجود دارد نه جنسیت.
آرمان لیبرال فمینیستهای جدید تحقّق جامعة دو جنسی است از نظر جنسی مذکر یا مؤنثاند دختران و پسران از امکانات آموزشی برابری بهرهمند میشوند و ویژگیهای سنتی مردانه و زنانه به آنها ترزیق نمیشود. و اینها نظر مرگان را مورد توجه قرار میدهند اینکه در ابتدای حیات بشری مادر سالاری رایج بوده و پدرسالاری را واقعیتی تلخ میدانند که به تدریج بر جوامع بشری تحمیل شده است. یکی از شخصیتهای لیبرال بتی فریدن میباشد.[3]
2. فمینیسم مارکسیستی:
در قرن نوزدهم بر مبنای یاد داشتهای مارکس دربارة مسألة زن و نظرات انگلیس در کتاب منشأ مالکیت خصوصی خانواده و دولت بنا شده است. نو مارکسیستهای مکتب فرانکفورت تا حدود زیادی از نظریات اولیه فمینیستهای مارکسیستی که عقیده داشتند زنان پس از برافتادن نظام پورژوایی به رهایی خواهند رسید.
انگلیس اولین شرط رهایی زن خانهدار را در آن میبینند که جنس مؤنث به فعالیت عمومی باز گردانده شود. آنها معتقد بودند که در چهارچوب نهاد خانواده به دلیل وجود روابط عاطفی و شخصی و اعتماد بین افراد خانواده از خود بیگانگی تا حدودی کاهش مییابد.
یکی از پایهگذاران مکتب فرانکفورت در مقاله مشهور خود به نام (خانواده و اقتدار در دوران معاصر) میگوید: خانواده به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای تربیتی از شخصیت انسان مراقبت میکند و این عمل را همان گونه انجام میدهد که در زندگی اجتماعی آن را میخواهد و وجود اقتدار در خانواده باعث میشود که کودکان کورکورانه اطاعت و سرفرود آوردن در برابر قدرتمندان و حصومت نسبت به ضعفا را فراگیرند.
3. فمینیسم افراطی (رادیکال):
رادیکال پدیدهای معاصر است که در پی جنبش آزادی زنان در اواخر دهة شخصت به وجود آمد. این جنبش نیز همانند سایر گرایشهای فمینیستی علاوه بر عقیدة برابر در میان خود دارای نظریات مستقل نیز هستند که عبارتند از:
1) بر احساسات و روابط شخصی تکیه دارد.
2) نخستین وظیفة سیاسی خود را کشف و بیان حقایق و مبارزه با اِعمال ستم علیه زنان دانستهاند.
3) خود را قانونمند ستم کشی ویژة زنان میدانند.
و به همین دلیل که خود را قانونمند ستم کشی ویژة زنان میدانند نام رادیکال را برگزیدهاند.
آرمان افراطیون برخلاف آرمان لیبرالی دو جنسیتی نیست؛ زیرا به عقیده آنها دو جنسی متضمن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است. و حال آنکه بسیاری از رادیکال فمینیستها صفات ارزشمند را صفات ویژه زنان میدانند این افراد ازدواج را مورد انکار قرار میدهند آنان نظریه زوج آزاد را آسانترین راه برای رهایی از بردگی ازدواج به شمار میآورند. یکی از اختلافات اساسی رادیکالها و مارکسیستها مسألة اولویتهای سیاسی است، مارکسیستهای سنتی به خلاف رادیکالهای مبارزه فمینیستی را تابع مبارزه طبقاتی میدانند امام رادیکالها مبارزه برای رهایی زنان را بر هرگونه مبارزه رهایی بخش دیگر مقدم میدارند و آن را در گروه تأسیس سازمانهای مستقل و جداگانه میدانند.
4. فمینیسم سوسیال:
این جریان که پس از دهه هفتاد شکل گرفت متأثر از فمینیسم رادیکال است ولی کوشیده است از اشتباهات آن بپرهیزد. هدف آنها گسترش نظریهای سیاسی است که بهترین دیدگاههای رادیکال فمینیسم، و فمینیسم مارکسیست را با هم ترکیب کند امام آنها در این زمینه توفیقی چندان نداشتند.
یکی از وجوه تمایز هر نظریه فمینیستی از دیگر نظریات تعیین علل و سلطة جنس مذکر بر جنس مؤنث است از نظر لیبرالیسم سلطة مذکر از تعصب غیرمنطقی ریشه گرفته است و باید از طریق بحث و گفتگوهای منطقی حل شود. مارکسیستها معتقدند سلطة مذکر اندیشهای است که سرمایهداری به کمک آن تفرقهای میاندازد و حکومت میکند و تنها با انقلابی فرهنگی که به تغییر شکل اقتصادی بانجامد از میان میرود.
اما سوسیال فمینیستها سلطة مذکر را بخشی از پایه اقتصادی جامعه میدانند از این رو محور سلطة مذکر را مستلزم تغییر شکل در اساس اقتصاد جامعه میبینند و برای رسیدن به این هدف در آموزش و کار سرپرستی از کودکان و کلیه عرصهها را ضروری میدانند.
5. فمینیسم فرامدرن:
از دهه هفتاد به بعد گروهی به نام فمینیستهای جدید و متأثر از دیدگاههای پست مدرنیستی ظهور کردند که با تکیه بر روان شناسی بر حفظ ویژگیهای زنانگی تأکید میورزیدند. ایشان با باورهای فمینیسم رادیکال مخالفت میکردند؛ زیرا معتقد بودند اشکال جدیدی از ستم را به وجود میآورد و همچنین بر این باورند که زن نیازمند خانواده و همسر و فرزندان است و نفس ازدواج و نقش مادری تحمیل بر زن نشده، بلکه دستة خاصی از عوامل موجب تحمیل این موارد بر زن شده است.
نظریه آنها این است که باید مردان و زنان را با تعاریف جدیدی شناخت و خواستار تشابه حقوق زن و مرد در محیط خانواده هستند و اصرار بر حذف مواردی از کتب درسی را دارند که نمادهای جنسی را دارایند.
6. فمینیسم اسلامی:
در ابتدا ممکن است توهّم شود که فمینیسم اسلامی پدیدهای اسلامی یا حدأقل طراحی شده توسط معتقدان به اسلام است امام واقعیت آن است که فمینیسم اسلامی یک برداشت پست مدرنیستی از فمینیسم برای ارائه به کشورهای اسلامی میباشد بر این اساس آنها معتقدند که نمیتوان فرهنگ ملل مختلف را کنار گذاشت و به عبارت دیگر اینکه آنها میخواهند مفاهیم دینی را در خدمت فمینیسم بگیرند این گروه تصریح میکنند که یکی از آثار مثبت طرح فمینیسم اسلامی آن است که نه تنها در میان مسلمانان از پایگاه مناسبی برخوردارخواهد شد بلکه چون طرفداران آن مدافعان اسلام هم به حساب میآیند حساسیت چندانی در نهادهای حکومتی بر نخواهد انگیخت و زمینه اصلاحات در قوانین و باورهای اجتماعی آسانتر خواهد شد.
متأسفانه این گرایش از فمینیسم در میان روشنفکران مسلمان تا حدودی نفوذ یافته است و آنان که از واقعیت پشت پرده این گونه جریانها بیاطلاع هستند، فمینیسم اسلامی را پدیدهای مترقّی ارزیابی میکنند گروهی دیگر نیز گرچه از اینکه به عنوان فمینیست شناخته شوند پرهیز میکنند اما در مقام عمل همان شعارها و نظرها را تکرار میکنند.
پیشنهاد تعریفی از دینکه هماهنگ با روند فرهنگ غرب دربارة مسائل زنان باشد لزوم هماهنگی فقه اسلامی و قوانین داخلی با حقوق بین المللی طرح اجتهاد همگانی (غیرتخصصی) در حوزة مسائل دینی، بیاعتنایی به احادیث و آیات صریح، و غیر قابل تأویل و تردید در احکامی که به نوعی میان زن و مرد تمایز ایجاد کرده است، همگی را میتوان از لابهلای نظریات مطرح شده آنان به دست آورد. اینان هرچند به حجاب پایبندند و از فحشا و حرکات زننده بیزارند اما چون به عمق بینش و دیدگاه دینی آشنا نیستند با بسیاری از احکام و مسائل حقوقی اسلام به مخالف میپردازند.
جریانشناسی دفاع از حقوق زنان:
تا به اینجا گرایشهای مختلف فمینیستی را بررسی کردیم و در کنار بیان آنها نامی هم از جنبش دفاع از حقوق زن آورده شد، اکنون به بررسی و شناخت این طرح میپردازیم که مهرة اساسی جنبش فمینیستی چه کسی است.
زنان و همسانسازی فرهنگی:
(فرانسیس فوکویاما) فلیسوف آمریکائی و طرّاح نظریه دموکراسی لیبرال تغییر هویت فرهنگی جوامع را راهی برای از بین بردن فاصلة تمدن جوامع برشمرده و میگوید: من مدافع جبر باوری فرهنگی نیستم ولی همچنین باور ندارم که کافی است نهادها را تغییر دهیم تا بر فاصلة تمدن میان جوامع چیره شویم، علاوه بر آن لازم است عادات، طرز تفکر و به یک معنا از هویت فرهنگی ملی مان چشمپوشی کرده و آن را نادیده بگیریم.
بنابه گفتة ایشان پس ما باید برای همسانسازی فرهنگ جهانی از همة نمودهای فرهنگی خود اعمّ از شیوة زندگی، مناسبات انسانی، آموزش و پرورش، نوع پوشش، و حتی تغذیه و عادات غذایی را نیز عوض کنیم، و به طور کل یک حکومت بر جهان حکمرانی کند و آن تمدن غربی است. در مورد تلاشهایی که به منظور احقاق حقوق زنان صورت گرفته باید گفت آنچه که از این تلاشها به ثمر نشسته گسترش سازمانهای فمینیستی بوده در سراسر جهان این سازمانها هرچند به ظاهر توسط زنان اداره میشود، ولی از ابتدا همواره مردان پشت پرده این سازمانها دیده میشوند.
به نظر ویل دورانت، او آزادی زن را به طور کلی در انقلاب صنعتی و رشد سرمایهداری و تأمین منافع کارخانهداران ریشهیابی میکند. در اصل این به نظر میرسد که شعار آزادی زنان (اصالت فرد) در قلمرو سیاست و اقتصاد و انعکاس عملی آن در اخلاق پیوند این اصل را با اصالت سودشان میدهد و بر طبق این اندیشه امر آزادی زنان به بردگی سرمایهداران فردا فراخوانده شدند و در موج جدید آزادی زنان، مردانی از مسئولیتهای خود شانه خالی کرده و در بردگی نو مسائلی چون بیبندوباری، اغرافات و ابتذالهای اخلاقی فوق تصور، سقط چنین و... از جمله باتلاقهایی است که زن در کام خود کشید.
اهداف غرب از همسانسازی فرهنگی چیست؟
پاسخ اجمالی این پرسش را میتوان از اولین جملات کثات (دنیای قشنگ) نوهاکسی به دست آورد به باور نویسنده این کتاب همسانسازی یکی از اسباب عمدة ثبات اجتماعی است به تعبیر دیگر، کنترل فرهنگ ملتها و تلاش برای حلّ آنها در فرهنگ جهانی، راهی برای ایجاد ثبات سیاسی در جهان است و زمینة لازم برای رسیدن به غرب به منافع سیاسی و اقتصادی خود را فراهم میسازد. بنابراین، درمیابیم که غرب در برنامه همسانسازی فرهنگی اهداف بزرگی را مطرح میکند.
1) اهداف سیاسی؛ 2) اهداف اقتصادی.
1. اهداف سیاسی: غرب با توجه به ماهیت استکباریاش در پی گسترش سلطة سیاسی خود بر دیگر کشورها است ولی از آنجا که یک ملت تا زمانی که بر ارزشهای فرهنگی و مذهبی خود پای میفشارد و بیش از هرچیز تن به بیگانگان نمیدهد، لازم است پیش از تحقق سلطة سیاسی، ابتدا فرهنگ و هنجارهای حاکم بر آن ملت دگرگون شود و با فرهنگ نظام سلطهگر هماهنگ گردد از این رو غرب تلاش میکند با استفاده از ابرارهای مختلف، دامنة فعالیتهای فرهنگی و آموزش خود را در کشورهای جهان سوم گسترش هده و به تدریج زمینه را برای سلطة سیاسی فراهم سازد.
2. اهداف اقتصادی: پذیرش الگوهای فرهنگی غرب از سوی کشورهای جهان سوم از دو جهت میتواند به منافع اقتصادی کشورهای غربی یاری رساند.
1ـ ایجاد حس اعتماد در بین مردم این کشورها نسبت به غرب و در نهایت تضمین منافع اقتصادی دراز مدت.
2ـ رونق بازار مصرف کالای غربی؛ زیرا زمانی که کشورهای جهان سوم الگوهای غربی را در زمینة پوشش، تغذیه، مسکن و... میپذیرند.
برای آنها زمینه فعالیت شرکتهای بزرگ تولیدی غربی در این کشورها فراهم میشود و این شرکتها میتوانند با آرامش خاطر تولیدات خود را به این کشورها صادر کند و این همان چیزی است که برخی از نظریه پردازان غربی به آن استعمار کوکاکولایی میگویند.
سؤالی که در اینجا به ذهن ما میرسد این است که پذیرش قوانین اجتماعی غرب از سوی کشورهای جهان سوم چگونه موجب تضمین منافع اقتصادی آمریکا میگردد؟
شاید بتوان پاسخ این نوع پرسشها را این گونه داد: گردانندگان بنیادهای غربی احساس میکردند که پذیرش هنجارهای علوم اجتماعی غرب از سوی شهروندان کشورهای جهان سوم میتواند نقش اساسی در تضمین این مسأله باشد که این افراد (جهان سوم) راههایی را برای توسعة اقتصادی و اجتماعی به وجود میآورند. أقلاً مخالفت مستقیم با منافع آنها و منافع ایالات متحده ندارد. ملاحظه میکنید که غرب برای تحقق حکومتهای جهانی خود و تضمین منافعش در کشورهای غیرغربی با چه جدیتی موضوع کاملاً طبیعی است؛ زیرا تا سلطة فرهنگی تحقق نیابد سلطه سیاسی و اقتصادی امکان پذیر نخواهد شد و اینجاست که رمز سفارشهای فراوان امام راحل بر حفظ استقلال فرهنگی و ضرورت مقابله با سلطة فرهنگی بیگانگان روشن میشود.
ابزارها و روشهای همسانسازی فرهنگی:
هر فعالیتی در جهان برای به وجود آمدنش و همچنین برای گسترشش نیازمند ابزار و وسائلی دارد و جریان همسانسازی فرهنگی نیز از این قاعده مجزّا نیست.
1. وسائل ارتباط جمعی: یکی از مهمترین ابزارهای غرب برای تأثیرگذاری بر فرهنگ ملتها، و سائل ارتباط جمعی اعمّ از صدا و سیما و مطبوعات و اینترنت است. هِربرت شمیلر معتقد است در وسائل ارتباط عمومی، بهترین نمونه بنگاههای عاملاند که در فرایند رسوخ به کار رفته میشوند. برای رسوخ کردن در سطح فراگیر، وسائل ارتباطی خود نیز باید به سلسله قدرت سلطهگر رسوخ جو قبضه شوند این امر به طور گسترده از طریق تجاری شدن رادیو تلویزیون و مطبوعات صورت میگیرد.
2. نبیادها و مؤسسات به ظاهر فرهنگی: تأسیس این نوع بنیادها برای یاری رسانی به اهداف سیاست خارجی آمریکا مورد توجه سیاستمداران بزرگ آمریکایی قرار گرفت.
3. سازمانها و مؤسسات بین المللی: یکی دیگر از اهرمهای مهم غرب وجود سازمانهای بین المللی نظیر سازمان ملل و زیرمجموعههای آن مثل (یونسکو و کمیسیون حقوق بشر) مورد توجه است.
الف: سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو):
یونسکو ترویج و کمک برای برقراری و حفظ صلح و امنیت جهانی از طریق رشد و تعالی فرهنگی و آموزش و پرورش در میان ملتها است ولی وابسته به آمریکا.
ب: کمیسیون حقوق بشر:
برای همسانسازی فرهنگ جهانی در دوران فعالیت خود و به ویژه پس از پایان دوران جنگ سرد تلاش کرده که مفاهیم اخلاقی و ارزشهای مذهبی را از صحنه مباحث حقوق بشر حذف کند. به همین دلیل با کشورهایی که خواستهاند مفاهیم و ارزشهای اخلاقی و یا مذهبیشان حفظ شود، به مبارزه برخواستهاند.
4. کنوانسیونهای بین المللی: یکی از ابزارهای عمده دولتهای غربی برای قانونی کردن جریان همسانسازی فرهنگ جهانی تدوین این کنوانسیونها و فراهم آوردن زمینههای الحاق کشورهای مختلف به این کنوانسیونهاست که از این جمله میتوان به چند مورد اشاره کرد:
الف: کنوانسیون حقوق کودک: برای دفاع از حقوق کودک به وجود آمده ولی موارد مصوبه در این کنوانسیونها کاملاً برخلاف ارزشهای اخلاقی و مذهبی چهارچوب جهانی حقوق کودکان به شمار میآید و حتی تا آنجا پیش میروند که به کودکان ناشی از ارتباط نامشروع را نیز رسمیت میبخشند.
ب: کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان: این کنوانسیون در طول سه دهة گذشته از سوی سازمان ملل متحد و با هدف یکسان کردن قوانین و مقررات حاکم بر زنان در کشورهای مختلف طی برگزاری جهاد کنوانسیون جهانی تشکیل شده است.
امروزه تلاش میشود که کنوانسیون مزبور به عنوان معتبرترین معیارهای بین المللی برای رفاه زنان به سراسر جهان تحمیل شود و این در حالی است که بسیاری از موارد این کنوانسیون در مغایرت کامل با احکام اسلامی، ارزشهای اخلاقی و مقررات داخلی کشورهای مختلف است. و به همین دلیل تاکنون بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی به این کنوانسیون ملحق نشده و یا آن را با شروطی پذیرفتهاند.
در مادة 1 این کنوانسیون آمده است:[4]
عبارت تبعیض علیه زنان به هرگونه تمایز، محرومیت یا محدودیت براساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشهدار کردن و... و یا هر زمینه دیگر توسط زنان، صرف نظر از وضعیت زناشویی ایشان و براساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق میشود.
فمینیسم و همسانسازی فرهنگی:
زنان هر قومی در شکلگیری تاریخ، تمدن و فرهنگ آن قوم جایگاه بسزایی دارند و نقش آنان در زوال و یا ماندگاری تمدنها بر هیچ کس پوشیده نیست. گرایش طبیعی زنان به زیبایی، آراستگی، زیور و زینت، از یک سو موجب دلپذیر شدن محیط خانواده و رونق حیات مادی انسانها میگردد، اما از سوی دیگر همین گرایشهای طبیعی در صورتی که مهار نشود بسان سیلی بنیانکن تمامیت حیات معنوی انسانها را دستخوش زوال و نابودی قرار میدهد.
نظریه پردازان فرهنگ جهانی به درستی به این نکته رسیدهاند که تحقق فرهنگ جهانی بدون ایجاد تحول در فرهنگ زنان کشورهای مختلف امکان پذیر نیست. بنابراین، برای تحقق جریان همسانسازی فرهنگ جهانی، میبایست همة نمونههای فرهنگ ملتها اعمّ از شیوة زندگی، مناسبات انسانی، معماری آموزشی و پرورشی، نوع پوشش و حتی تغذیه و عادات غذایی تغییر کند و مطابق الگوی واحد شکل گیرد تا جایی که دیگر چیزی به عنوان تمدنهای گوناگون بشری باقی نماند و تنها یک تمدن بر جها حکومت کند که آن تمدن غربی است.
مقاصد سیاسی جریان دفاع از حقوق زنان:
1. ضدیت با اسلام و ارزشهای اسلامی: این جریان به صراحت مخالفت خود را با احکام اسلام اعلام داشته و از هرچه که رنگ دینی داشته دوری میجوید.
2. مبارزه با حجاب: گفتیم که این جریان با هرآنچه که رنگ دینی داشته باشد، مخالف است که در رأس آنها موضوع حجاب زنان میباشد.
3. مخالف با نظام جمهوری اسلامی.
4. بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی: این بیتوجهی را به راحتی میتوان از عکسها، طرحها، داستانها و برخی مطالب دیگر که در نشریات وابسته به آنها به چاپ میرسد، مشاهده نمود.
5. تبعیض در نهاد خانواده: ایشان نهاد خانواده را مردسالارانه میدانند.
اکنون پس از بررسی روند تاریخی جنبش فمینیستی و عوامل پدید آورندة آن به دستاوردها و پیامدهای منفی این جریان بپردازیم و نظارهگر این باشیم که چه تلاش انجام دادهاند و آیا با تمام همتی که از خود نشان دادهاند برای رسیدن به اهدافشان آیا قدمی برای برطرف کردن مشکلات زنان و بازگرداندن حقوق آنها انجام دادهاند یا نه؟
دستاوردهای جنبش فمینیستی:[5]
نهضت فمینسم به ویژه در جهان غرب در فراز و نشیبهای خود به موقفیتهای نیز دست یافته، زن اروپایی که تقریباً تا یک قرن پیش از حق مالکیت و ارث محروم بود و نقشی در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی ایفا نمیکرد، موفق شد خود را از این وضعیتِ رقّتبار نجات دهد و بسیاری از زمینههای اجتماعی از حقوقی مناسب بهرهمند گردد.
برخی پیامدهای این نهضت از سوی طرفداران جنبش زن محوری مثبت قلمداد شدهاند که به شرح ذیل است:
الف: شرکت در تصمیمگیریهای اجتماعی سیاسی در سطوح خُرد و کلان.
ب: کسب استقلال اقتصادی.
ج: به دست گرفتن و به دست آوردن حس اعتماد به نفس باری حضور در صحنههای قدرت اقتصادی.
د: ایجاد تردید در بسیاری از باورها و آموزههای سنتی و متقاعد ساختن رهبران و اندیشمندان به بازنگری در آموزهها.
هـ : حضور زنان در عرصههای علمی، ادبی، هنری و ارتقای سطح فرهنگی.
چالشها و پیامدهای منفی:[6]
الف: ایجاد تقابل میان زن و مرد: توجه نکردن به نقش مکمّل و متفاوت این دو جنس باعث به وجود آمدن تقابل میان این دو گرودیده و فمینیستها یک تصوری خشن و سلطهگر از مرد را ارائه دادهاند و در صدد مقابله و ستیز برای بازستاندن حقوقی تاریخی از دست رفته برآمدند.
ب: تغییر نظام ارزشی و تزلزل خانواده: تأکید بیش از حد بر حقوق اجتماعی، سیاسی، مدنی در اولویت قرار دادن اشتغال اقتصادی از یک سو و عدم توجه لازم به اخلاق در کنار حقوق و بیمهری نهاد خانواده و تحقیر وظیفه مادری و همسری عملاً زیانهای جبران ناپذیری به همراه داشته است.
کم شدن میزان ازدواج و ازدیاد طلاق و سست شدن خانواده و نقش فراوان آن در ناامنی اجتماعی و بروز فساد و فحشا و آثار طبیعی تغییر نظام ارزشی است. بنابر یک پژوهش در دهة 1900 میلادی (یک چهارم) دختران فارغالتحصیل در کالج از زنانی که دکترا داشتهاند مجرد باقی ماندهاند.
ج: مشکلات اقتصادی: سلب مسئولت اقتصادی از همسران و پدران و روانه کردن زنان به محیط کار با توجه به محدودیتهای جسمی زنان و نابرابری شرایط و زمینههای اقتصادی عملاً به فقر بسیاری از زنان انجامید و خروج زن از محیط خانه موجب افزایش میزان هزینههای خانواده شده هزینة رفت و برگشت و مهدکودک و.. از جمله مشکلات زنان به دلیل محدودیتهای جسمی توسط همکاران مرد تحقیر میشوند.
د: تغییر چهرة ظلم بر ضدّ زنان: در جهان معاصر نوع جدید از بردگی و بهرهکشی از زنان جایگزین بردگی و ستم سنتی شده است در نظام سرمایهداری زنان ابزار توسعة اقتصادی و جذب سرمایه است نه موجودی انسانی و نیازمند ارتقاء فرهنگی به همین سبب زن در تبلیغات تجارتی فیلمهای سینمایی و صنعت توریسم از جایگاه ویژهای برخوردار است.
هـ : سوء استفاده قدرتهای سیاسی: نهضت فمینیسم مانند دیگر جریانهای اصلاحی در بستر زمان مورد استفاده قدرتها قرار گرفته است در کشورهای غربی یک امتیاز بالقوه و دائمی فمینیست میباشد برای احزاب سیاسی، نفوذ فمینیستهای سیاسی در مجامع و کنگرههای زنان سازمان ملل و تجمع زنان جهان را برای بحث دربارة مسائلی مانند صلح، آزادی، عدالت اجتماعی.
اخلاق فمینیستی:
1. بیان انتقادات اخلاقی نسبت به اَعمال و رفتار مبتنی بر وابستگی زن به مرد.
2. توصیه شیوههایی به لحاظ اخلاقی موجه برای مقاومت در برابر چنین وابستگی (وابستگی زن به مرد).
3. معرفی راههایی دیگر به لحاظ اینکه اخلاقی مطلوباند و آزادی و نجات زن را فراهم میکنند.
اخلاق فمینیستی تا اواخر دهة هفتاد و اوایل دهة هشتاد رایج نشده بود.
انتقادات فمینیستی به اخلاق غرب:
1. عدم توجه به منافع و علائق زنان: ایشان بسیاری از فلاسفة بزرگ از قبیل ارسطو را مورد حمله قرار دادهاند به خاطر اینکه ایشان به منافع و علائق زنان توجه کافی نکردهاند.
2. غفلت از مسائل مربوط به زنان: به عقیدة آنها فلاسفة اخلاق از مباحث خاص زنان غفلت کردهاند.
3. بیفائدگی عمل اخلاقی زنان: آنان معتقدند که زن در برابر عمل اخلاقی خود در برابر مرد هرچه بیشتر مورد بیتوجهی قرار میگیرد به عنوان مثال ارزشهای اخلاقی که برای مردان هست مثل آزادی، استقلال و... ، بر ارزشهای اخلاقی زنان که محبت، وابستگی، مشارکت و عاطفه است ترجیح دارد.
4. بیارزش کردن تجربه اخلاقی زنان: به اعتقاد آنها تجربة اخلاقی زنان نیز مردانه است.
اسلام و فمینیسم:
با نگاهی منصفانه و موشکافانه به این باور میرسیم که نه تنها فمینیسم با مفاهیم و آموزههای دین منطبق نیست، بلکه تعارض میان اسلام و گرایشهای فمینیستی به قدری عمیق است که سازش و مصالحه میان آن دو به معنای قربانی کردن یکی به سود دیگری است. پس به این نتیجه میرسیم که فمینیسم نمیتواند بنیانگر دیدگاههای جهان مشمول و انساننگر اسلام را در قالب خود بیان کند.
مبانی اساسی اسلام در انساننگری در مقابل فمینیسم:
1. هدفمندی خلقت: آیات متعددی بر این نکته تأکید دارند که در زمین و آسمان و موجودات محسوس و غیرمحسوس همه و همه براساس یک طرح پیشین دارای هدف مشخصی هدایت یافتهاند.
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[7] (گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت کرده است!)
این واقعیت مهم با آنچه برخی از گروههای فمینیستی بر آن پای میفشارند که طبیعت مسئول ظلم تاریخی بر ضد زنان است و قائل به عدم رسیدن طبیعت به کمال هستند مغایرت دارد.
2) تفاوتهای تکوینی، لطایف حکیمانه خلقت: وجود اختلاف در میان موجودات زنده یکی از شگفتیهایی خلقت است و این به معنای عیب و ایراد نیست پس قوای مختلف زن و مرد را هم نباید به حساب برتری یکی و عیب دیگری دانست بلکه این دو(زن و مرد) در دو قالب مختلف ولی هدف واحدی دارند.
سوال. آیا باید میان زن و مرد در عالم تشریع هم باید تفاوت وجود داشته باشد یعنی احکام حقوقی هر یک جدا باشد؟
پاسخ: آنچه از نظر قرآن مورد اهمیت است اینکه هیچ تفاوتی میان زن و مرد در تکامل انسانی و سعادت دنیا و آخرت وجود ندارد.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ [8](هر کس بدى کند، جز بمانند آن کيفر داده نمىشود؛ ولى هر کس کار شايستهاى انجام دهد -خواه مرد يا زن- در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مىشوند و در آن روزى بىحسابى به آنها داده خواهد شد.)
و آنچه که به نظر میآید این است که چون زن و مرد در عالم تکوین از نظر جسمی و بعضی خصوصیات روحی با هم فرق میکنند پس در عالم تشریع هم باید قوانین مناسبی با تواناییهای جسمی آنها در نظر گرفت تا بتوانند در راه کمال خود قدم بردارند.
3) تعبد در مقابل دانای حکیم: وابستگی به وحی ویژگی انسان مومن است و تعبد به رای خود از خصایص انسان مادی است ولی اصول و قواعد فمینیستی هیچ کدام با اصالت وحی سازگاری ندارد.
4) تخصصی بودن تفسیر متون دینی: تفسیر متون دینی نیز همانند سایر علوم امر تخصصی است و باید بر اساس اصول و ضوابط شرعی و عقلی انجام پذیرد و در غیر این صورت هیچ گونه ارزش و اعتباری ندارد و هیچ کس حتی پیامبر(ص) حق ندارد نظرها و یافتههای شخصی را بدون مدرک و دلیل معتبر به دین نسبت دهد.
و بر این اساس گرایش فمینیست اسلامی که سعی در تاویل متون دینی به منظور هماهنگ کردن آن با مبانی فمینیستی دارد از آنجا که بر اصول و قواعد معتبری استوار نیست از نظر عقل و شرع مردود است.
5) تفاهم و همدلی محور زندگی: (وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)[9] و از نشانههاى او اينکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانههايى است براى گروهى که تفکّر مىکنند!
پس یک مسلمان وظیفه دارد که بر هر وسیلهی ممکن در ایجاد رشتههای محبت و تفاهم میان زن و مرد بکوشد این باور با اصل بودن نزاع میان زن و مرد بینش مبتنی بر تنازع بقاء که بسیاری از فمینیستها به آن معتقدند و اساساً با چنین نگاهی شکل گرفته است در تضاد آشکار است.
نتیجه:
نتیجهای که در پایان بحث شایان ذکر میباشد این است که جریانهای چون جریان دفاع از حقوق زن و همچنین فمینیسم از طرف ابرقدرتهای جهان برای براندازی سایر دول و از جمله حکومت اسلامی که در عالم میباشند است.
و در هر دهه و هر عصری باید عنوان خاصی به ثمر رساندن اعمال خود میکوشند و به گفته استاد مطهری: فلسفه غرب تا حد ممکن به حیثیت زن لطمه وارد کرده و پس در مقام دفاع از ارزش زن برآمده. در قرون گذشته بدبختیهای زن نشأت گرفته از این بود که انسان بودن او را فراموش کرده بودند و در قرن ما و حال حاضر یکسری مشکلات از زن گرفته و مشکلات نوینی را به او ارائه کردهاند از قبیل گرفتن هویت زن و از این طریق تحقیر زن با پیشرفت تمدن بیشتر و او حقارتهای بیشتری را متحمل میشود. در قوانین فمینیستی بیش از آنکه شاهد ترقی زن به سوی کمالش باشیم شاهد عقب ماندگی او از این راه و هدف خلقتش هستیم، و این را هم میتوانیم به راحتی در ممالک شرقی و غربی ببینیم.
اما زن میتواند در پرتو یک قوانین عالی انسان ساز رهنمون راه کمال شود. آن راهی که دیگر حقارتی برای زن نیست بلکه هر چه هست بزرگی و شرف و عزت و عفت و کمال و انسانیت است و آن اسلام است و بس.
فهرست منابع
آسیب شناسی فمینیسم، رشاد علی اکبر.
بازتاب اندیشه 2، نگاهی به فمینیسم.
بولتن خبری فمینیسم مرجع
پژوهشهای قرآنی ویژه زن در قرآن، سال هفتم شماره 25 و26.
تازههای اندیشه 8، شفعی سروستانی ابراهیم.
جریان شناسی دفاع از حقوق زن، شفعی سروستانی ابراهیم.
جنبشهای اجتماعی زنان، مولاوردی شهین.
زنان و فمینیسم، رجبی فاطمه.
فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان.
فصلنامه کتاب نقد 17،
فمینیسم علیه زنان، حسینی سید ابراهیم.
فمینیسم، فصلنامه کتاب نقد.
نشریه بازتاب اندیشه
نشریه تحلیلی خبری زنان، زنان و تازههای اندیشه.
نشریه حوزه
نشریه شمیم نرجس
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. این حرکت به حقوق فطری و طبیعی بشر نامیده میشد.
[2]. مراجعه شود به: پژوهشهای قرآنی؛ سال هفتم، شماره 25 ـ 26.
[3]. بتی فریدن نویسندة کتاب رمز و راز زنانگی.
[4]. مراجعه شود به: کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان.
[5]. فمینیسم، علل و پیامدها (علی احمد راسخ).
[6]. همان.
[7]. سوره طه/ 50.
[8]. غافر/40.
[9]. روم/21.
حمد مخصوص الهی است که ذاتش یکتا و صفاتش بیهمتاست، جمالش بیمثال و کمالش بیحصار موجد ذات و ملهم حیات، مرحم دردر و خالق و رد او بینیاز و خلقش در نیاز او که هرچه هست و نیست درید قدرت اوست و در سریر سلطنت او، نام او در افواه انام، خاص و عام جاری و شهد کام او در جام عشاق ساری آغاز و انجام از پنجرة نگاه اوست و سپیدی وجود از روزنة پگاه او.
و صلوات و سلام بر اشرف مخلوقات و اکمل معلومات و اجمل مکنونات، مخلوق امجد خالق سرمد (الذی سمّی فی السماء بأحمد و فی الأرضین بأبیالقاسم مصطفی محمد(ص)) و درود بر اهلبیت پاک و ستارگان تابناک و برخاسته از خاک و انسانهای بیباک نجبای کُبار حسنشان بیشمار، ائمة اطهار(ع) و ثنا و سلام بر دُر نادری، أمّ أبیها، تمام انابت و کمال نجابت، عزیز مصطفی و قرین مرتضی أمّ الأئمة النجباء فاطمه زهرا(س) او که پهلویش مکسور، قبرش مجهول، حقش مغصوب، منکرش مغضوب، همسرش مظلوم، محسنش مقتول و اولین حقدار از حق خود محجور.
تحقیقی که در دست شماست تقدیم به عصمت ربّ جلی، بضعت نبی، مکنت علی در آینه ولایت منجلی حضرت أمّ أبیها تسکین دلها، مرحم زخمها، حضرت زهرا(س) ؛ مقالهای است پیرامون فمینیسم این موضوعی بود که در سالهای اخیر در میدان دین، سیاست و فرهنگ و... مورد توجه قرار گرفته است. پس ضرورت در آن دیدیم که دربارة این مسأله تفکر کرده و آن را مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا آن را تکلیفی دانستم بر خود و هم بر دیگران که از موضوعات روز باید آگاهی داشته باشند تا بتوانند اگر از طرف همین جریانها و مسائل اشکالی بر دین و آیین اسلام و تشیع وارد سازند به درستی و با استدلال در برابر آنها ایستادگی کنیم و وظیفة دینی خود را در برابر تهاجمات فرهنگی دشمنان انجام دهیم.
تاریخ پیدایش اندیشه فمینیسم:
نهضت فرهنگی رنسانس را میتوان نقطة عطفی در تاریخ بشریّت دانست که موجب شکلگیری حرکتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شد از جمله مهمترین دستاوردهای این نهضت را میتوان:
1. توجه به یافتههای تجربی در سیاستگذاری زندگی فردی؛
2. توجه به فرد و حقوق مادی وی؛
3. محدود کردن مذهب؛ شمرد.
اساسیترین پیامی که این نهضت فرهنگی داشته:
خداوند سلطنت کند نه حکومت و همچنین زیر سؤال بردن بسیاری از ارزشهای رایج و اما در عصر حاضر دیدگاههای متفاوتی در رابطه با زن وجود دارد که به طور کلی به سه دسته تقسیم میشوند:
1) دیدگاه سنتی؛ 2) دیدگاه مدرن؛ 3) دیدگاه فمینیسم.
قبل از بیان دیدگاه فمینیستی ابتدا به بررسی طرح نظریه برابری زن و مرد میپردازیم؛ این طرح و نظریه به قرن هفدهم میلادی[1] باز میگردد. و برخی هم نخستین فمینست را (آن براد استریت) میدانند و پس از او شخصی به نام (آبیگامی آدامز) همسر (جان آدامز) از رهبران جنگهای استقلال آمریکا که حرکت وی را ادامه داد. و برخی نیز سابقة این نهضت را به انقلاب سال 1689 انگلیس باز میگردانند.
این حرکت در دروان انقلاب فرانسه گسترش یافت و در واقع معنای دقیق آن در قرن 19 پدید آمد و نام فرانسوی فمینیسم به خود گرفت.
معادل این کلمه در فارسی به معنای زگرایی، زن مُدرانه و... میباشد. اما نهضت فمینیستی تا اواخر قرن 19 توفیقی پیدا نکرد و دول مختلف غربی دارای اساس مشترکی دربارة بیاعتنایی به حقوق زنان بودند. در واقع میتوان گفت: جنبش فمینستی نوعی اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود؛ زیرا این اعلامیه حقی را برای زنان در نظر نگرفته بود.
روند جنبش فمینیسم:
1) موج اول فمینیسم: سالهای خیزش موج اول را میتوان دو دهة اول قرن بیستم دانست، پس از جنگ جهانی دوم در سال 1945 که تساوی حقوق زن و مرد به صراحت در سطح جامعة ملل مطرح گردید، ولی چون این اعلامیهها فاقد اعتبار و ضمانت اجرایی بودند این مطلب به طور مشخصتر در معاهدات بین المللی مورد بررسی قرار گرفت از جمله این معاهداتی که به بررسی گذارده شد:
الف: حقوق سیاسی زنان (1952) ؛
ب: کنوانسیون رضایت برابری ازدواج (1962) ؛
ج: کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان (1979) .
و همچنین سازمان ملل سالهای 1976 و 1985 را به عنوان دهة زنان نامگذاری کرد.
2) موج دوم فمینیسم: این دوره نیز از دهة شصت آغاز و تا اوائل دهة هشتاد ادامه داشته است. این دوره، دورة بازسازی و کسب موفقیتهای نسبی این جنبش بوده است، ولی این اندیشه در این دوره هم به نتایج نابهنجاری انجامید که عبارتند از:
الف: مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی؛
ب: ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور از جمله حق تسلّط بر بدن و روابط جنسی؛
ج: کاهش ازدواج و زاد و ولد در سال 1965؛
د: افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده که خود نشانة صبر و استقامت زنان در طلب حقوقشان تلقّی میگردید؛
هـ : ایجاد مؤسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان؛
و: به دست آوردن قدرتهایی در زمینههای اقتصادی و سیاسی در دهة هفتاد. یک زن فمینیست با یک تیپ ظاهری همانند مردان، با موهای مردانه و کفشهای پاشنه کوتاه و... نمایان شده و شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه مربوط به این دوره است.
گرایشهای فمینیستی:
به طور کلی دو موضوع آزادی و تساوی محور اساسی جریانهای فمینیستی میباشد، اما با این حال اختلافاتی نیز میان همین جریانها وجود دارد که عمدهترین نزاع آنها در پاسخ به دو مسأله و در واقع دو مؤال اصلی است:
1) علت فرودستی زنان چیست؟
2) برای اصلاح وضعیت زنان چه باید کرد؟
در برابر این دو موضوع در میان فمینیسم پنج گرایش عمده به وجود آمده که هرکدام با توجه و تکیه به اعتقادات و نظریاتشان پاسخهایی را به این دو سؤال دادهاند که عبارتند از:
1. فمینیسم لیبرال؛
2. فمینیسم مارکسیستی؛
3. فمینیسم افراطی (رادیکال)؛
4. فمینیسم سوسیال؛
5. فمینیسم فرامدرن؛
6. فمینیسم اسلامی.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
1. فمینیسم لیبرال:[2]
الف: میکوشد تا با اصلاحاتی موقعیت زنان را ارتقاء بخشد بیآنکه به نبیادهای اجتماعی و اساسی نظام موجود دست بزند و آن را تغییر دهد.
ب: مخالف با پذیرش نقشهای کلیشهای مانند مذّکر و مؤنث در خانوادهاند.
ج: کار خانگی را از آن رو که به طور رسمی کار به حساب نمیآید ظالمانه میداند.
د: جنسیت فرد را تعیین کننده حقوق او نمیدانند و میگویند انسان وجود دارد نه جنسیت.
آرمان لیبرال فمینیستهای جدید تحقّق جامعة دو جنسی است از نظر جنسی مذکر یا مؤنثاند دختران و پسران از امکانات آموزشی برابری بهرهمند میشوند و ویژگیهای سنتی مردانه و زنانه به آنها ترزیق نمیشود. و اینها نظر مرگان را مورد توجه قرار میدهند اینکه در ابتدای حیات بشری مادر سالاری رایج بوده و پدرسالاری را واقعیتی تلخ میدانند که به تدریج بر جوامع بشری تحمیل شده است. یکی از شخصیتهای لیبرال بتی فریدن میباشد.[3]
2. فمینیسم مارکسیستی:
در قرن نوزدهم بر مبنای یاد داشتهای مارکس دربارة مسألة زن و نظرات انگلیس در کتاب منشأ مالکیت خصوصی خانواده و دولت بنا شده است. نو مارکسیستهای مکتب فرانکفورت تا حدود زیادی از نظریات اولیه فمینیستهای مارکسیستی که عقیده داشتند زنان پس از برافتادن نظام پورژوایی به رهایی خواهند رسید.
انگلیس اولین شرط رهایی زن خانهدار را در آن میبینند که جنس مؤنث به فعالیت عمومی باز گردانده شود. آنها معتقد بودند که در چهارچوب نهاد خانواده به دلیل وجود روابط عاطفی و شخصی و اعتماد بین افراد خانواده از خود بیگانگی تا حدودی کاهش مییابد.
یکی از پایهگذاران مکتب فرانکفورت در مقاله مشهور خود به نام (خانواده و اقتدار در دوران معاصر) میگوید: خانواده به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای تربیتی از شخصیت انسان مراقبت میکند و این عمل را همان گونه انجام میدهد که در زندگی اجتماعی آن را میخواهد و وجود اقتدار در خانواده باعث میشود که کودکان کورکورانه اطاعت و سرفرود آوردن در برابر قدرتمندان و حصومت نسبت به ضعفا را فراگیرند.
3. فمینیسم افراطی (رادیکال):
رادیکال پدیدهای معاصر است که در پی جنبش آزادی زنان در اواخر دهة شخصت به وجود آمد. این جنبش نیز همانند سایر گرایشهای فمینیستی علاوه بر عقیدة برابر در میان خود دارای نظریات مستقل نیز هستند که عبارتند از:
1) بر احساسات و روابط شخصی تکیه دارد.
2) نخستین وظیفة سیاسی خود را کشف و بیان حقایق و مبارزه با اِعمال ستم علیه زنان دانستهاند.
3) خود را قانونمند ستم کشی ویژة زنان میدانند.
و به همین دلیل که خود را قانونمند ستم کشی ویژة زنان میدانند نام رادیکال را برگزیدهاند.
آرمان افراطیون برخلاف آرمان لیبرالی دو جنسیتی نیست؛ زیرا به عقیده آنها دو جنسی متضمن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است. و حال آنکه بسیاری از رادیکال فمینیستها صفات ارزشمند را صفات ویژه زنان میدانند این افراد ازدواج را مورد انکار قرار میدهند آنان نظریه زوج آزاد را آسانترین راه برای رهایی از بردگی ازدواج به شمار میآورند. یکی از اختلافات اساسی رادیکالها و مارکسیستها مسألة اولویتهای سیاسی است، مارکسیستهای سنتی به خلاف رادیکالهای مبارزه فمینیستی را تابع مبارزه طبقاتی میدانند امام رادیکالها مبارزه برای رهایی زنان را بر هرگونه مبارزه رهایی بخش دیگر مقدم میدارند و آن را در گروه تأسیس سازمانهای مستقل و جداگانه میدانند.
4. فمینیسم سوسیال:
این جریان که پس از دهه هفتاد شکل گرفت متأثر از فمینیسم رادیکال است ولی کوشیده است از اشتباهات آن بپرهیزد. هدف آنها گسترش نظریهای سیاسی است که بهترین دیدگاههای رادیکال فمینیسم، و فمینیسم مارکسیست را با هم ترکیب کند امام آنها در این زمینه توفیقی چندان نداشتند.
یکی از وجوه تمایز هر نظریه فمینیستی از دیگر نظریات تعیین علل و سلطة جنس مذکر بر جنس مؤنث است از نظر لیبرالیسم سلطة مذکر از تعصب غیرمنطقی ریشه گرفته است و باید از طریق بحث و گفتگوهای منطقی حل شود. مارکسیستها معتقدند سلطة مذکر اندیشهای است که سرمایهداری به کمک آن تفرقهای میاندازد و حکومت میکند و تنها با انقلابی فرهنگی که به تغییر شکل اقتصادی بانجامد از میان میرود.
اما سوسیال فمینیستها سلطة مذکر را بخشی از پایه اقتصادی جامعه میدانند از این رو محور سلطة مذکر را مستلزم تغییر شکل در اساس اقتصاد جامعه میبینند و برای رسیدن به این هدف در آموزش و کار سرپرستی از کودکان و کلیه عرصهها را ضروری میدانند.
5. فمینیسم فرامدرن:
از دهه هفتاد به بعد گروهی به نام فمینیستهای جدید و متأثر از دیدگاههای پست مدرنیستی ظهور کردند که با تکیه بر روان شناسی بر حفظ ویژگیهای زنانگی تأکید میورزیدند. ایشان با باورهای فمینیسم رادیکال مخالفت میکردند؛ زیرا معتقد بودند اشکال جدیدی از ستم را به وجود میآورد و همچنین بر این باورند که زن نیازمند خانواده و همسر و فرزندان است و نفس ازدواج و نقش مادری تحمیل بر زن نشده، بلکه دستة خاصی از عوامل موجب تحمیل این موارد بر زن شده است.
نظریه آنها این است که باید مردان و زنان را با تعاریف جدیدی شناخت و خواستار تشابه حقوق زن و مرد در محیط خانواده هستند و اصرار بر حذف مواردی از کتب درسی را دارند که نمادهای جنسی را دارایند.
6. فمینیسم اسلامی:
در ابتدا ممکن است توهّم شود که فمینیسم اسلامی پدیدهای اسلامی یا حدأقل طراحی شده توسط معتقدان به اسلام است امام واقعیت آن است که فمینیسم اسلامی یک برداشت پست مدرنیستی از فمینیسم برای ارائه به کشورهای اسلامی میباشد بر این اساس آنها معتقدند که نمیتوان فرهنگ ملل مختلف را کنار گذاشت و به عبارت دیگر اینکه آنها میخواهند مفاهیم دینی را در خدمت فمینیسم بگیرند این گروه تصریح میکنند که یکی از آثار مثبت طرح فمینیسم اسلامی آن است که نه تنها در میان مسلمانان از پایگاه مناسبی برخوردارخواهد شد بلکه چون طرفداران آن مدافعان اسلام هم به حساب میآیند حساسیت چندانی در نهادهای حکومتی بر نخواهد انگیخت و زمینه اصلاحات در قوانین و باورهای اجتماعی آسانتر خواهد شد.
متأسفانه این گرایش از فمینیسم در میان روشنفکران مسلمان تا حدودی نفوذ یافته است و آنان که از واقعیت پشت پرده این گونه جریانها بیاطلاع هستند، فمینیسم اسلامی را پدیدهای مترقّی ارزیابی میکنند گروهی دیگر نیز گرچه از اینکه به عنوان فمینیست شناخته شوند پرهیز میکنند اما در مقام عمل همان شعارها و نظرها را تکرار میکنند.
پیشنهاد تعریفی از دینکه هماهنگ با روند فرهنگ غرب دربارة مسائل زنان باشد لزوم هماهنگی فقه اسلامی و قوانین داخلی با حقوق بین المللی طرح اجتهاد همگانی (غیرتخصصی) در حوزة مسائل دینی، بیاعتنایی به احادیث و آیات صریح، و غیر قابل تأویل و تردید در احکامی که به نوعی میان زن و مرد تمایز ایجاد کرده است، همگی را میتوان از لابهلای نظریات مطرح شده آنان به دست آورد. اینان هرچند به حجاب پایبندند و از فحشا و حرکات زننده بیزارند اما چون به عمق بینش و دیدگاه دینی آشنا نیستند با بسیاری از احکام و مسائل حقوقی اسلام به مخالف میپردازند.
جریانشناسی دفاع از حقوق زنان:
تا به اینجا گرایشهای مختلف فمینیستی را بررسی کردیم و در کنار بیان آنها نامی هم از جنبش دفاع از حقوق زن آورده شد، اکنون به بررسی و شناخت این طرح میپردازیم که مهرة اساسی جنبش فمینیستی چه کسی است.
زنان و همسانسازی فرهنگی:
(فرانسیس فوکویاما) فلیسوف آمریکائی و طرّاح نظریه دموکراسی لیبرال تغییر هویت فرهنگی جوامع را راهی برای از بین بردن فاصلة تمدن جوامع برشمرده و میگوید: من مدافع جبر باوری فرهنگی نیستم ولی همچنین باور ندارم که کافی است نهادها را تغییر دهیم تا بر فاصلة تمدن میان جوامع چیره شویم، علاوه بر آن لازم است عادات، طرز تفکر و به یک معنا از هویت فرهنگی ملی مان چشمپوشی کرده و آن را نادیده بگیریم.
بنابه گفتة ایشان پس ما باید برای همسانسازی فرهنگ جهانی از همة نمودهای فرهنگی خود اعمّ از شیوة زندگی، مناسبات انسانی، آموزش و پرورش، نوع پوشش، و حتی تغذیه و عادات غذایی را نیز عوض کنیم، و به طور کل یک حکومت بر جهان حکمرانی کند و آن تمدن غربی است. در مورد تلاشهایی که به منظور احقاق حقوق زنان صورت گرفته باید گفت آنچه که از این تلاشها به ثمر نشسته گسترش سازمانهای فمینیستی بوده در سراسر جهان این سازمانها هرچند به ظاهر توسط زنان اداره میشود، ولی از ابتدا همواره مردان پشت پرده این سازمانها دیده میشوند.
به نظر ویل دورانت، او آزادی زن را به طور کلی در انقلاب صنعتی و رشد سرمایهداری و تأمین منافع کارخانهداران ریشهیابی میکند. در اصل این به نظر میرسد که شعار آزادی زنان (اصالت فرد) در قلمرو سیاست و اقتصاد و انعکاس عملی آن در اخلاق پیوند این اصل را با اصالت سودشان میدهد و بر طبق این اندیشه امر آزادی زنان به بردگی سرمایهداران فردا فراخوانده شدند و در موج جدید آزادی زنان، مردانی از مسئولیتهای خود شانه خالی کرده و در بردگی نو مسائلی چون بیبندوباری، اغرافات و ابتذالهای اخلاقی فوق تصور، سقط چنین و... از جمله باتلاقهایی است که زن در کام خود کشید.
اهداف غرب از همسانسازی فرهنگی چیست؟
پاسخ اجمالی این پرسش را میتوان از اولین جملات کثات (دنیای قشنگ) نوهاکسی به دست آورد به باور نویسنده این کتاب همسانسازی یکی از اسباب عمدة ثبات اجتماعی است به تعبیر دیگر، کنترل فرهنگ ملتها و تلاش برای حلّ آنها در فرهنگ جهانی، راهی برای ایجاد ثبات سیاسی در جهان است و زمینة لازم برای رسیدن به غرب به منافع سیاسی و اقتصادی خود را فراهم میسازد. بنابراین، درمیابیم که غرب در برنامه همسانسازی فرهنگی اهداف بزرگی را مطرح میکند.
1) اهداف سیاسی؛ 2) اهداف اقتصادی.
1. اهداف سیاسی: غرب با توجه به ماهیت استکباریاش در پی گسترش سلطة سیاسی خود بر دیگر کشورها است ولی از آنجا که یک ملت تا زمانی که بر ارزشهای فرهنگی و مذهبی خود پای میفشارد و بیش از هرچیز تن به بیگانگان نمیدهد، لازم است پیش از تحقق سلطة سیاسی، ابتدا فرهنگ و هنجارهای حاکم بر آن ملت دگرگون شود و با فرهنگ نظام سلطهگر هماهنگ گردد از این رو غرب تلاش میکند با استفاده از ابرارهای مختلف، دامنة فعالیتهای فرهنگی و آموزش خود را در کشورهای جهان سوم گسترش هده و به تدریج زمینه را برای سلطة سیاسی فراهم سازد.
2. اهداف اقتصادی: پذیرش الگوهای فرهنگی غرب از سوی کشورهای جهان سوم از دو جهت میتواند به منافع اقتصادی کشورهای غربی یاری رساند.
1ـ ایجاد حس اعتماد در بین مردم این کشورها نسبت به غرب و در نهایت تضمین منافع اقتصادی دراز مدت.
2ـ رونق بازار مصرف کالای غربی؛ زیرا زمانی که کشورهای جهان سوم الگوهای غربی را در زمینة پوشش، تغذیه، مسکن و... میپذیرند.
برای آنها زمینه فعالیت شرکتهای بزرگ تولیدی غربی در این کشورها فراهم میشود و این شرکتها میتوانند با آرامش خاطر تولیدات خود را به این کشورها صادر کند و این همان چیزی است که برخی از نظریه پردازان غربی به آن استعمار کوکاکولایی میگویند.
سؤالی که در اینجا به ذهن ما میرسد این است که پذیرش قوانین اجتماعی غرب از سوی کشورهای جهان سوم چگونه موجب تضمین منافع اقتصادی آمریکا میگردد؟
شاید بتوان پاسخ این نوع پرسشها را این گونه داد: گردانندگان بنیادهای غربی احساس میکردند که پذیرش هنجارهای علوم اجتماعی غرب از سوی شهروندان کشورهای جهان سوم میتواند نقش اساسی در تضمین این مسأله باشد که این افراد (جهان سوم) راههایی را برای توسعة اقتصادی و اجتماعی به وجود میآورند. أقلاً مخالفت مستقیم با منافع آنها و منافع ایالات متحده ندارد. ملاحظه میکنید که غرب برای تحقق حکومتهای جهانی خود و تضمین منافعش در کشورهای غیرغربی با چه جدیتی موضوع کاملاً طبیعی است؛ زیرا تا سلطة فرهنگی تحقق نیابد سلطه سیاسی و اقتصادی امکان پذیر نخواهد شد و اینجاست که رمز سفارشهای فراوان امام راحل بر حفظ استقلال فرهنگی و ضرورت مقابله با سلطة فرهنگی بیگانگان روشن میشود.
ابزارها و روشهای همسانسازی فرهنگی:
هر فعالیتی در جهان برای به وجود آمدنش و همچنین برای گسترشش نیازمند ابزار و وسائلی دارد و جریان همسانسازی فرهنگی نیز از این قاعده مجزّا نیست.
1. وسائل ارتباط جمعی: یکی از مهمترین ابزارهای غرب برای تأثیرگذاری بر فرهنگ ملتها، و سائل ارتباط جمعی اعمّ از صدا و سیما و مطبوعات و اینترنت است. هِربرت شمیلر معتقد است در وسائل ارتباط عمومی، بهترین نمونه بنگاههای عاملاند که در فرایند رسوخ به کار رفته میشوند. برای رسوخ کردن در سطح فراگیر، وسائل ارتباطی خود نیز باید به سلسله قدرت سلطهگر رسوخ جو قبضه شوند این امر به طور گسترده از طریق تجاری شدن رادیو تلویزیون و مطبوعات صورت میگیرد.
2. نبیادها و مؤسسات به ظاهر فرهنگی: تأسیس این نوع بنیادها برای یاری رسانی به اهداف سیاست خارجی آمریکا مورد توجه سیاستمداران بزرگ آمریکایی قرار گرفت.
3. سازمانها و مؤسسات بین المللی: یکی دیگر از اهرمهای مهم غرب وجود سازمانهای بین المللی نظیر سازمان ملل و زیرمجموعههای آن مثل (یونسکو و کمیسیون حقوق بشر) مورد توجه است.
الف: سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو):
یونسکو ترویج و کمک برای برقراری و حفظ صلح و امنیت جهانی از طریق رشد و تعالی فرهنگی و آموزش و پرورش در میان ملتها است ولی وابسته به آمریکا.
ب: کمیسیون حقوق بشر:
برای همسانسازی فرهنگ جهانی در دوران فعالیت خود و به ویژه پس از پایان دوران جنگ سرد تلاش کرده که مفاهیم اخلاقی و ارزشهای مذهبی را از صحنه مباحث حقوق بشر حذف کند. به همین دلیل با کشورهایی که خواستهاند مفاهیم و ارزشهای اخلاقی و یا مذهبیشان حفظ شود، به مبارزه برخواستهاند.
4. کنوانسیونهای بین المللی: یکی از ابزارهای عمده دولتهای غربی برای قانونی کردن جریان همسانسازی فرهنگ جهانی تدوین این کنوانسیونها و فراهم آوردن زمینههای الحاق کشورهای مختلف به این کنوانسیونهاست که از این جمله میتوان به چند مورد اشاره کرد:
الف: کنوانسیون حقوق کودک: برای دفاع از حقوق کودک به وجود آمده ولی موارد مصوبه در این کنوانسیونها کاملاً برخلاف ارزشهای اخلاقی و مذهبی چهارچوب جهانی حقوق کودکان به شمار میآید و حتی تا آنجا پیش میروند که به کودکان ناشی از ارتباط نامشروع را نیز رسمیت میبخشند.
ب: کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان: این کنوانسیون در طول سه دهة گذشته از سوی سازمان ملل متحد و با هدف یکسان کردن قوانین و مقررات حاکم بر زنان در کشورهای مختلف طی برگزاری جهاد کنوانسیون جهانی تشکیل شده است.
امروزه تلاش میشود که کنوانسیون مزبور به عنوان معتبرترین معیارهای بین المللی برای رفاه زنان به سراسر جهان تحمیل شود و این در حالی است که بسیاری از موارد این کنوانسیون در مغایرت کامل با احکام اسلامی، ارزشهای اخلاقی و مقررات داخلی کشورهای مختلف است. و به همین دلیل تاکنون بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی به این کنوانسیون ملحق نشده و یا آن را با شروطی پذیرفتهاند.
در مادة 1 این کنوانسیون آمده است:[4]
عبارت تبعیض علیه زنان به هرگونه تمایز، محرومیت یا محدودیت براساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشهدار کردن و... و یا هر زمینه دیگر توسط زنان، صرف نظر از وضعیت زناشویی ایشان و براساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق میشود.
فمینیسم و همسانسازی فرهنگی:
زنان هر قومی در شکلگیری تاریخ، تمدن و فرهنگ آن قوم جایگاه بسزایی دارند و نقش آنان در زوال و یا ماندگاری تمدنها بر هیچ کس پوشیده نیست. گرایش طبیعی زنان به زیبایی، آراستگی، زیور و زینت، از یک سو موجب دلپذیر شدن محیط خانواده و رونق حیات مادی انسانها میگردد، اما از سوی دیگر همین گرایشهای طبیعی در صورتی که مهار نشود بسان سیلی بنیانکن تمامیت حیات معنوی انسانها را دستخوش زوال و نابودی قرار میدهد.
نظریه پردازان فرهنگ جهانی به درستی به این نکته رسیدهاند که تحقق فرهنگ جهانی بدون ایجاد تحول در فرهنگ زنان کشورهای مختلف امکان پذیر نیست. بنابراین، برای تحقق جریان همسانسازی فرهنگ جهانی، میبایست همة نمونههای فرهنگ ملتها اعمّ از شیوة زندگی، مناسبات انسانی، معماری آموزشی و پرورشی، نوع پوشش و حتی تغذیه و عادات غذایی تغییر کند و مطابق الگوی واحد شکل گیرد تا جایی که دیگر چیزی به عنوان تمدنهای گوناگون بشری باقی نماند و تنها یک تمدن بر جها حکومت کند که آن تمدن غربی است.
مقاصد سیاسی جریان دفاع از حقوق زنان:
1. ضدیت با اسلام و ارزشهای اسلامی: این جریان به صراحت مخالفت خود را با احکام اسلام اعلام داشته و از هرچه که رنگ دینی داشته دوری میجوید.
2. مبارزه با حجاب: گفتیم که این جریان با هرآنچه که رنگ دینی داشته باشد، مخالف است که در رأس آنها موضوع حجاب زنان میباشد.
3. مخالف با نظام جمهوری اسلامی.
4. بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی: این بیتوجهی را به راحتی میتوان از عکسها، طرحها، داستانها و برخی مطالب دیگر که در نشریات وابسته به آنها به چاپ میرسد، مشاهده نمود.
5. تبعیض در نهاد خانواده: ایشان نهاد خانواده را مردسالارانه میدانند.
اکنون پس از بررسی روند تاریخی جنبش فمینیستی و عوامل پدید آورندة آن به دستاوردها و پیامدهای منفی این جریان بپردازیم و نظارهگر این باشیم که چه تلاش انجام دادهاند و آیا با تمام همتی که از خود نشان دادهاند برای رسیدن به اهدافشان آیا قدمی برای برطرف کردن مشکلات زنان و بازگرداندن حقوق آنها انجام دادهاند یا نه؟
دستاوردهای جنبش فمینیستی:[5]
نهضت فمینسم به ویژه در جهان غرب در فراز و نشیبهای خود به موقفیتهای نیز دست یافته، زن اروپایی که تقریباً تا یک قرن پیش از حق مالکیت و ارث محروم بود و نقشی در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی ایفا نمیکرد، موفق شد خود را از این وضعیتِ رقّتبار نجات دهد و بسیاری از زمینههای اجتماعی از حقوقی مناسب بهرهمند گردد.
برخی پیامدهای این نهضت از سوی طرفداران جنبش زن محوری مثبت قلمداد شدهاند که به شرح ذیل است:
الف: شرکت در تصمیمگیریهای اجتماعی سیاسی در سطوح خُرد و کلان.
ب: کسب استقلال اقتصادی.
ج: به دست گرفتن و به دست آوردن حس اعتماد به نفس باری حضور در صحنههای قدرت اقتصادی.
د: ایجاد تردید در بسیاری از باورها و آموزههای سنتی و متقاعد ساختن رهبران و اندیشمندان به بازنگری در آموزهها.
هـ : حضور زنان در عرصههای علمی، ادبی، هنری و ارتقای سطح فرهنگی.
چالشها و پیامدهای منفی:[6]
الف: ایجاد تقابل میان زن و مرد: توجه نکردن به نقش مکمّل و متفاوت این دو جنس باعث به وجود آمدن تقابل میان این دو گرودیده و فمینیستها یک تصوری خشن و سلطهگر از مرد را ارائه دادهاند و در صدد مقابله و ستیز برای بازستاندن حقوقی تاریخی از دست رفته برآمدند.
ب: تغییر نظام ارزشی و تزلزل خانواده: تأکید بیش از حد بر حقوق اجتماعی، سیاسی، مدنی در اولویت قرار دادن اشتغال اقتصادی از یک سو و عدم توجه لازم به اخلاق در کنار حقوق و بیمهری نهاد خانواده و تحقیر وظیفه مادری و همسری عملاً زیانهای جبران ناپذیری به همراه داشته است.
کم شدن میزان ازدواج و ازدیاد طلاق و سست شدن خانواده و نقش فراوان آن در ناامنی اجتماعی و بروز فساد و فحشا و آثار طبیعی تغییر نظام ارزشی است. بنابر یک پژوهش در دهة 1900 میلادی (یک چهارم) دختران فارغالتحصیل در کالج از زنانی که دکترا داشتهاند مجرد باقی ماندهاند.
ج: مشکلات اقتصادی: سلب مسئولت اقتصادی از همسران و پدران و روانه کردن زنان به محیط کار با توجه به محدودیتهای جسمی زنان و نابرابری شرایط و زمینههای اقتصادی عملاً به فقر بسیاری از زنان انجامید و خروج زن از محیط خانه موجب افزایش میزان هزینههای خانواده شده هزینة رفت و برگشت و مهدکودک و.. از جمله مشکلات زنان به دلیل محدودیتهای جسمی توسط همکاران مرد تحقیر میشوند.
د: تغییر چهرة ظلم بر ضدّ زنان: در جهان معاصر نوع جدید از بردگی و بهرهکشی از زنان جایگزین بردگی و ستم سنتی شده است در نظام سرمایهداری زنان ابزار توسعة اقتصادی و جذب سرمایه است نه موجودی انسانی و نیازمند ارتقاء فرهنگی به همین سبب زن در تبلیغات تجارتی فیلمهای سینمایی و صنعت توریسم از جایگاه ویژهای برخوردار است.
هـ : سوء استفاده قدرتهای سیاسی: نهضت فمینیسم مانند دیگر جریانهای اصلاحی در بستر زمان مورد استفاده قدرتها قرار گرفته است در کشورهای غربی یک امتیاز بالقوه و دائمی فمینیست میباشد برای احزاب سیاسی، نفوذ فمینیستهای سیاسی در مجامع و کنگرههای زنان سازمان ملل و تجمع زنان جهان را برای بحث دربارة مسائلی مانند صلح، آزادی، عدالت اجتماعی.
اخلاق فمینیستی:
1. بیان انتقادات اخلاقی نسبت به اَعمال و رفتار مبتنی بر وابستگی زن به مرد.
2. توصیه شیوههایی به لحاظ اخلاقی موجه برای مقاومت در برابر چنین وابستگی (وابستگی زن به مرد).
3. معرفی راههایی دیگر به لحاظ اینکه اخلاقی مطلوباند و آزادی و نجات زن را فراهم میکنند.
اخلاق فمینیستی تا اواخر دهة هفتاد و اوایل دهة هشتاد رایج نشده بود.
انتقادات فمینیستی به اخلاق غرب:
1. عدم توجه به منافع و علائق زنان: ایشان بسیاری از فلاسفة بزرگ از قبیل ارسطو را مورد حمله قرار دادهاند به خاطر اینکه ایشان به منافع و علائق زنان توجه کافی نکردهاند.
2. غفلت از مسائل مربوط به زنان: به عقیدة آنها فلاسفة اخلاق از مباحث خاص زنان غفلت کردهاند.
3. بیفائدگی عمل اخلاقی زنان: آنان معتقدند که زن در برابر عمل اخلاقی خود در برابر مرد هرچه بیشتر مورد بیتوجهی قرار میگیرد به عنوان مثال ارزشهای اخلاقی که برای مردان هست مثل آزادی، استقلال و... ، بر ارزشهای اخلاقی زنان که محبت، وابستگی، مشارکت و عاطفه است ترجیح دارد.
4. بیارزش کردن تجربه اخلاقی زنان: به اعتقاد آنها تجربة اخلاقی زنان نیز مردانه است.
اسلام و فمینیسم:
با نگاهی منصفانه و موشکافانه به این باور میرسیم که نه تنها فمینیسم با مفاهیم و آموزههای دین منطبق نیست، بلکه تعارض میان اسلام و گرایشهای فمینیستی به قدری عمیق است که سازش و مصالحه میان آن دو به معنای قربانی کردن یکی به سود دیگری است. پس به این نتیجه میرسیم که فمینیسم نمیتواند بنیانگر دیدگاههای جهان مشمول و انساننگر اسلام را در قالب خود بیان کند.
مبانی اساسی اسلام در انساننگری در مقابل فمینیسم:
1. هدفمندی خلقت: آیات متعددی بر این نکته تأکید دارند که در زمین و آسمان و موجودات محسوس و غیرمحسوس همه و همه براساس یک طرح پیشین دارای هدف مشخصی هدایت یافتهاند.
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[7] (گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت کرده است!)
این واقعیت مهم با آنچه برخی از گروههای فمینیستی بر آن پای میفشارند که طبیعت مسئول ظلم تاریخی بر ضد زنان است و قائل به عدم رسیدن طبیعت به کمال هستند مغایرت دارد.
2) تفاوتهای تکوینی، لطایف حکیمانه خلقت: وجود اختلاف در میان موجودات زنده یکی از شگفتیهایی خلقت است و این به معنای عیب و ایراد نیست پس قوای مختلف زن و مرد را هم نباید به حساب برتری یکی و عیب دیگری دانست بلکه این دو(زن و مرد) در دو قالب مختلف ولی هدف واحدی دارند.
سوال. آیا باید میان زن و مرد در عالم تشریع هم باید تفاوت وجود داشته باشد یعنی احکام حقوقی هر یک جدا باشد؟
پاسخ: آنچه از نظر قرآن مورد اهمیت است اینکه هیچ تفاوتی میان زن و مرد در تکامل انسانی و سعادت دنیا و آخرت وجود ندارد.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ [8](هر کس بدى کند، جز بمانند آن کيفر داده نمىشود؛ ولى هر کس کار شايستهاى انجام دهد -خواه مرد يا زن- در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مىشوند و در آن روزى بىحسابى به آنها داده خواهد شد.)
و آنچه که به نظر میآید این است که چون زن و مرد در عالم تکوین از نظر جسمی و بعضی خصوصیات روحی با هم فرق میکنند پس در عالم تشریع هم باید قوانین مناسبی با تواناییهای جسمی آنها در نظر گرفت تا بتوانند در راه کمال خود قدم بردارند.
3) تعبد در مقابل دانای حکیم: وابستگی به وحی ویژگی انسان مومن است و تعبد به رای خود از خصایص انسان مادی است ولی اصول و قواعد فمینیستی هیچ کدام با اصالت وحی سازگاری ندارد.
4) تخصصی بودن تفسیر متون دینی: تفسیر متون دینی نیز همانند سایر علوم امر تخصصی است و باید بر اساس اصول و ضوابط شرعی و عقلی انجام پذیرد و در غیر این صورت هیچ گونه ارزش و اعتباری ندارد و هیچ کس حتی پیامبر(ص) حق ندارد نظرها و یافتههای شخصی را بدون مدرک و دلیل معتبر به دین نسبت دهد.
و بر این اساس گرایش فمینیست اسلامی که سعی در تاویل متون دینی به منظور هماهنگ کردن آن با مبانی فمینیستی دارد از آنجا که بر اصول و قواعد معتبری استوار نیست از نظر عقل و شرع مردود است.
5) تفاهم و همدلی محور زندگی: (وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)[9] و از نشانههاى او اينکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانههايى است براى گروهى که تفکّر مىکنند!
پس یک مسلمان وظیفه دارد که بر هر وسیلهی ممکن در ایجاد رشتههای محبت و تفاهم میان زن و مرد بکوشد این باور با اصل بودن نزاع میان زن و مرد بینش مبتنی بر تنازع بقاء که بسیاری از فمینیستها به آن معتقدند و اساساً با چنین نگاهی شکل گرفته است در تضاد آشکار است.
نتیجه:
نتیجهای که در پایان بحث شایان ذکر میباشد این است که جریانهای چون جریان دفاع از حقوق زن و همچنین فمینیسم از طرف ابرقدرتهای جهان برای براندازی سایر دول و از جمله حکومت اسلامی که در عالم میباشند است.
و در هر دهه و هر عصری باید عنوان خاصی به ثمر رساندن اعمال خود میکوشند و به گفته استاد مطهری: فلسفه غرب تا حد ممکن به حیثیت زن لطمه وارد کرده و پس در مقام دفاع از ارزش زن برآمده. در قرون گذشته بدبختیهای زن نشأت گرفته از این بود که انسان بودن او را فراموش کرده بودند و در قرن ما و حال حاضر یکسری مشکلات از زن گرفته و مشکلات نوینی را به او ارائه کردهاند از قبیل گرفتن هویت زن و از این طریق تحقیر زن با پیشرفت تمدن بیشتر و او حقارتهای بیشتری را متحمل میشود. در قوانین فمینیستی بیش از آنکه شاهد ترقی زن به سوی کمالش باشیم شاهد عقب ماندگی او از این راه و هدف خلقتش هستیم، و این را هم میتوانیم به راحتی در ممالک شرقی و غربی ببینیم.
اما زن میتواند در پرتو یک قوانین عالی انسان ساز رهنمون راه کمال شود. آن راهی که دیگر حقارتی برای زن نیست بلکه هر چه هست بزرگی و شرف و عزت و عفت و کمال و انسانیت است و آن اسلام است و بس.
فهرست منابع
آسیب شناسی فمینیسم، رشاد علی اکبر.
بازتاب اندیشه 2، نگاهی به فمینیسم.
بولتن خبری فمینیسم مرجع
پژوهشهای قرآنی ویژه زن در قرآن، سال هفتم شماره 25 و26.
تازههای اندیشه 8، شفعی سروستانی ابراهیم.
جریان شناسی دفاع از حقوق زن، شفعی سروستانی ابراهیم.
جنبشهای اجتماعی زنان، مولاوردی شهین.
زنان و فمینیسم، رجبی فاطمه.
فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان.
فصلنامه کتاب نقد 17،
فمینیسم علیه زنان، حسینی سید ابراهیم.
فمینیسم، فصلنامه کتاب نقد.
نشریه بازتاب اندیشه
نشریه تحلیلی خبری زنان، زنان و تازههای اندیشه.
نشریه حوزه
نشریه شمیم نرجس
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. این حرکت به حقوق فطری و طبیعی بشر نامیده میشد.
[2]. مراجعه شود به: پژوهشهای قرآنی؛ سال هفتم، شماره 25 ـ 26.
[3]. بتی فریدن نویسندة کتاب رمز و راز زنانگی.
[4]. مراجعه شود به: کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان.
[5]. فمینیسم، علل و پیامدها (علی احمد راسخ).
[6]. همان.
[7]. سوره طه/ 50.
[8]. غافر/40.
[9]. روم/21.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر